دختر آقای میرزا حسینعلی ملقب به «ورقه علیا» از عزیزالله فرزند ورقای سابق الذکر پرسید در ایران چه می کردید؟ برادرش روح الله جواب داد تبلیغ می کردیم فرمودند وقتی که تبلیغ می کردید چه می گفتید عرض کرد می گفتیم خدا ظاهر شده است خانم لب را به دندان گزیده گفتند شما به مردم می گفتید خدا ظاهر شده؟ عرض کرد ما به همه کس نمی گفتیم به اشخاصی می گفتیم که استعداد شنیدن این کلمه را داشته باشند. خانم فرمودند این قبیل اشخاص را چطور می شناختید؟ عرض کرد به چشم اشخاص که نگاه می کردیم ملتفت می شدیم که می شود چنین حرفی زد یا نه خانم خندیدند و فرمودند بیا به چشم من نگاه کن ببین می توانی این کلمه را به من بگوئی روح الله برخاست و پیش آمده دو زانو روبروی حضرت خانم نشست و مدتی به چشمانشان نگاه کرد و گفت شما خودتان تصدیق دارید [۱] توجه فرمائید دختر بهاء از گفتار مبلغ کاسه ی گرمتر از آش و بت پرستی مانند روح الله در شگفت می ماند و بعد که درمی یابد افرادی مانند روح الله عقلشان را از دست داده و اسیر نادانی و غفلت و پول شدند می خندد. چرا خانم با داشتن مبلغانی نظیر ورقا و پسرش نخندد؟ خنده به طرز فکر و خیال باطل و جهل آنها و پیروزی نقشه های استعمارگران. مطلب دیگری که می توان دریافت این است که چون ورقه علیا روح الله را از گفتن سخنان مزبور منع نکرد بنابراین یا به خدائی پدر معترف بوده و یا حقیقتا آنکه می خواسته او را در جهل مرکب نگهداشته تا سبب شود جاهلانی را بدور خود جمع نموده و دستگاه خدایی و دین سازی خاندان میرزا حسینعلی رونق بیشتری داشته باشد وگرنه مسلم است خدا را نمی توان دید.
چون پروردگار متعال جسم نیست که قابل رؤیت باشد.
«لا تدرکه الابصار و هو یدرک الابصار و هو اللطیف الخبیر» او را هیچ چشمی درک ننماید و حال آنکه بینندگان را مشاهده می کند و او لطیف و نامرئی و بهمه چیز خلق آگاه است (آیه ۱۰۳ سوره انعام(
به بینندگان آفریننده را
نبینی مرنجان دو بیننده را
پاورقی:
[۱] صفحه ی ۱۶۷ مصابیح هدایت جلد اول و صفحه ۵۰ کتاب یازدهم درس اخلاق.
خدا ظاهر شده است
- دی ۸, ۱۳۹۳
- ۰۰:۰۰
- No Comments
- تعداد بازدید 85 نفر
- برچسب ها : بهاء الله, بهائیت, فرقه های سری, ميرزا حسينعلي