واژهی «سلبریتی» تا چندی پیش واژهای ناشناخته بود، اما با کمک شبکههای اجتماعی، به واژه آشنای این روزها تبدیل شده است؛ واژهای دهان پُرکن و شیک که معنا و حاشیههایش میتواند بر زیست اجتماعی، فرهنگی و سیاسی یک جامعه تأثیر بگذارد و چهره یک ملت را در درازمدت تغییر دهد. برای شناخت آسیبهای این موضوع و رویکرد سلبریتیهای ایرانی بهتر است ابتدا با معنای این واژه آشنا شویم.
اینکه گفتید یعنیچی؟
چند آدم مشهور نام ببرید، چند بهاصطلاح هنرمند که آنها را میشناسید. بدون شک در فهرست شما نام چند بازیگر، خواننده و فوتبالیست هم وجود دارد. سلبریتی، یعنی همین. این واژه به شخص یا اشخاصی گفته میشود که در زمینههای ورزشی، سینمایی، فرهنگی، هنر، سیاست، موسیقی و… توسط قالب حداکثری از یک جامعه شناختهشده هستند. برای مثال میتوان از افلاطون و ارسطو تا هیتلر و ترامپ و دیکاپرفیلد را سلبریتی دانست؛ چراکه تعداد بسیاری از مردم جهان با آنها آشنا هستند.
نوع ایرانی، استاد همهچیزدانی
در شبکههای اجتماعی، خصوصاً اینستاگرام بیش از هرجا با سلبریتیها روبهرو هستیم. آنها هم مانند باقی آدمها میتوانند زندگی خود را با مخاطبانشان به اشتراک بگذارند. تا اینجای ماجرا مشکل چندانی وجود ندارد، اما سلبریتیها پای خود را از این فراتر گذاشته و تبدیل به استاد همهچیزدانی شدهاند و تقریباً درباره تمامی اتفاقات جامعه از هر نوع و هر شکل، اظهارنظر میکنند.
سؤال اینجاست چرا باید یک هنرپیشه در اینستاگرامش برای چند میلیون دنبالکننده به تبلیغ دارو بپردازد؟ یا بدون هیچ تخصصی در شبکههای اجتماعی درباره کودکان کار، طلاق و دیگر آسیبهای اجتماعی حرف بزند و توئیت کند؟ چرا باید فلان فوتبالیست و بهمان خواننده درباره اعدام تروریستها ابراز ناراحتی کنند؟! چرا باید سلبریتی این امکان و ظرفیت را بیابد که در انتخابات ریاستجمهوری با حضور، حمایت و سخنرانی خود و یا با راهاندازی پویشهای انتخاباتی فضا را ملتهب و عرضاندام سیاسی کند؟ به نظر شما چرا این افراد در همه مسائل دخالت میکنند؟
میتوان گفت وقتی سلبریتیها خیلی کلی و بدون هیچ مرزبندی منطقی در چشم افراد جامعه تأیید شوند، پایگاه اجتماعی پیدا میکنند و بدین شکل، بهرهمندی از محبوبیت و پایگاه اجتماعی که باید ریشه در امور معنوی و غیرمادی داشته باشد، به یک امر مادی تبدیل میشود. حالا تصور کنید مخاطبان یک سلبریتی، افرادی هیجانی باشند که منطق و تفکر، نقش کمرنگی در افعال و رفتارشان دارد. با چنین نگاهی، وقتی سلبریتی ما بدون دانش کافی و تحقیق کامل به یک قانون یا اتفاق اعتراض کند، مخاطب و هوادارش نیز به جامعه خود بدبین میشود و همین نگرش اشتباه را به دوستان دیگرش که عضوی از اجتماع هستند، منتقل میکند و این دور باطل پیوسته ادامه مییابد.
