خاک، در خون خدا میشکفد، میبالد
خاک، در خون خدا میشکفد، میبالد داستانهایی از تربت ۱ موج شدیدی تمام دریا را فراگرفته بود. جمعیت نگران شدند. یکی گفت «نکند همینجا بمانیم و به جده نرسیم… خدایا ممکن است! رحم کن!» دیگری با چهرهای گرفته گفت «باید کاری کرد» و بلند شد. کشتی تکانهای شدیدی میخورد و