دسته بندی :حکایت

74 مقاله

داستان بهلول و چاقوی دسته طلا

داستان بهلول و چاقوی دسته طلا

بهلول شبی در خانه اش مهمان داشت و در حال صحبت با مهمانش بود که قاصدی از راه رسید. قاصد پیام قاضی را برای او آورده بود. قاضی می خواست بهلول آن شب شام مهمانش باشد. بهلول به قاصد گفت: از طرف من از قاضی عذر بخواه ، من امشب مهمان

توکل

توکل

توکل  امام صادق (ع) فرمود: توکل، جامی است دست نخورده و مهر شده خداوند عز و جل که جز متوکلان، مهر آن را برندارند و از آن ننوشند. خدای تعالی می‌فرماید: (و مؤمنان، تنها بر خدا توکل کنند). و نیز فرماید: (بر خدای توکل کنید، اگر ایمان آورده‌اید). خداوند توکل

دو داستان کوتاه و آموزنده

دو داستان کوتاه و آموزنده

حکایت قاضی و کوزه عسل ملانصرالدین ملا نصرالدین سندی داشت که باید قاضی شهر آن را تائید میکرد ولی از بخت بد وی، قاضی اصلاً کاری را بدون باج انجام نمی داد. ملا نصرالدین هم آه در بساط نداشت که با قاضی شریک شود و کار تائید سند را به

چند حکایت از مولایمان باقرالعلوم(ع)

چند حکایت از مولایمان باقرالعلوم(ع)

 چند حکایت از مولایمان باقرالعلوم(ع) کثیرالذکر۱- ابن قداح از امام صادق (ع) نقل مى‏ کند که فرمود: پدرم (امام باقر) کثیرالذکر بود، خدا را بسیار یاد مى‏ کرد، من در خدمت او راه مى‏ رفتم مى ‏دیدم که خدا را ذکر مى ‏کند. با او به طعام خوردن مى‏ نشستم،

نماز صبح

نماز صبح

نماز صبح شیخ صدوق در عیون از ابوعلی بیهقی از محمد بن یحیی صولی نقل کرده است که :مادر پدرم که نام او غدر بود برای من گفت که مرا با چند کنیز از کوفه خریدند و نزد مأمون آوردند از نظر خوراک و پوشاک و زر در خانه او

کشتن ذوالرّیاستین در حمام

کشتن ذوالرّیاستین در حمام

کشتن ذوالرّیاستین در حمام مرحوم علی بن ابراهیم قمّی از خادم حضرت علی بن موسی الرّضا علیه السلام – به نام یاسر – حکایت کند: روزی مأمون – خلیفه عبّاسی – به همراه امام رضا علیه السلام و نیز وزیر دربارش – به نام فضل بن سهل معروف به ذوالرّیاستین

ظروف و دیگ سنگی

ظروف و دیگ سنگی

ظروف و دیگ سنگی هنگامی که مأمون حضرت رضا علیه السلام را از مدینه به خراسان احضار کرد، آن حضرت در مسیر راه ، معجزات و کراماتی را به اذن خداوند متعال به مردم و همراهیان خود ارائه نمود. از آن جمله وقتی امام علیه السلام به روستای سناباد رسید،

نماز در اوّل وقت و یک شمش طلا

نماز در اوّل وقت و یک شمش طلا

نماز در اوّل وقت و یک شمش طلا مرحوم کلینی ، راوندی و برخی دیگر از بزرگان به نقل از شخصی به نام ابراهیم فرزند موسی قزّاز – که امام جماعت یکی از مساجد شهر خراسان (مسجد الرّضا علیه السلام ) بود – حکایت نمایند: روزی به محضر مبارک حضرت

آیه‌ها و آدم‌ها - 3

آیه‌ها و آدم‌ها – ۳

محمدحسین شیخ‌شعاعی وقتی گریه فریاد است امام خمینی(ره): ما تا ابد هم اگر برای سیدالشهدا(ع) گریه کنیم، برای سیدالشهدا نفعی ندارد، برای ما نفع دارد. ما یک ملتی هستیم که با همین گریه‌ها یک قدرت ۲۵۰۰ ساله را از بین بردیم. آن‌ها از همین گریه‌ها می‌ترسند، برای این‌که گریه بر

هیجده خرما یا مدّت عمر

هیجده خرما یا مدّت عمر

هیجده خرما یا مدّت عمر بسیاری از بزرگان در کتاب‌های مختلف حکایت کرده‌اند: شخصی به نام محمّد قرظی گوید: در سفر حجّ وارد مسجد جُحفه شدم ؛ و چون بسیار خسته بودم ، خوابیدم ، در عالم خواب رسول خدا صلی الله علیه و آله را دیدم ، پس نزد

