دسته بندی :طنز

48 مقاله

من لقمه هستم

من لقمه هستم

من لقمه هستم آدم‌ها شاید برای حفاظت از موقعیت‌های اجتماعی خود نتوانند به‌راحتی دست به انتقاد بزنند، اما عروسک‌ها می‌توانند با زبان شیرینشان درباره هر آسیب فردی و اجتماعی صحبت کنند. به‌تازگی عروسکی به نام لقمه در فضای مجازی مشهور شده که بسیار شبیه عروسک‌گردان خود محمد لقمانیان است، او

مترجمی که همیشه اسیر بود

مترجمی که همیشه اسیر بود

اسارت به تنهایی مفهومی سنگین و باورنکردنی دارد.کتاب ملاصالح تصویری است از اسارت مردی که طعم زندان را در سه برهه از زمان یعنی قبل از انقلاب، بعد از انقلاب و دوران جنگ تحمیلی چشیده است. آن بیست و سه نفر، پیش در آمدی بر ملاصالح اگر جزو کسانی باشید

طنز 24

طنز ۲۴

چشم دل هر شب وقت خواب که می‌شد، بساطی داشتیم. بعضی‌ها خوش خواب بودند و برخی پیربی‌خواب. قرار گرفتن این دو گروه در کنار هم کمی وضعیت را دشوار می‌کرد. عده‌ای می‌نشستند دور هم و شروع می‌کردند به حرف زدن. آن‌هایی که در رختخواب بودند به کسانی که گرم گفت‌وگو

طنز 23

طنز ۲۳

الغیبه اشد من الکارهای بدبد مراسم صبحگاهی بود. روحانی گردان راجع‌به واجبات و محرمات صحبت می‌کرد. با بچه‌ها خیلی صمیمی‌ بود. برای همین هم در کلاس درس و یا مراسم متکلم وحده نبود و بقیه مخاطب. مثل معلم و کلاس‌های اول و دوم دبستان غالباً مطلب را ناتمام می‌گذاشت و

طنز 22

طنز ۲۲

الهی حرامتان باشد آن شب یکی از آن شب‌ها بود، بنا شد از سمت راست یکی‌یکی دعا کنند، اولی گفت: «الهی حرامتان باشد.» بچه‌ها مانده بودند که شوخی است، جدی است، بقیه دارد یا ندارد، جواب بدهند یا ندهند؟ که اضافه کرد: «آتش جهنم» و بعد همه گفتند: «الهی آمین.»

طنز 21

طنز ۲۱

از خوف خدا غش کرده اگر کسی بی‌موقع در میان جمع می‌خوابید، خصوصاً اگر این شخص بعد از سلام نماز خوابش می‌برد یا مثلاً در مراسم دعای کمیل، دعای توسل یا زیارت عاشورا که نوعاً بعد از نماز صبح برگزار می‌شد و به گوشه‌ای می‌افتاد و از خود بی‌خود می‌شد

طنز 20

طنز ۲۰

اللهم الرزقنا توفیق الپارتی وقتی آشپز مراعات حال برادران سنگین وزن _ هیکل تدارکاتی _ را می‌کرد و غذایشان را یک کم چرب‌تر می‌کشید، یا میوه‌ی درشت‌تری برایشان می‌گذاشت، هر کس این صحنه را می‌دید، به تنهایی یا دسته جمعی و با صدای بلند و شمرده شمرده شروع می‌کردند به

طنز 19

طنز ۱۹

اللهم العن ابن مرجانه دوستی داشتیم که حاضر جواب بود. یکی از دوستان که با او صمیمی‌تر بود، گفت: «ما را که سر دعاهایت فراموش نمی‌کنی؟» جواب داد: «هرگز! شما را به طور خاص یاد می‌کنم» بچه‌ها که می‌دانستند حرف او خالی از مزاح نیست،‌ پرسیدند: «حالا چه مواقعی بیشتر

