قرآن در سوره فصلت آیه ۲۱ و ۲۲ می فرماید: کفار و منکران در روز قیامت «وَ قَالُواْ لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدْتمْ عَلَیْنَا؛ به پوستهایشان میگویند: چرا بر ضرر ما گواهی میدهید؟!». آنها در پاسخ میگویند: اختیار با ما نیست. پوست یعنی چه، اراده اراده خداست؛ آن خدائی که به چشم میگوید: ببین! به گوش میگوید: بشنو، به زبان میگوید: بگو، آن خدائی که تمام موجودات را هر یک به نوبه خود به سخن در آورده است، همان خدا به ما امر کرده است که اینک بیائیم و در این محضر گواهی دهیم. ما کنار از اراده و اختیار خدا چیزی نداریم! نه ما و نه چشم ما و نه گوش ما که از نزد خود اختیاری داشته باشیم و یکجا بتوانیم شهادت دهیم، و جای دیگر ندهیم. من چون پوست بشره شما هستم بتوانم مراعات حال شما را بکنم و شهادت بر علیه شما ندهم؛ ما از خود چیزی نداریم! خداست که ما را به نطق در آورده است و وقتی خدا به نطق در آورد، دیگر بین زبان و چشم و گوش و پوست بدن تفاوتی نیست.
«قَالُوا أَنطَقَنَا اللَهُ الذِی ´ أَنطَقَ کُل شَیْءٍ؛ میگویند: خدا ما را به سخن در آورده است؛ آن خدائی که همه چیز را گویا کرده و به سخن در آورده است» و نمیگویند: خدا ما را به شهادت وا داشت، چون اصل نطق که اعطاء حق است اینها دارند، و مبدأ نطق از طرف پروردگار است، آن در ما تجلی کرد و ظهور نمود و ما را به گفتگو در آورد؛ آن خدائی که تمام موجودات را به نطق در آورده است و هر کدام به نوبه خود دارای نطق و تکلم هستند. شما تصور کردید که ما که پوستهائی هستیم! یک موجود مرده فاسد بی فهم و شعور و عدیمُ الاءدراک میباشیم! نه، اینطور نیست؛ الآن عالَم، عالَمِ حیات است و تمام موجودات دارای زندگی هستند و زندگی، زندگی خداست.
«وَ هُوَ خَلَقکُمْ أَولَ مَرهً وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ؛ همان خدائی که شما را در ابتدای آفرینش خلق نمود و بازگشت شما هم بسوی اوست» همان خدا چنین قدرتی دارد، و ما همه در مشت او هستیم.
«وَ مَا کُنتُمْ تَستَتِرُونَ أَن یَشْهَدَ عَلَیْکُمْ سَمْعُکُمْ وَ لاَ أَبْصَـ’رُکُمْ وَ لاَ جُلُودُکُمْ وَ لَـ’کِن ظَنَنتُمْ أَن اللَهَ لاَ یَعْلَمُ کَثِیرًا مما تَعْمَلُونَ»؛ شما که از این گناهان اجتناب نمیکردید و پرده رویش نمی کشیدید و خود را از این مناظر مستور نمیداشتید، نه از این جهت بود که از این عواقب وخیم و نتائج أعمال بر حذر نبودید و هراس و وحشت نداشتید، بلکه از این جهت بود که اعتنائی به خدا نداشتید و چنین می پنداشتید که خدا بر اعمال شما اطلاع ندارد! هر گناهی که مینمودید گمان میبردید خدا جداست و عمل هم جدا، خدا بسیاری از کارهایتان را نمی فهمد؛ دیگر نمیدانستید که در نفس عمل، خدا و علمِ خداست، و تمام این أفعالی را که انجام میدهید شبکه هائی هستند برای علم و اراده و قدرت خدا، و این صفات حق در آنها ظهور و طلوع کرده و نمی توانید حق را از نفس این اعمال خود جدا ببینید و او را در کناری بپندارید! وقتی که خداوند متعال از همه موجودات به خود آنها نزدیکتر است، پس چگونه ما اطلاع بر این اعمال شما نداریم؟!
«وَ لَـ’کِن ظَنَنتُمْ»، چنین گمان میکردید که خداوند بسیاری از اعمال شما را نمیداند؛ همین ظن شما موجب بدبختی شما و ورود شما در آتش شد! چرا؟ چون گمان بردید و پنداشتید که خدا نمیداند! و همین گمان غلط، یعنی شرک در افعال خدا، شما را به جهنم سرازیر کرد و در رتبه پست نزول داد.
در بعضی از روایات سابقاً گذشت که حضرت استدلال می کنند به این آیه: «وَلَـ’کِن ظَنَنتُمْ أَن اللَهَ لاَ یَعْلَمُ کَثِیرًا مما تَعْمَلُونَ»، «وَ إِذَا کَانَ هَذَا الظن هُوَ الْمُرْدِیَ فَضِدهُ هُوَ الْمُنْجِی؛ هنگامی که این ظن هلاک کننده است ضد آن نجات بخش است». چون گمان غلط، که خدا نمیداند، موجب نزول در درکات دوزخ است و انسان را به رتبه ردائت در می آورد، أَرْدَ’کُمْ، و به پستی و فقد ارزش می کشاند، ضدش که حسن ظن است به خدا، که او از همه اعمال مطلع است آن مُنجی میباشد موجب نجات و علو در درجات بهشت و مقامات است؛ چون توحید است. و بنابراین سر افعال حسنه ای که افراد انجام میدهند و آنها را به بهشت میرساند اینست که آنها میدانند که خداوند بر اعمال آنها اطلاع دارد. اگر انسان عمل بسیار خوب و چشمگیری انجام دهد و غافل باشد از خدا، قیمتی ندارد؛ و اما عمل خوبی که به جا می آورد و متوجهاً إلی الله انجام میدهد، آن دارای ثواب است. چرا؟ برای اینکه چون انسان از روی توجه و نیت و قصد قربت انجام میدهد، در خود آن عمل، خدا را می بیند؛ و این معنای توحید است و این عمل مورد قبول است. و بنابراین آنچه شما را به دوزخ افکند، سوءِ ظن شما به خدا بود که می پنداشتید «أَن اللَهَ لاَ یَعْلَمُ کَثیرًا مما تَعْمَلُونَ». و از اینجا به دست می آید که این موجودات در جهان دارای حیاتند و ما چنین تصور داریم که فقط انسان دارای حیات است. (و از آن گذشته حیوان، و از آن گذشته نباتات هم فی الجمله حیات دارند؛ ولی چنین نیست عالم و جهان ماده دارای حیات است). این آیات میرساند که دست و پا و گوش و چشم و زبان و سائر اعضاء حتی فروج هم دارای حیاتند و شهادت میدهند؛ اگر حیات و شعور نداشته باشند، از کجا شهادت میدهند؟