فلسفه ازدواج و مسوولیتهاى متقابل
سخن را با حکایتى از گلستان سعدى آغاز مى کنیم: از صحبت یاران دمشقم ملالتى پدید آمده بود. سر در بیابان قدس نهادم و باحیوانات انس گرفتم؛ تا وقتى که اسیر فرنگ شدم. در خندق طرابلس باجهودانم به کارگل بداشتند. یکى از روساى «حلب» که سابقه اى میان بود، گذر