دسته بندی :طناب

2 مقاله

خاطرات رزمندگان 1

خاطرات رزمندگان ۱

۱۲ بسیجی نیروها سعی داشتند به آن طرف نهر جاسم بروند عده‌ای بسجیان که شنا بلد بودند خود را به آب انداختند تا به آن طرف روند، آب نهر سرعتی نداشت ولی هربار که گلوله توپ یا خمپاره‌ای در آن فرود می‌آمد مثل فواره‌ای قوی نهر را متلاطم می‌کرد بسیجیها

مالک حقيقي

مالک حقیقی

مردی در حال بردن گاو خود به طویله بود، در حالی که طنابی دور گردنش بسته بود و سر دیگر طناب در دستش بود . گروهی مرد را دیدند ، یکی آز آن ها پرسید : « آیا تو به گاو بسته شده ای ، یا گاو است که به

اشتراک گذاری این صفحه در :
ما را در رسانه های اجتماعی دنبال کنید
اسکرول به بالا