رابطه علم و ایمان :
علم به ما روشنائی و توانائی می بخشد و ایمان عشق و امید و گرمی، علم ابزار می سازد و ایمان مقصد، علم سرعت می دهد و ایمان جهت، علم توانستن است و ایمان خوب خواستن، علم می نمایاند که چه هست و ایمان الهام می بخشد که چه باید کرد، علم انقلاب برون است و ایمان انقلاب درون، علم جهان را جهان آدمی می کند و ایمان روان را روان آدمیت می سازد، علم وجود انسان را به صورت افقی گسترش می دهد و ایمان به شکل عمودی بالا می برد، علم طبیعت ساز است و ایمان انسان ساز. هم علم به انسان نیرو می دهد، هم ایمان، اما علم نیروی منفصل می دهد و ایمان نیروی متصل. علم زیبائی است و ایمان هم زیبائی است، علم زیبائی عقل است و ایمان زیبائی روح، علم زیبائی اندیشه است و ایمان زیبائی احساس، هم علم به انسان امنیت می بخشد و هم ایمان، علم امنیت برونی می دهد و ایمان امنیت درونی، علم در مقابل هجوم بیماریها، سیلها، زلزله ها، طوفانها، ایمنی می دهد، و ایمان در مقابل اضطرابها، تنهائیها، احساس بی پناهی ها، پوچ انگاری ها. علم جهان را با انسان سازگار می کند و ایمان انسان را با خودش.
نیاز انسان به علم و ایمان تواما، سخت توجه اندیشمندان را اعم از مذهبی و غیر مذهبی برانگیخته است. علم و ایمان هر کدام نقشی متفاوت در سازندگی آینده ء انسان دارند. نقش علم این است که راه ساختن را به انسان ارائه می دهد. علم انسان را توانا می کند که هرگونه ” بخواهد ” آینده را همان گونه بسازد و اما نقش ایمان این است که انسان را به سوی اینکه خود را و آینده را ” چگونه ” بسازد که برای خویشتن و برای جامعه بهتر باشد می کشاند. ایمان مانع آن می گردد که انسان آینده را بر محور مادی و فردی بسازد. ایمان به خواست انسان جهت می دهد، آن را از انحصار مادیات خارج می کند و معنویات را نیز جزء خواستها قرار می دهد. علم مانند ابزاری در اختیار خواست انسان قرار می گیرد و طبیعت را آنچنانکه انسان بخواهد و فرمان دهد می سازد. اما اینکه طبیعت را چگونه بسازد، آیا از طبیعت مصنوعاتی بسازد به سود جامعه ء انسانی و یا نیروهای مخرب برای مزید توسعه طلبی افرادی مخصوص، این دیگر به این ابزار که نامش علم است مربوط نیست، این بسته به این است که انسانهایی که علم در فرمان آنهاست چگونه انسانهایی بوده باشند. اما ایمان مانند قدرتی حاکم بر انسان عمل می کند و خواست او را در اختیار می گیرد و در مسیر حق و اخلاق سوق می دهد. ایمان انسان را می سازد و انسان با نیروی علم، جهان را. آنجا که علم و ایمان توأم گردند، هم انسان سامان می یابد و هم جهان.
بدیهی است که نه علم می تواند جانشین ایمان گردد که علاوه بر روشنائی و توانائی، عشق و امید ببخشد، سطح خواسته های ما را ارتقاء دهد و علاوه بر اینکه ما را در رسیدن به مقاصد و هدفها و در پیمودن راه به سوی آن مقاصد و اهداف مدد می دهد، مقاصد و آرمانها و خواسته هائی از ما را که به حکم طبیعت و غریزه بر محور فردیت و خودخواهی است از ما بگیرد و در عوض، مقاصد و آرمانهایی به ما بدهد بر محور عشق و علاقه های معنوی و روحانی، و علاوه بر اینکه ابزاری است در دست ما جوهر و ماهیت ما را دگرگون سازد، نه ایمان می تواند جانشین علم گردد، طبیعت را به ما بشناساند، قوانین آن را بر ما مکشوف سازد و خود ما را به ما بشناساند. تجربه های تاریخی نشان داده است که جدائی علم و ایمان خسارتهای غیر قابل جبران به بارآورده است. ایمان را در پرتو علم باید شناخت، ایمان در روشنائی علم از خرافات دور می ماند با دور افتادن علم از ایمان، ایمان به جمود و تعصب کور و با شدت به دور خود چرخیدن و راه به جائی نبردن تبدیل می شود. آنجا که علم و معرفت نیست، ایمان مؤمنان نادان وسیله ای می شود در دست منافقان زیرک که نمونه اش را در خوارج صدر اسلام و در دوره های بعد به اشکال مختلف دیده و می بینیم. علم بدون ایمان نیز تیغی است در کف زنگی مست، چراغی است در نیمه شب در دست دزد برای گزیده تر بردن کالا، این است که انسان عالم بی ایمان امروز، با انسان جاهل بی ایمان دیروز، از نظر طبیعت و ماهیت رفتارها و کردارها کوچکترین تفاوتی ندارد.