آیه‌ها و آدم‌ها

آیه‌ها و آدم‌ها

آیه‌ها و آدم‌ها محمدحسین شیخ‌شعاعی قاطی کننده‌ها و حق را با باطل نیامیزید! و حقیقت را با این‌که می‏دانید کتمان نکنید! (بقره، آیه ۴۲) با این‌که همه از حقیقت دم می‌زنند و خود را مشتاق یافتن حق نشان می‌دهند، خیلی‌ها از شفاف بودن فضا و نمایان شدن حقیقت فرار می‌کنند

بستنی شرقی

بستنی شرقی

بستنی شرقی محمد محمدی‌فرید معبد پانتئون اکنون رایحه بستنی ایرانی به معبد پانتئون رسیده است. در نزدیکی معبد کهن پانتئون رم یکی از معروف‌ترین بستنی‌فروشی‌های این کشور قرار دارد. این مغازه متعلق به رضا جواد‌پور، بستنی‌ساز و بستنی‌فروش ایرانی است. آقارضا در این‌جا به رضا ژلاتی یا همان رضا بستنی

عیادت از مریض و بهترین هدیه

عیادت از مریض و بهترین هدیه

عیادت از مریض و بهترین هدیه مرحوم قطب الدّین راوندی در کتاب خود، به نقل از حضرت جوادالائمّه علیه السلام حکایت کند:یکی از اصحاب امام رضا علیه السلام مریض شده و در بستر بیماری افتاده بود، روزی حضرت از او عیادت نمود و ضمن دیدار، به او فرمود: در چه

سازش یا نجات خود و اسلام

سازش یا نجات خود و اسلام

سازش یا نجات خود و اسلام همچنین مرحوم شیخ صدوق ، طبرسی و دیگر بزرگان آورده‌اند: پس از آن که امام علی بن موسی الرّضا علیهما السلام وارد شهر خراسان گردید، تحت مراقبت شَدید و مستقیم مأمون عبّاسی و ماءمورانش قرار گرفت و مرتّب شکنجه‌های گوناگون روحی و فکری بر

چند حکایت از سیره و زندگی امام رضا(ع)

چند حکایت از سیره و زندگی امام رضا(ع)

   زندگی ظاهر تاریخ در توصیف شمایل و وضع ظاهر او نقل از این دارد که او فردی معتدل القامه، با چهره و صورتی گندمگون و زیبا با محاسنی انبوه و آراسته، با چشمانی درشت و جذاب و شبیه‌ترین فرد به رسول خدا (ص) بود. در روابط با مردم نگاهی

چند حکایت زیبای از امام رضا(ع)

چند حکایت زیبای از امام رضا(ع)

دینار در خراسان به خدمت امام رضا (ع) رفتم و در دل خود گفتم که از آن حضرت از این دینارها که به نام آن حضرت سکه زده شده طلب کنم،پس چون بر آن حضرت وارد شدم فرمود به غلام خود که ابومحمد از این دینارها که اسم من بر

الاغ لاغر مردنی - خنده‌های حکیمانه

الاغ لاغر مردنی – خنده‌های حکیمانه

الاغ لاغر مردنی جوانی سوار الاغی مردنی بود. عجله داشت. الاغ، لاغر و رنجور بود و توان تحمل او و بارش را نداشت. جوان برای این‌که الاغ را وادار کند تندتر برود، مرتب با پاشنه پا زیر شکم الاغ بیچاره می‌کوبید، الاغ اما توانی نداشت که تندتر برود. در راه،

زیارت معصومین و شادی مومن در عرفه

زیارت معصومین و شادی مومن در عرفه

زیارت معصومین و شادی مومن در عرفه مرحوم شیخ مفید و دیگر بزرگان ، به نقل از علی بن اءسباط که یکی از اصحاب و دوستان حضرت علی بن موسی الرّضا علیهما السلام است ، حکایت کنند: روز عید عرفه جهت زیارت و دیدار مولایم ، حضرت ابوالحسن ، امام

زلزله وحشتناک در خراسان

زلزله وحشتناک در خراسان

زلزله وحشتناک در خراسان طبق آنچه مورّخین و راویان حدیث حکایت کرده‌اند: مامورین و جاسوسان حکومتی برای مأمون عبّاسی خبر آوردند که حضرت ابوالحسن ، علی بن موسی الرّضا علیهما السلام جلساتی تشکیل می‌دهد و مردم در آن مجالس شرکت کرده و شیفته بیان و علوم او گشته‌اند. مأمون دستور

داستان شنیدنیِ روش برخورد با مردم

داستان شنیدنیِ روش برخورد با مردم

روش برخورد با مردم مرحوم شیخ طوسی رضوان اللّه تعالی علیه در کتاب رجال خود آورده است : در یکی از روزها، عدّه‌ای از دوستان امام رضا علیه السلام در منزل آن حضرت گرد یکدیگر جمع شده بودند و یونس بن عبدالرّحمن نیز که از افراد مورد اعتماد حضرت و

بزرگتر

بزرگتر

‌ بزرگ‌تر روزی شخصی خدمت علامه مصطفوی(ره) رسید و گفت: فرزندم بهایی شده با او صحبت کنید تا دوباره شیعه شود. فرزند را خدمت علامه آوردند و آن‌ها با هم گفت‌وگو کردند. پسر بارها در مسائل مختلف کم آورد. بعد سرش را پایین انداخت و کمی به فکر فرو رفت.