سلبریتی بهواسطه این قدرت، بالاتر میرود و در آیینه جامعه هیجانی، خود را بیشتر تأیید شده میبیند و بدینسان افراد علممحور و آدمهای منطقینگر را به گوشه انزوا میکشاند. او بزرگ و بزرگتر، قدرتمندتر، پولدارتر و محبوبتر میشود و با افزایش لایکها و فالوورهایش قراردادهای چندصد میلیونی میبندد. او سپس به خود جرئت میدهد بهعنوان یک کنشگر اجتماعی وارد ماجرا شود و در حادثهای مثل زلزله کرمانشاه بهجای نهادهای رسمی کشور از مردم پول جمعآوری کند؛ پولهایی که حدود سی میلیارد تومان برآورد شده و هنوز سرنوشت خیلی از آنها معلوم نیست.
ما و آنها
اما آسیبی که سلبریتیها به پیکره اجتماع میزنند، به همینجا خلاصه نمیشود. متأسفانه سبک زندگی بیشتر نمونههای ایرانی بهشدت غربی است و حتی در بعضی موارد میتوان گفت که سلبریتیهایی غربی سبک زندگی درستتر و بهتری دارند. برای مثال در مسئله فرزندآوری که نهتنها یک عمل دینی، عقلی و عرفی که یک میل فطری است و تقریباً همگان معتقدند لذت پدر و مادر شدن با هیچچیز قابلمقایسه نیست، ما با سلبریتیهایی در ایران روبهرو هستیم که بهجای اهتمام به خانواده و فرزندآوری، در شبکههای اجتماعی از سهقلو زاییدن گربهشان خبر میدهند، خود را پدرِ سگ و مادر ِسگ میدانند و با مردن حیوان زبانبسته آرزوی مرگ میکنند! این در حالی است که لیونل مسی، فوقستاره آرژانتینی تیم بارسلونا میگوید «تمام وقتم را با همسر و بچههایم میگذرانم.» یا یکی از سمبلهای موسیقی جهان میگوید «من فکر میکردم که مادر بودن آرامش و هارمونی را از زندگیام دور میکند. من خیلی مغرور بودم اما مادر بودن غرور را از من گرفت و مرا ازاینرو به آن رو کرد.» او شش فرزند دارد که چهارتای آنها را از آفریقا به فرزندخواندگی قبول کرده است. اما از سلبریتیهای ایرانی بشنوید که با زبان و در ظاهر، خود را عاشق ایران میدانند، ولی کودکشان را خارج از ایران به دنیا میآورند تا پاسپورت خارجی داشته باشد! نکته جالب اینجاست که چند سال پیش، بردپیت و آنجلیناجولی (دو ستاره سینمای دنیا) فرزند خود را در کشور فقیر و آفریقایی نامیبیا به دنیا آوردند. برای ایرانیها اما آبوهوای کانادا خیلی بهتر است!
احمقها را معروف نکنیم
زیاد شنیدهایم که فلان سلبریتی، تصویری غیرواقعی از خودش و زندگیاش به نمایش گذاشته. زیاد خواندهایم که «لعنت به همه این سلبریتیها که میخواهند ما حسرت زندگیشان را بخوریم…» درباره قدرت تأثیرگذاری آنها بسیار گفتهاند و زیاد خواندهایم، اما در این میان، هیچکس اشارهای به جهل و نادانی مخاطب نمیکند. هیچکس نمینویسد که چرا باید خیلیها همچون کودکی هفتساله هر چیزی را که میبینند و میخوانند، بدون فکر و تأمل، باور کنند؟!
این مردم خوشباور مگر همین دیروز به دنیا آمدهاند؟! زیاد مینویسند که «احمقها را معروف نکنیم.» اما این بار باید به این نکته توجه داشت که در دنیای فرمانروایی چهرهها و آدمهای مشهور، در دوران قدرت رسانه و در روزگار سلبریتیزدگی وقت آن است که پیکر اندیشه خودمان را صیقل بدهیم. احمق نباشیم. در کسری از ثانیه، به پیامبران پوشالی شبکههای مجازی ایمان نیاوریم و هر چیزی را که خواندیم و نشانمان دادند، نپذیریم.
واقعیت این است که سلبریتیها شاید هنرمند، فوتبالیست یا بازیگر خوبی باشند، اما الگوی خوبی نیستند.
نویسنده : فاطمه دولتی / مجله آشنا، شماره ۲۱۳، صفحه ۶۲