طنز 18

طنز ۱۸

بلبلیش که بلبلی صدای خوبی داشت. وقتی می‌خواند لذت می‌بردیم، اما وانمود می‌کردیم که دوست نداریم او بخواند و می‌گفتیم: «از صدات خوشت می‌آد؟ برو بیرون چادر. آن طرف خاکریز برای سربازهای عراقی بخوان!» و او می‌گفت: «چه‌قدر بنده‌ی ناشکری هستید. مثل بلبل برایتان می‌خوانم، آن‌وقت شما این حرف‌ها را

طنز 17

طنز ۱۷

برق سه فاز روزی از محمد در مورد روحیه‌ی رزمندگان سؤال کردم. گفت: «روحیه‌ی رزمندگان ما مانند برق سه‌فازی است که وقتی مزدوران عراقی را می‌گیرد، آنان را به علت نداشتن تقوا، خشک می‌کند و از پا درمی‌آورد». منبع :کتاب سیرت شهیدان راوی : محمد حبیبی بوی دهان در جریان

طنز 16

طنز ۱۶

تکلیف بنده‌ی خدا بی‌صبر بود و کم‌طاقت. از بس از روحانی گردان پرسیده بود: «حاج آقا تکلیف ما چیست؟ ما باید چه‌کار کنیم؟» او را هم خسته کرده بود. تا این‌که یک شب که همه جمع بودیم، دوباره شروع کرد و گفت: «پس حاجی جان تکلیف ما چیه؟» حاج آقا

طنز 15

طنز ۱۵

چهار کلمه، چهار شخص بچه‌ها طبق آداب جبهه، روی چهار تکه کاغذ، کلمات اسیر، مجروح، شهید، سالم را نوشته، هر کس یکی را برداشت. فرد «سالم» گفت: بله، اگر قرار باشد ما هم شهید شویم، چه کسی از کیان اسلامی محافظت کند؟ معلوم است ما برای خدا مهم هستیم، شاید

طنز 14

طنز ۱۴

خودت بخوان در لشگر نجف روحانی بی‌رودربایستی داشتیم وقتی به او می‌گفتیم: «حاج آقا ما را برای نماز شب از دعا فراموش نکن و جزو آن چهل مؤمن قرار بده»، صاف و پوست‌کنده می‌گفت: «چشمت کور خودت بلند شو بخوان.» منبع :فرهنگ جبهه _ شوخ طبعی ها جلد ۳ صفحه

طنز 13

طنز ۱۳

دودوتا وقتی جانشین گردان برای جلسه وارد شد، یکی از بچه‌ها که با خلق و خوی مسئولین در جبهه آشنا بود و می‌دانست که آن‌ها هیچ علاقه‌ای به تعریف ندارند و بیشتر موافق روابط دوستانه هستند، رو به جمع کرد و گفت: برای سلامتی برادر فلانی همه با هم دودوتا!

طنز 12

طنز ۱۲

ریز، تیز، تمیز وقتی عملیات نمی‌شد و جابه‌جایی صورت نمی‌گرفت، نیروها از بی‌کاری حوصله‌شان کم می‌شد. نه تیر و ترکشی، نه شهید و مجروحی و نه سرو صدایی، منطقه یکنواخت و آرام بود. آن موقع بود که صدای همه درمی‌آمد و بعضی‌ها دست به سوی آسمان بلند کرده و می‌گفتند:

طنز 11

طنز ۱۱

سنگر بگیر، سنگک همیشه خدا، تو راه تدارکات بود، یا می‌رفت چیزی بگیره، یا چیزی گرفته بود، داشت می‌آورد. بچه‌های دسته هم که او را این همه راغب اموری از این قبیل می‌دیدند، ریش و قیچی را داده بودند دست خودش. او از صبح تا شب گوش به زنگ بود

