تأثیر جنگ بر سیاست‌‏های اقتصادی

ممکن است جنگ بر سر مسایلی درگرفته باشد که اصولاً صرف هزینه‌‏های سنگین جنگ به لحاظ اقتصادی عقلانی نباشد، اما جنگ ادامه می‏‌یابد، چرا که در بسیاری از جنگ‏‌ها تصمیم‏‌گیران فراتر از دایره محاسبات اقتصادی عمل می‌‏کنند. ممکن است موضوع مورد اختلاف به لحاظ اقتصادی، اهمیت تحمل هزینه‌‏های جانی و مالی یک جنگ را نداشته باشد، اما حیثیتی شدن مسئله مانع از آن می‏‌شود که طرف‌‏های درگیر، عقب‏‌نشینی کرده یا پشت میز مذاکره بشینند. از این ‏رو، طرفین جنگ ضمن پذیرش کلیه هزینه‏‌ها و خسارات جنگ، از کلیه منابع ممکن برای کسب پیروزی بهره می‏‌گیرند و کلیه طرح‏‌ها و برنامه‌‏های مربوط به رشد توسعه اقتصادی تحت‏‌الشعاع هدف پیروزی قرار می‏‌گیرند.

در جنگ، ابزارها و امکانات اقتصادی نقش سلاح را بازی می‏‌کنند. اگر جنگ یک حکومت با یک گروه تجزیه طلب باشد، حکومت ممکن است از امکانات اقتصادی برای تنبیه و سرکوب تجزیه‏‌طلبان بهره گرفته یا از آنها به عنوان ابزارهای تشویقی جهت جلب رضایت آنها استفاده کند. تخصیص بودجه در جنگ، جهت‏‌گیری خاصی پیدا می‏‌کند و گرایش به تقویت صنایع خاصی چون فولاد و تسلیحات بیشتر می‏‌شود. سهم بودجه دفاعی افزایش می‏‌یابد که تأثیر منفی بر بخش‌‏های رفاهی باقی می‏‌گذارد.

تاثیر سیاست اقتصادی دولت‌ها بر رفاه اجتماعی در دوران جنگ

در حالی که در جنگ ممکن است نیاز به هزینه‌‏های بهداشت و سلامت افزایش یابد، اما افزایش هزینه‏‌های جنگ ممکن است تأثیر منفی بر آن بگذارد. حکومت‏‌هایی که برای تأمین بودجه به مالیا‏ت‏‌ها وابستگی شدیدی دارند، به افزایش مالیات‏‌ها تمایل پیدا می‏‌کنند. سیستم جمع‏‌آوری مالیات مستحکم‏‌تر می‏‌شود و فشارهای شدیدتری علیه مردم اعمال خواهد شد. اگر دولت در مالیات‏‌گیری مشکل داشته باشد به دنبال مسیرهایی می‌‏رود که آنها نیز بر رفاه اجتماعی اثر منفی می‏‌گذارند. ممکن است انتشار اوراق قرضه یا چاپ پول به عنوان گزینه‌‏های بعدی در دستور کار قرار گیرند. با چاپ پول تورم تشدید می‏‌شود یا افزایش بدهی داخلی، ریسک افزایش نرخ بهره داخلی و فرار سرمایه‏‏‌های بخش خصوصی را به دنبال دارد. به این ترتیب، سیاست اقتصادی دولت در طی جنگ بر رفاه اجتماعی اثر منفی می‏گذارد.

اگرچه دولت‏‌ها معمولاً در طول جنگ از ابزارهای مالی و پولی برای تأمین هزینه‏‌های جنگ استفاده می‏‌کنند، اما آنها با این واقعیت مواجه‌اند که تحمیل ریاضت اقتصادی بر مردم می‏‌تواند انگیزه آنها را در حمایت و پشتیبانی از جنگ تضعیف کند. بر این اساس ممکن است با اعمال یک سیاست توزیعی حساب شده تا حدی از فشارها علیه مردم بکاهند. چنین سیاست‏‌هایی با هر ترفندی که ترسیم و اعمال شوند، مانع صدمات اقتصادی جنگ نمی‏‌شوند. تنها ممکن است عوارض محسوس صدمات را به آینده منتقل کنند. از این‏رو، دولت پس از پایان جنگ با دشواری‏‌ها و معضلات مختلفی مواجه خواهد بود و همین مشکلات می‏‌تواند بر موقعیت و محبوبیت آن اثر منفی بگذارد.

در دوره جنگ، کنترل دولت‏‌ها بر سیاست‌‏های اقتصادی‏‌شان معمولاً ضعیف‌‏تر از شرایط عادی است و احتمال شکست طرح‏‌ها و انتظارات بالاست. در کل در زمان جنگ، سیاست‏‌ها و فعالیت‏‌های اقتصادی دولت بیشتر از اینکه در خدمت رفاه ملت باشد، در خدمت پیروزی در جنگ قرارمی‏‌گیرد، هرچند که کسب پیروزی ضرورتاً به افزایش رفاه مردم منجر نمی‏‌شود.

در طول جنگ، سیاست‏‌های اقتصادی دولت بیش از اینکه جهت‏‌گیری تولیدی داشته باشد، جهت‏گیری مصرفی دارد. راه‏های تجارت و سرمایه‌‏گذاری و ایجاد اشتغال با اختلال مواجه می‏‌شوند و منابع درآمد و ثروت کشور ممکن است به طرز لجام گسیخته‏‌ای در راستای برنامه‏‌های جنگ به کار گرفته شوند. اگر حکومت بتواند ضرورت و اهمیت جنگ را در نزد افکار عمومی توجیه کرده و جامعه را متقاعد کند که پیروزی در جنگ ارزش چنین هزینه‏‌های سنگینی را دارد، گرفتاری‏‌های اقتصادی بر موقعیت حکومت چندان تأثیری نمی‏‌گذارد. اما اگر مردم غالباً جنگ را غیرضروری تلقی کرده  یا تصمیم‏گیران را در اداره بهینه جنگ نالایق و ناموفق به حساب آورند، موقعیت و مقبولیت حکومت تنزل خواهد کرد.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

اشتراک گذاری این صفحه در :
ما را در رسانه های اجتماعی دنبال کنید
اسکرول به بالا