دسته بندی :حسین

6 مقاله

خاطرات رزمندگان 18

خاطرات رزمندگان ۱۸

نوجوان بسیجی عملیات تمام شده بود و اسرا را به عقب منتقل کردند. بین راه به نوجوان بسیجی کم سن و سال برخوردیم که به تنهایی چهار اسیر گرفته بود، سه نفر از اسرا جلوتر بودند و خودش بر دوش یکی که از بقیه قوی‌تر بود سوار شده و می‌آمد

حسين جان لبخند بزن ! عباس آمد

حسین جان لبخند بزن ! عباس آمد

ام البنین چه می کنی ؟ این نوزاد کیست ؟ که دور سر حسین می گردانی ، چقدر زیبا و پر فروغ است ؟ام البنین تو از احوال همسرت علی آگاهی ، چرا به بازوان این نوزاد خیره شده است ؟ تو هم همان چیزی را حدس می زنی که

وفاق ملى در پرتو عزت وافتخار حسينى

وفاق ملى در پرتو عزت وافتخار حسینى

یکی از فعالیّت‌های مرکز مطالعات و پژوهش‌های فرهنگی حوزه علمیّه بررسی و پاسخ به سؤالات و شبهات طبوعاتی است در همین راستا مقاله ذیل، که از سوی آن مرکز تدوین گردیده محضر خوانندگان محترم تقدیم می‌گردد.     مقاله‌ای با عنوان مردم‌سالای و وفاق ملی، خودکامگی و نفاق ملی از

ورود کاروان به سرزمین کربلا

ورود کاروان به سرزمین کربلا

حُرّ بن یزید ریاحی پس از دریافت نامه عبید الله بن زیاد، امام(ع) را تحت فشار قرار داده و لشکر حضرتش را محاصره ی کامل نمود. پس از آنکه در نقطه ای مشخص مرکب امام(ع) توقف نمود و دیگر حرکت نکرد، حضرت نام آن محل را پرسیدند؛ جواب داده شد:

طنز 15

طنز ۱۵

چهار کلمه، چهار شخص بچه‌ها طبق آداب جبهه، روی چهار تکه کاغذ، کلمات اسیر، مجروح، شهید، سالم را نوشته، هر کس یکی را برداشت. فرد «سالم» گفت: بله، اگر قرار باشد ما هم شهید شویم، چه کسی از کیان اسلامی محافظت کند؟ معلوم است ما برای خدا مهم هستیم، شاید

طنز 11

طنز ۱۱

سنگر بگیر، سنگک همیشه خدا، تو راه تدارکات بود، یا می‌رفت چیزی بگیره، یا چیزی گرفته بود، داشت می‌آورد. بچه‌های دسته هم که او را این همه راغب اموری از این قبیل می‌دیدند، ریش و قیچی را داده بودند دست خودش. او از صبح تا شب گوش به زنگ بود

اشتراک گذاری این صفحه در :
ما را در رسانه های اجتماعی دنبال کنید
اسکرول به بالا