سوال: ممکن است گفته شود، نقشه هاى ذهنى ما، همانند میکروفیلمها و یا نقشه هاى جغرافیائى است که در کنار آن یک عدد کسرى نوشته شده مانند: ۱۰۰۰۰۰۰ / ۱ و یا ۱۰۰۰۰۰۰۰۰ / ۱ که مقیاس کوچک شدن آن را نشان مى دهد و به ما مى فهماند که باید این نقشه را به همان نسبت بزرگ کنیم تا نقشه واقعى به دست آید، و نیز بسیار دیده ایم عکسى از کشتى غول پیکرى گرفته شده که نمى تواند به تنهائى عظمت آن کشتى را نشان بدهد، و به این جهت قبل از گرفتن عکس براى نشان دادن عظمت آن انسانى را در عرشه کشتى قرار مى دهند و عکس آن دو را با هم مى گیرند تا با مقایسه عظمت کشتى روشن شود.
نقشه هاى ذهنى ما نیز تصویرهاى بسیار کوچکى هستند که با مقیاسهاى معینى کوچک شده اند به هنگامى که به همان نسبت، آنها را بزرگ کنیم نقشه واقعى به دست مى آید، و مسلماً این نقشه هاى کوچک مى تواند به نوعى در سلولهاى مغزى ما جاى گیرد.
پاسخ: مسأله مهم اینجا است که میکروفیلمها را معمولاً یا به وسیله پروژکتورها بزرگ مى کنند و روى پرده اى منعکس مى نمایند یا در نقشه هاى جغرافیائى عددى که زیر آن نوشته شده است به ما کمک مى کند که نقشه را در آن عدد ضرب کنیم و نقشه بزرگ واقعى را در ذهن خود منعکس نمائیم، حالا این سؤال پیش مى آید که آن پرده بزرگى که میکروفیلمهاى ذهنى ما روى آن به صورت عظیم منعکس مى گردد کجا است. آیا این پرده بزرگ همان سلولهاى مغزى هستند؟ قطعاً نه.
و آن نقشه جغرافیائى کوچک را که ما در عدد بزرگ ضرب مى کنیم و تبدیل به نقشه عظیمى مى نمائیم، مسلماً محلى لازم دارد، آیا مى تواند سلولهاى کوچک مغزى باشد. به عبارت روشنتر: در مثال میکروفیلم و نقشه جغرافیائى آنچه در خارج وجود دارد، همان فیلمها و نقشه هاى کوچک هستند، ولى در نقشه هاى ذهنى ما این نقشه ها درست به اندازه وجود خارجى آنها مى باشند و قطعاً محلى لازم دارند به اندازه خودشان و مى دانیم سلولهاى مغزى کوچکتر از آن است که بتواند آنها را با آن عظمت منعکس سازد.
کوتاه سخن اینکه: ما این نقشه هاى ذهنى را با همان بزرگى که در خارج دارند تصور مى کنیم و این تصور عظیم نمى تواند در سلول کوچکى منعکس گردد، بنابراین نیازمند به محلى است و از اینجا به وجود حقیقى مافوق این سلولها پى مى بریم.
۴- پدیده هاى روحى با کیفیات مادى همانند نیستند
دلیل دیگرى که مى تواند ما را به استقلال روح و مادى نبودن آن رهنمون گردد این است که: در پدیده هاى روحى خواص و کیفیتهائى مى بینیم که با خواص و کیفیتهاى موجودات مادى هیچ گونه شباهت ندارند، زیرا اولاً: موجودات زمان مى خواهند و جنبه تدریجى دارند.
ثانیاً با گذشت زمان فرسوده مى شوند. ثالثاً قابل تجزیه به اجزاء متعددى هستند. ولى پدیده هاى ذهنى داراى این خواص و آثار نیستند، ما مى توانیم جهانى همانند جهان فعلى در ذهن خود ترسیم کنیم، بى آنکه احتیاج به گذشت زمان و جنبه هاى تدریجى داشته باشد. از این گذشته صحنه هائى که مثلاً از زمان کودکى در ذهن ما نقش بسته با گذشت زمان نه کهنه مى شود و نه فرسوده، و همان شکل خود را حفظ کرده است، ممکن است مغز انسان فرسوده شود ولى با فرسوده شدن مغز خانه اى که نقشه اش از بیست سال قبل در ذهن ما ثبت شده فرسوده نمى گردد و از یکنوع ثبات که خاصیت جهان ماوراى ماده است برخوردار است.
روح ما نسبت به نقش ها و عکسها خلاقیت عجیبى دارد و در یک آن مى توانیم بدون هیچ مقدمه اى هر گونه نقشى را در ذهن ترسیم کنیم، کرات آسمانى، کهکشانها و یا موجودات زمینى دریاها و کوهها و مانند آن، این خاصیت یک موجود مادى نیست، بلکه نشانه موجودى مافوق مادى است.
به علاوه ما مى دانیم مثلاً ۴ = ۲ + ۲ شکى نیست که طرفین این معادله را مى توانیم تجزیه کنیم یعنى عدد دو را تجزیه نمائیم، و یا عدد چهار را، ولى این برابرى را هرگز نمى توانیم تجزیه کنیم و بگوئیم برابرى دو نیم دارد و هر نیمى غیر از نیم دیگر است، برابرى یک مفهوم غیر قابل تجزیه است یا وجود دارد و یا وجود ندارد هرگز نمى توان آن را دو نیم کرد. بنابراین، این گونه مفاهیم ذهنى قابل تجزیه نیستند و به همین دلیل نمى توانند مادى باشند زیرا اگر مادى بودند قابل تجزیه بودند و باز به همین دلیل روح ما که مرکز چنین مفاهیم غیرمادى است نمى تواند مادى بوده باشد بنابراین مافوق ماده است.