حسرتهایی برای روزهای آخر سال
چه دورانی بود! دلم برایش تنگ شده… هیچگاه محبتهایش را فراموش نمیکنم. دست نوازشی که بر سر ما میکشید… پدربزرگم را میگویم. خدا همه رفتگان را بیامرزد. بهار که نزدیک میشد، لحظه سال تحویل همه در خانه پدربزرگ جمع میشدیم و سر یک سفره مینشستیم. دلتنگ آن روزها هستم. روزهای