مطالعه و تحقیق در مورد استفاده از هر رسانهی گروهی جدید، انبوهی از نگرانیها را برای پدران و مادران بههمراه دارد. در اثر مطالعههای صورت گرفته، همواره سرمقالهها، زنگ خطر را به صدا در میآورند که:
«بهطو متوسط، بچهها روزی ۵ ساعت تلویزیون تماشا میکنند.»
ما گزارشها را میخوانیم و با نگرانی به فرزندانمان که جلوی تلویزیون نشستهاند، مینگریم و با نگرانی و یاس، سرمان را تکان میدهیم و میگوییم: «چرا این بچهها خیلی تلویزیون نگاه میکنند؟»
تماشای تلویزیون!
چه برنامههایی؟
چه مدت؟
کی؟
چرا؟
اینها مشکلهایی است که پدران و مادران با بچههای خود دارند و باعث اوقات تلخی بین آنان میشود. اما در تماشای تلویزیون هم مانند موضوعهای دیگر، خود ما نقش بزرگی داریم و ناخواسته، مدل و الگویی برای آنان میشویم:
پدر و مادری که روی کاناپه مینشینند و از صبح، تلویزیون را روشن کرده و با آخرین برنامه، آن را خاموش میکنند، بسیار غیرمنطقی و سخت است که از فرزندان خود بخواهند کمتر تلویزیون تماشا کنند.
اگر ما برای بچههایمان جالبتر از تلویزیون باشیم، آنان ترجیح میدهند که وقتشان را با ما بگذرانند، مانند: «بیا بریم خونهی پرنده را بسازیم» و یا «بریم توی حیاط، بازی کنیم» آری، به همین آسانی میتوانیم کنجکاوی کودکان را از جعبهی تلویزیون دور کنیم. بیشتر بچهها ترجیح میدهند با افرادی باشند که از بودن با آنان لذت میبرند و دوستشان دارند.
باید کارهای جالب دیگری را جایگزین تلویزیون کنیم؛ مانند بازیهای جالب و خوب، رفت وآمد با دوستان، سرگرمی، ورزش و… و تاکید بیشتری بر روی این سرگرمیها داشته باشیم. به این گفتوگو که بین یک پدر و پسرش که زیاد تلویزیون تماشا میکند، توجه کنید:
پدر: «من توجه کردم که تازگیها خیلی تلویزیون تماشا میکنی؛ مگه نه؟»
پسر: «آره، خیلی خوشم میآید.»
پدر: «نکتهی مثبت و خوب تلویزیون، این است که از اون، خیلی چیزها یاد میگیری و میتونی بفهمی که در دنیا چه میگذرد، از طرف دیگر، کلمههای زیادی به فرهنگ لغت تو اضافه میشوند؛ ولی چیزی که من در مورد آن متعجب هستم، این است که چهقدر یاد میگیری که یک دوست خوب باشی؟ آیا تو یک دوست خوب برای دستگاه تلویزیون هستی؟»
پسر: «من نمیفهمم منظور شما چیست؟»
پدر: «تلویزیون به تو گوش نمیدهد، اون فقط با تو حرف میزند و برایش مهم نیست که تو چه میگویی و چه فکر میکنی؛ بنابراین تلویزیون به تو کمک نمیکنه که یک دوست خوب برای کس دیگری باشی. آیا تا حالا توجه کرده که تو چه میگویی؟»
پسر: «نه!»
پدر: «بزرگترین مشکل تلویزیون، این است که برایش مهم نیست که تو چگونه فکر میکنی؛ در حالی که من و دوستانت به حرفهای تو گوش میدهیم. من فکر میکنم اگر تو زیاد تلویزیون نگاه کنی، راجع به خیلی چیزها آگاه میشی؛ ولی نمیدونم که آیا تو میتونی چیزهایی را که یاد گرفتهای، به دیگران ثابت کنی و برای آنان بگویی؟ چون با تماشا کردن تلویزیون، یاد نمیگیری که چگونه با دیگران صحبت کنی. اگر کمتر تلویزیون تماشا کنی، انسان شادتری خواهی بود. آیا تو باید در اینباره، تصمیم بگیری یا تلویزیون؟»
پسر: «درست است، تصمیم من است.»
بهتر است خود را برای جنگ با دستورها و کنترل کردن بچههایمان بهخاطر تماشا کردن تلویزیون آماده نکینم؛ زیرا وادار کردن بچهها برای قطع تماشای تلویزیون، بهطور معمول، شورش و طغیان در پی دارد. کاری که ما میتوانیم بکنیم، این است که روی بچههایمان تاثیر بگذاریم.
شوخطبعی میتواند اثرها و کارآیی زیادی داشته باشد، برای نمونه: زمانی که کودکانمان مشغول تماشای تلویزیون هستند، سرشان را فشار دهیم و بگوییم که «هنوز زیاد شل نشده» و به این ترتیب به آنان، این پیام را بدهیم که تماشای زیاد تلویزیون، مغزشان را تبدیل به جوی کوبیده شده میکند.
در طولانی مدت، بچهها تصمیم میگیرند که زیاد تلویزیون تماشا نکنند، چون از شما میآموزند که کارهای دیگری انجام دهند و باور خواهند کرد که تماشای بیش از حد تلویزیون، چیز خوبی نیست.
منبع: برگرفته از کتاب « والدعاشق و عاقل » – مترجم: شیرین شاهیفر