به اندازه قبر

به اندازه قبر

به اندازه قبر پادشاهی می‌خواست به یکی از زیردستانش که زندگی او را نجات داده بود، پاداش بدهد، پس به او قول اهدای تمام زمینی را داد که او بتواند از طلوع صبح تا غروب خورشید زیر پا بگذارد. پس سحر، آن مرد شروع به دویدن کرد، از مزرعه‌ها عبور

اثر انگشت

اثر انگشت

اثر انگشت یکی از مؤمنین موثق از مرحوم شهید شمس‌آبادی(ره) شنیده بودند. من به دیدار یکی از علمای اصفهان رفتم. پایشان را که زخم داشت به من نشان دادند و گفتند می‌خواهی بدانی این زخم چیست؟ و ادامه دادند: شب بود خواب دیدم که روز قیامت شده است و من

رخنه موريانه ترديد

رخنه موریانه تردید

کاروانى که به سوى شیراز ره مى سپرد، به خان زینان رسید. هدف این کاروان پانزده هزار نفره، مرو بود؛ اما سرنوشت دیگرى در کمین آن نشسته بود. کاروانیان براى استراحتى کوتاه بار افکندند. چندى نگذشت که ناگهان با سپاهى عظیم و چهل هزار نفره رو به رو شدند. قتلغ

اتوبان نواب را بلدی، شهید نواب را هم میشناسی؟

اتوبان نواب را بلدی، شهید نواب را هم میشناسی؟

نگاهی به خاطرات، زندگینامه و بخشی از وصیت نامه شهید سیدمجتبی نواب صفوی سیدمجتبی نواب صفوی در سال ۱۳۰۳ در محله خانی آباد تهران متولد شد. در اواخر سال ۱۳۲۰ پس از طی تعلیمات ابتدایی و متوسطه وارد نجف اشرف شد. سیدمجتبی از طرف مادر منتسب به سادات «دُرچه» اصفهان

دو معجزه و یک غیب گوئی

دو معجزه و یک غیب گوئی

دو معجزه و یک غیب گوئی محمّد بن فضیل – که یکی از راویان حدیث است – حکایت کند: مدّتی بود که به ناراحتی درد پهلو و درد پا مبتلا شد بودم ، به همین جهت محضر مبارک حضرت ابوالحسن ، امام رضا علیه السلام شرفیاب شدم تا شفای خود

اتمام حجت

اتمام حجت

اتمام‌حجت یکی از دوستانم، در دوران مجردی در طبقه دوم خانه‌ای اتاقی اجاره کرده بود. از قضا پنجره اتاق رو به خانه زنی باز می‌شد که وضعیت مناسبی نداشت و اصلاً بنای دلربایی داشت تا این‌که بالأخره یک روز صبح همین‌که پنجره را باز می‌کند،‌ آن زن با حالتی نامناسب

بامیه فروش

بامیه فروش

بامیه فروش زهرا وافر نزدیکی‌های خانه‌مان یک بامیه‌فروش بود؛ بامیه‌فروشی که نمی‌شد بی‌تفاوت از کنارش گذشت.  این‌که می‌گویم نمی‌شد بی‌تفاوت از کنارش گذشت،  به‌خاطر بامیه‌هایش نبود، که البته بامیه‌هایش هم تازه و خوش‌طعم بود، بلکه به‌خاطر جذابیتی بود که در کارش می‌دیدیم؛ جذابیتی که شخصیت او به شغلش بخشیده بود.

و اما پنج حکیمانه ی زیبا

و اما پنج حکیمانه ی زیبا

کفش‌های آقا خیلی سال بود که کفش‌ها را جفت می‌کرد؛ شاید ۱۵ ـ ۱۶ سال، ساعت‌ها سرپا می‌ایستاد. می‌گفت: حتماً آقا به زیارت عمه‌اش می‌آید. برای من همین بس که یک‌بار میان این همه کفش، کفش ایشان را جفت کرده باشم. کفشدار حرم حضرت فاطمه معصومه (س) بود. برترین اعمال

ما زنده‌ایم؟

ما زنده‌ایم؟

ما زنده‌ایم؟ سید عبدالکریم کفاش چه کرده بود که امام زمان(عج) خود به دیدارش می‌آمدند؟ کفاش پیری که در گوشه‌ای از بازار بساطی داشت ولی حتی کفش‌های مولایش را هم بی‌نوبت تعمیر نمی‌کرد. پس هفته‌ای نمی‌گذشت که حجت خدا به او سر نزنند. روزی از او پرسیده بودند: اگر هفته‌ای

مطلبی پیدا نشد
اشتراک گذاری این صفحه در :
ما را در رسانه های اجتماعی دنبال کنید
اسکرول به بالا