دسته بندی :اسفند ۱۸, ۱۳۹۳

مقاله

خاطرات رزمندگان 12

خاطرات رزمندگان ۱۲

شهید بی‌سر بعد از درگیری سنگینی که در منطقه شرهانی داشتیم، دشمن مجبور به ترک مواضع و عقب‌نشینی شد اما هر از گاهی خاکریزهای ما را مورد هدف قرار می‌داد در این میانه نوجوانی را دیدم که در گوشه ایستاده پرسیدم کجائی هستی، گفت:اصفهانی، دوباره پرسیدم چند سالت هست؟ پاسخ

خاطرات رزمندگان 13

خاطرات رزمندگان ۱۳

عکس یادگاری روزعلی خسته از جنگ بی‌امان تنها و غریب به عقبه بازمی‌گشت.در میان راه پیرمرد و دو پیرزن بومی را دید.پرسید: چرا اینجا مانده‌اید؟ مرد با چشمانی اشک‌آلود گفت: کجا بریم جوانهایمان با علم‌الهدی رفته اند؟در همین لحظه ماشینی نزدیک شد، روزعلی در پشت خانه پنهان شد سرگرد عراقی

خاطرات رزمندگان 14

خاطرات رزمندگان ۱۴

قربان لب عطشانت یک شهید پیدا کردم. طرفهای سه راه شهادت، چیزی همراهش نبود نه پلاک نه کارت شناسایی، فقط یک قمقمه همراهش بود پر از آب روی آن چیزی نوشته بود:«‌قمقمه را شستم تا بتوانیم متن را بخوانیم، نوشته بود قربان لب عطشانت یا حسین».   قصه عطش در

خاطرات رزمندگان 15

خاطرات رزمندگان ۱۵

گلدسته های کربلا قبل از عملیات فتح‌المبین شهید میرکاظمی گفت:«وقتی انشا‌ء‌الله رفتیم کربلا بر گلدسته‌های سالار شهیدان ابی عبدالله‌الحسین (ع) اذان بگویم». او در همان عملیات به شهادت رسید و من در عملیات والفجر مقدماتی به اسارت دشمن درآمدم .سالها بعد وقتی چشمم به گلدسته‌های حرم امام حسین (ع) افتاد

اشتراک گذاری این صفحه در :
ما را در رسانه های اجتماعی دنبال کنید
به بالا بروید