طنز 10

طنز ۱۰

سلامتی فرماندمان خبر خوش عملیات همه‌جا رسیده بود، و بچه‌ها باید این وجد و نشاط و از خود بی‌خودی را یک جوری بروز می‌دادند، چه کسی بهتر از فرمانده‌ی تیپ که تا چند دقیقه‌ی دیگر می‌خواست سخنرانی کند. هنوز پای کار و پشت میکروفون که چه عرض کنم! بلندگوی دستی

سواري , شعرتركي , سيد , شنبه تا دوشنبه , شكنجه‌ي مرغي

سواری , شعرترکی , سید , شنبه تا دوشنبه , شکنجه‌ی مرغی

سواری بعضی مواقع در آسایشگاه بچه‌ها با عراقی‌ها ورزش‌های دسته‌جمعی انجام می‌دادند. یک بار یکی از برادران آزاده اهل تبریز با سرباز عراقی آسایشگاه قرار گذاشت که هر کس قوی‌تر بود به دیگری جایزه‌ای بدهد. ملاک قوی‌تر بودن هم آن بود که هر کدام بتواند دیگری را یک دور اطراف

فوتبال فكاهي , علي فرعون , كباب سفارشي , كپسول خبري , شيلنگ

فوتبال فکاهی , علی فرعون , کباب سفارشی , کپسول خبری , شیلنگ

فوتبال فکاهی سالهای آخر اسرات بود، به مناسبت ایام عید قرار بود یک سری برنامه‌های متنوع از طرف اسرا با هماهنگی و کسب اجازه قبلی از فرمانده عراقی اردوگاه در محوطه زمین فوتبال برگزار شود. تقریباً اکثر قریب به اتفاق بچه‌ها جمع شده بودند. قرار بود یک مسابقه فوتبال فکاهی

گناهكار , گنج , گله ميش , كليد جهنم , مصاحبه با عباس , كلك رشتي

گناهکار , گنج , گله میش , کلید جهنم , مصاحبه با عباس , کلک رشتی

 گناهکار ظاهراً عراقی‌ها، حالا به هر دلیل و جهت، متوجه شده بودند که من روحانی هستم و در پی آن بودند تا از زبان خود من بشنوند، چرا که اقرار من به این واقعیت فی‌الواقع حکم اعدام و مانور تبلیغاتی بر روی من بود و به همین جهت تا می‌توانستم

نماز مطابعه, ولا الضالين , هديه‌ي صدام , هندوانه , هديه , نظام آقاعادل

نماز مطابعه, ولا الضالین , هدیه‌ی صدام , هندوانه , هدیه , نظام آقاعادل

نماز مطابعه بچه‌ها مشغول نماز جماعت بودند که افسر اردوگاه وارد آسایشگاه شد و رو به من کرد و گفت: ماجد، مگر دستور را نشنیدی که نماز جماعت ممنوع است؟ حالا از دستور ما امتناع می‌کنی؟ من در پاسخ گفتم: سیّدی، این که نماز جماعت نیست ! درست است که

چاه ماست , تولّد صدام , ترجمه , چلوي بعث , تخم مرغ

چاه ماست , تولّد صدام , ترجمه , چلوی بعث , تخم مرغ

چاه ماست از میان خصلت‌های برجسته‌ی برادران آزاده می‌توان به زرنگی، هوش و فراست آنها اشاره کرد که در عملیات جنگی و یا در اسارت به هنگام بازجویی، با توجه به سادگی و کوته نظری نیروهای عراقی، از این خصلت‌ها حداکثر استفاده را می‌کردند و در بسیاری از موارد نیز

حلقه قلابي , حَرَس خميني , حكم دزد , خريد موشك , حبانه قوطي كانه

حلقه قلابی , حَرَس خمینی , حکم دزد , خرید موشک , حبانه قوطی کانه

حلقه قلابی روزی در آسایشگاه نشسته بودیم که ناگهان چشمم به گیره‌ی پنجره افتاد که از جنس برنج بود. به طرف پنجره رفتم و گیره را شکستم و با آن یک حلقه انگشتر درست کردم که شباهت زیادی به حلقه طلا داشت و آن را برای یادگاری به انگشت کردم.

