دسته بندی :داستان واقعی

3 مقاله

داستان واقعی دختری که بدبخت شد !!!

داستان واقعی دختری که بدبخت شد !!!

اتاق ۲۱۹! اینجا جایی بود که سرنوشت مرا رقم می‌زد. این اتاق ۳ شماره‌ای در دادسرای ناحیه۱۹تهران قرار بود مرا به جایی نامعلوم پرتاب کند. عرق کرده بودم، دست‌هایم می‌لرزید. به مادرم گفتم: « اینجا آخر خطه؟» چشم‌های مادر قرمز بود و نگاهم نمی‌کرد: «قسمت این بود.» قسمت، تقدیر، سرنوشت…

ویلون نوازی در مترو

ویلون نوازی در مترو

در یک سحرگاه سرد ماه ژانویه، مردی وارد ایستگاه متروی واشینگتن دی سی شد و شروع به نواختن ویلون کرد. این مرد در عرض چند دقیقه، شش قطعه ازبهترین قطعات باخ را نواخت. از آنجا که شلوغ ترین ساعات صبح بود، هزاران نفر برای رفتن به سر کارهایشان به سمت

داستان روبلینگ(واقعی)

داستان روبلینگ(واقعی)

در سال ۱۸۸۳ مهندس جوانی به نام “جان روبلینگ” به همراه پسرش “واشنگتن” تصمیم گرفت پل “بروکلین” را؛ که بین مانهاتان و بروکلین قرار دارد؛ بسازد. اجرای این پروژه با توجه به امکانات آن دوره، کاری بسیار سخت بود و مهندسین و کارشناسان، آنها را از انجام این کار بر

اشتراک گذاری این صفحه در :
ما را در رسانه های اجتماعی دنبال کنید
اسکرول به بالا