دسته بندی :خدای مهربان

1 مقاله

درد و دل با خداوند مهربان

درد و دل با خداوند مهربان

گفتم : خدای من ، دقایقی بود در زندگانیم که هوس می کردم سر سنگینم را که پر از دغدغه یدیروز بود و هراس فردا بر شانه های صبورت بگذارم ، آرام برایت بگویم و بگریم ، در آنلحظات شانه های تو کجا بود ؟ گفت: ای عزیز تر از هر

اشتراک گذاری این صفحه در :
ما را در رسانه های اجتماعی دنبال کنید
به بالا بروید