دسته بندی :سرچشمه

3 مقاله

يا ابا صالح

یا ابا صالح

نمی دانم کی خواهی آمد ، آشنای دل ! تویی که هنوز به حقیقت نمی دانم کیستی ؟ تویی که یک روز غروب بر حاشیه دلم قدم می گذاری واحساس حضورت مرا قلقلک می دهد . همه نوشته ها تو را گفته اند و همه کتاب ها تو را خوانده

صبح انعكاس لبخند توست

صبح انعکاس لبخند توست

زمین فقط پنج تابستان به عدالت تن داد و سبزی این سالها تتمه آن جویبار بزرگ است که از سرچشمه ناپیدایی جوشید وگرنه خاک را بی تو جرات آبادانی نیست تو را با دیدنیهای مانوس می سنجم من اگر می دانستم پشت آسمان چیست تو همانی تو آن بهار ناتمامی

داستان های صدر اسلام 16

داستان های صدر اسلام ۱۶

شهادت بر او     ولید بن عقبه در زمان حکومت عثمان والی کوفه بود یک روز صبح نماز را در حالت مستی اقامه نمود و به جای دو رکعت چهار رکعت نماز خواند و بعد گفت:«می‌خواهید بیشتر بخوانم». این خبر در شهر پیچید،« ابوزبیب بن عوف» و «جندب بن زهیر

اشتراک گذاری این صفحه در :
ما را در رسانه های اجتماعی دنبال کنید
اسکرول به بالا