غنای درون

غنای درون

عبدالله عمادی

آن‌قدر مشغولیت ذهنی داریم که آرزو به دل مانده‌ایم لحظه‌ای ذهنمان خالی شود تا آرامش را تجربه کنیم، اما از آنجا که اکثراً موضوع این درگیری‌های ذهنی، یک‌چیز بیرونی و یا آدم بیرون از ماست، آرامش و شادی‌مان خودبه‌خود سلب می‌شود. نمونه بارزش مسائل شغلی است و آدم‌هایی که در روزمره ما هستند و برای ما فکر و مشغولیت درست می‌کنند.

حالا چه باید کرد که آرامشمان به هم نخورد؟

فرزانگان گفته‌اند چاره آن «غنای درون» است؛ غنای درون، یعنی چیزی در درون خود داری که با وجود آن، احساس نیاز به کسی یا چیزی نمی‌کنی که شاد و آرامت کند، حتی بالاتر از آن، هر چیز ناشادکننده و ناآرام‌کننده‌ای را که بر تو وارد شود، می‌توانی بپذیری و خنثی کنی؛ مانند کوه قدرتمندی که هر سنگی به آن بخورد می‌افتد. یا دریای سرخوشی که هر لکه و خزه و سنگی در آن بیفتد، در خود حل و هضم می‌کند.

آدمی که غنای درون ندارد و به این لحاظ فقیر است؛ یعنی در درون خود چیزی ندارد که بتواند با آن، درگیری‌هایی که از بیرون بر او وارد می‌شود را هضم یا خنثی کند. به همین خاطر، پیوسته از درگیری‌های بیرونی، به هم می‌ریزد.

اما آن چیز چیست که می‌تواند درونمان را این‌قدر غنی و بیمه کند؟ «خداوند»؛ کسی که خدا را دارد، یعنی ثروت درونی دارد. این ثروت، تمام وجود او را پر می‌کند و جایی برای آشفتگی از بیرون نمی‌گذارد. گویی یک زندگی دونفره بین خدا و خودش دارد؛ همیشه خدا را در کنار خود می‌بیند و با او زندگی می‌کند. درنتیجه وقتی در بیرون از خود، چیزی یا کسی او را اذیت کند و برنجاند، با «خدا» آن‌را خنثی می‌کند.

حالا یک سؤال: هرچقدر هم که ما با خدا باشیم و غنای درون داشته باشیم، آیا می‌توان انکار کرد که بنده نیازیم و برخی نیاز‌های ما به‌واسطه حضور «دیگری» برآورده می‌شود. خودکفاترین آدم هم بالأخره برای تأمین نیاز‌هایش به دیگری محتاج است. برای مثال، نیاز به

امنیت و نیاز جنسی‌اش را نمی‌تواند به‌تنهایی تأمین کند یا نمی‌تواند همه حرفه‌ها و پیشه‌ها را خود بیاموزد و تمام مایحتاج زندگی‌اش را خود به دست آورد. گذشته از این‌ها، خود معاشرت و محبت و انس، یک نیاز اساسی است، پس چطور می‌شود از رفتارهای دیگرانی که نیاز ما را ناکام می‌گذارند به هم نریخت؟!

پاسخ آن است که بله ما بنده نیازیم، اما اشتباه فکر می‌کنیم که برای تأمین نیاز‌هایمان به «دیگری» نیاز داریم! خیر، ما به دیگری نیاز نداریم، بلکه به «خدا» نیاز داریم. دیگران، همگی ابزار و نیرو‌های خدایند. کسی که خدا را باور دارد، به این باور رسیده است که هیچ‌کس بدون اراده او نمی‌تواند به او خیری برساند؛ بنابراین عزت او اجازه نمی‌دهد که خود را نسبت به آن‌ها نیازمند ببیند. بلکه خود را فقط نسبت به خداوند نیازمند می‌بیند و در برابر او احساس نیاز می‌کند. این‌چنین است که غنای درون مساوی می‌شود با بی‌نیازی به بیرون.

امام علی(ع) همیشه می‌فرمود: باید هر دو حالت احساس نیازمند بودن به مردم و بی‌نیاز بودن از آن‌ها در قلبت باشد؛ احساس نیازمند بودن به آن است که خوش‌رو باشی و با نرمی حرف بزنی، و احساس بی‌نیاز بودن به آن است که آبرو و حیثیت خود را حفظ کنی و عزت‌نفس داشته باشی.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

اشتراک گذاری این صفحه در :
ما را در رسانه های اجتماعی دنبال کنید
اسکرول به بالا