سرباز مست ,سشوار , زرگري در اسارت , سنگ ومنگ , ريش فيدل كاسترو

سرباز مست ,سشوار , زرگری در اسارت , سنگ ومنگ , ریش فیدل کاسترو

سرباز مست عید فرا رسیده بود؛ اما جوّی افسرده بر اردوگاه و بچّه‌ها حاکم شده بود. باید فکر می‌کردیم، از این رو عده‌ای از بچّه‌ها جمع شدیم و ترتیب یک تئاتر طنز را دادیم؛ بدین شکل که یکی از اسرا به نام صادق از بچّه‌های اصفهان در قالب یک روستایی

آمارگير وسواسی

آمارگیر وسواسی

آمار وقتی سوت آمار به صدا در می‌آمد، هر کس مشغول هر کاری بود، می‌بایست از آن کار دست می‌کشید و سر صف آمار حاضر می‌شد. مشغول اصلاح سر یکی از بچه‌ها بودم. دور سرش را کاملاً اصلاح کرده بودم و داشتم مقدار مویی راکه روی پیشانیش بر جا مانده

اتو بمب , تئاتر , از بي‌نمكي , پذيرايي اسارت , پرتقال

اتو بمب , تئاتر , از بی‌نمکی , پذیرایی اسارت , پرتقال

اتو بمب سربازان عراقی نمی‌دانم به چه دلیل و برهانی، از هر وسیله و اسبابی برای شکنجه و آزار ما مدد می‌گرفتند، آن هم وسیله و اسبابی که باور کنید به عقل هیچ تنابنده‌ای خطور نمی‌کند. برای انتقال ما به اردوگاه، وسیله‌ی نقلیه‌ای را آوردند که بی‌اغراق می‌توان گفت مال

الکی خوشه !

الکی خوشه !

هزار شاخه گل رز … یه بغل پیچک سبز … یه سبد سیب و انار… همش رو می سپارم به تو … ببر سر چهارراه بفروش… سودش هم نصف نصف —————————————————— خوردن شیرینی خیلی راحته، خواندن داستان شیرین خیلی راحته، اما پیدا کردن دوست شیرین خیلی سخته! تو چطوری منو

معرفی رشته های دانشگاهی

معرفی رشته های دانشگاهی

آقا دانشگاه ما تموم شده/اما من به چند تا از دوستای دانشگاهیم قول دادم حسابی حالشون رو بگیرم و رشته هاشون رو ببرم زیر سوال!حالا ببینید:۱-رشته تغذیه: رشته ای که اشتباهاً جزو رشته های دانشگاهی اومده.آینده شغلی بسیار تیره و تیریکی دارند.در بهترین حالت و در صورتی که شهرداری به

کارمند تازه وارد

کارمند تازه وارد

مردی به استخدام یک شرکت بزرگ چندملیتی درآمد. در اولین روز کار خود، با کافه تریا تماس گرفت و فریاد زد: «یک فنجان قهوه برای من بیاورید.» صدایی از آن طرف پاسخ داد: «شماره داخلی را اشتباه گرفته ای. می دانی تو با کی داری حرف می زنی؟» کارمند تازه

ضد حال های موجود در اینترنت!

ضد حال های موجود در اینترنت!

۱- می ری تو یه وبلاگی میبینی موزیک قالبش آهنگ شماعی زاده هست! ۲-یه فایل زیپ دانلود می کنی به جز آنفلوانزای مرغی تمام ویروسها توشن ۳-تو جستجو گر گوگل تایپ می کنی کرگدن.عکس خودتو پیدا می کنه ۴-بعد از کلی کار و خستگی می ری اینترنت می بینی یاهو

مطلبی پیدا نشد
اشتراک گذاری این صفحه در :
ما را در رسانه های اجتماعی دنبال کنید
پیمایش به بالا