پیدایش هیپنوتیزم :
در باب پیدایش هیپنوتیزم باید گفت: گرچه موضوع خواب مصنوعى در میان اقوام گذشته قدیم مانند کلدانیها، آشوریها، مصریها، هندیها، ایرانیها و نظایر اینها کم و بیش شهرت داشته و برخى از کاهنان در گوشه و کنار مشغول تداوى بیماران از راه خواب مصنوعى بوده اند، ولى تا اواسط قرن هیجدهم اثرى از این علم در اروپا دیده نمى شد و براى نخستین بار، پزشک مشهور اتریشى فرانسوا آنتوان مسمر در حدود سال ۱۷۷۵ اظهار کرد که در آدمى نیروى سیال مغناطیسى وجود دارد که مى شود از راه اراده، آن را بر دیگران نفوذ داد.
آیا هیپنوتیزم یک خواب است؟
در این که آیا هیپنوتیزم مى تواند خواب محسوب شود یا خیر، باید گفت با توجه به تعریف و کیفیت آن معلوم مى گردد که هیپنوتیزم نمى تواند خواب باشد. هر چند ظاهر فرد هیپنوتیزم شده به فردى که در حال خواب است، شباهتهایى دارد. ولى در هیپنوتیزم، علاوه بر قدرت تفکر، امکان صحبت، قضاوت، راه رفتن و…، وجود دارد. به گونه اى که فکر سوژه بر روى موضوع خاص (صحبتهاى هیپنوتیزور) تمرکز فوق العاده اى پیدا مى کند و بین او و فرد هیپنوتیزور، ارتباط عاطفى خاصى برقرار مى شود که در حالت خواب نمى توان نظیر آن را مشاهده کرد و شاید به همین دلیل آن را خواب مصنوعى نامیده اند.
یکی از مسائل که مربوط به خواب مصنوعی و تله پاتی است و به استعداد روحی بشر و احیاناً به یک قوه غیرمادی و جسمانی برای بشر ارجاع می شود درمانهای روانی است، یعنی این یک دهلیزی است برای اینکه انسان به نیروی روحی ماورای نیروی مادی و بدنی در وجود خود پی ببرد. مسأله درمان روانی از قدیم معمول بوده است و در عصر جدید هم خودش یک مسأله ای است، که فلاسفه روی درمانهای روانی اطباء مطالعه می کنند و برای اینها اهمیت زیادی قائل هستند.
ما داستانهایی در قدیم در کتابها می خوانیم که مثل بوعلی هم در کتابهای خودشان نقل می کنند و از همه معروفتر معالجات روانی ای است که به محمدبن زکریای رازی نسبت می دهند و بوعلی هم در کتابهای خودش آنها را نقل می کند و خود بوعلی هم گاهی دست به معالجات روانی می زده است و در تاریخ داستانها از معالجات روانی خود او هم نقل کرده اند، درباره افرادی که دچار بیماری لمسی و بی حسی (بیماری فلج) بوده اند و از راه معالجات درمانی طبی و با دوا و شربت و این چیزهایی که معمول بوده است قادر نبوده اند اینها را معالجه کنند و بعد، از طریق روحی و روانی معالجه کرده اند.
این مطلب که یک بیماری از راه تلقین روحی و یا از راه تحریک اراده خود بیمار معالجه شود منشأ یک فکر شد که در بشر نیرویی وجود دارد غیر از این نیروهای مادی بدنی، که همان قوه اراده است و قوه اراده یک قوه مستقلی است در انسان. در دوران جدید هم ما می بینیم که یک چیزهایی پیدا شد که این فکر را به نظر ما تأیید و تقویت کرد، و چیزهای عجیبی در کتابهای روانکاوی و یا در کتابهایی که راجع به هپینوتیزم نوشته اند در این زمینه می خوانیم.
ما می خوانیم که اول بار که مگنتیزم پیدا شد خیال می کردند که در مغناطیس یک نیروی خارق العاده ای وجود دارد و افرادی پیدا شدند – که اطباء هم اغلب اینها را شیاد می دانستند – و مدعی بودند که ما با مگنتیزم معالجه می کنیم. بعد واقعاً معلوم شد که مغناطیس اثری ندارد، هیچ خاصیت و خصوصیتی (در این زمینه) ندارد.
بعد فکر دیگری پیدا شد و آن این بود که شاید آن نیرو در مغناطیس در آن فلز نیست و آن مغناطیس دیگری حیوانی در بدن آن شخص است یعنی بعضی از انسانها اصلاً در وجودشان قوه ای نظیر قوه مغناطیسی وجود دارد که با آن (بیماران را) معالجه می کنند، مثل مردی به نام دکتر مسمر که چیزهای عجیبی از او نقل می کنند. ولی می گویند بعدها این فکر هم مردود شناخته شد که واقعاً این طور نیست که در بدن یک انسان قوه ای نظیر قوه مغناطیس وجود داشته باشد.