جانشینی علم و ایمان :
قدرت و توانائی علم، از نوع قدرت و توانائی ابزار است، یعنی بستگی دارد به اراده و فرمان انسان، انسان در هر ناحیه بخواهد کاری انجام دهد با ابزار علم بهتر می تواند انجام دهد، این است که می گوییم علم بهترین مدد کار انسان است برای وصول به مقاصد و پیمودن راههائی که انسان برای طی کردن انتخاب کرده است. اما سخن در جای دیگر است، سخن در این است که انسان پیش از آن که ابزار را به کار اندازد مقصد را در نظر گرفته است. ابزارها همواره در طریق مقصدها استخدام می شوند مقصدها از کجا پیدا شده است؟
انسان به حکم اینکه از روی طبع، حیوان است و به صورت اکتسابی انسان، یعنی استعدادهای انسانی انسان تدریجا در پرتو ایمان باید پرورش یابد، به طبع خود به سوی مقاصد طبیعی حیوانی فردی مادی خود خواهانه خود حرکت می کند و ابزارها را در همین طریق مورد بهره برداری قرار می دهد از این رو نیازمند نیروئی است که ابزار انسان و مقصد انسان نباشد بلکه انسان را مانند ابزاری در جهت خود سوق دهد، نیازمند به نیروئی است که انسان را از درون منفجر سازد و استعدادهای نهانی او را به فعلیت برساند، نیازمند به قدرتی است که بتواند انقلابی در ضمیرش ایجاد کند، به او جهت تازه بدهد این کاری است که از علم و کشف قوانین حاکم بر طبیعت و بر انسان، ساخته نیست. اینگونه تاثیر مولود تقدس یافتن و گرانبها شدن برخی ارزشها در روح آدمی است و آن خود مولود یک سلسله گرایشهای متعالی در انسان است که آن گرایشها به نوبه خود ناشی از برداشتی خاص و طرز تفکری خاص درباره جهان و انسان است که نه در لابراتوارها می توان به آن دست یافت و نه از محتوای قیاسها و استدلالها، آن برداشتها همانهاست که از دسترس علم بیرون است.
تاریخ گذشته و حال نشان داده که تفکیک علم و ایمان از یکدیگر چه نتایجی به بار می آورد. آنجا که ایمان بوده و علم نبوده است مساعی بشر دوستانه افراد صرف اموری شده که نتیجه زیاد و احیانا نتیجه خوب به بار نیاورده است و گاهی منشا تعصبها و جمودها و احیانا کشمکشهای زیانبار شده است. تاریخ گذشته بشر پر است از اینگونه امور. آنجا که علم بوده و جای ایمان خالی مانده است مانند برخی جوامع عصر حاضر، تمام قدرت علمی صرف خودخواهی ها و خودپرستی ها، افزون طلبی ها، برتری طلبی ها، استثمارها، استعبادها، نیرنگها و نیرنگ بازی ها شده است. دو سه قرن گذشته را می توان دوره پرستش علم و گریز از ایمان دانست. دانشمندان بسیاری معتقد شدند که همه مشکلات بشر با سرانگشت علم گشوده خواهد شد، ولی تجربه خلاف آن را ثابت کرد. امروز دیگر اندیشمندی یافت نمی شود که نیاز انسان را به نوعی ایمان ولو ایمان غیر مذهبی که به هر حال امری ماورا علم است انکار کند. انسان نمی تواند بدون داشتن ایده و آرمان و ایمان، زندگی سالم داشته باشد و یا کاری مفید و ثمر بخش برای بشریت و تمدن بشری انجام دهد. انسان فاقد هرگونه ایده و ایمان، یا به صورت موجودی غرق در خودخواهی در می آید که هیچوقت از لاک منافع فردی خارج نمی شود، و یا به صورت موجودی مردد و سرگردان که تکلیف خویش را در زندگی در مسائل اخلاقی و اجتماعی نمی داند. اینکه گفته مى شود چرا جوامعى که داراى ایمان و پرهیزگارى هستند عقب مانده اند اگرمنظور از ایمان و پرهیزگارى تنها ادعاى اسلام و ادعاى پایبند بودن به اصول تعلیمات انبیاء بوده باشد، قبول داریم چنین افرادى عقب مانده اند، ولى مى دانیم حقیقت ایمان و پرهیزگارى چیزى جز نفوذ آن در تمام اعمال و همه شئون زندگى نیست، و این امرى است که با ادعا تامین نمى گردد. با نهایت تاسف امروز اصول تعلیمات اسلام و پیامبران خدا در بسیارى از جوامع اسلامى متروک یا نیمه متروک مانده است و چهره این جوامع چهره مسلمانان راستین نیست. اسلام دعوت به پاکى و درستکارى و امانت و تلاش و کوشش مى کند کو آن امانت و تلاش؟ اسلام دعوت به علم و دانش و آگاهى و بیدارى مى کند کو آن علم و آگاهى سرشار؟ اسلام دعوت به اتحاد و فشردگى صفوف و فداکارى مى کند. آیا براستى این اصل به طور کامل در جوامع اسلامى امروز حکمفرما است و با این حال عقب مانده اند؟! بنابراین باید اعتراف کرد اسلام چیزى است و ما مسلمانان چیز دیگر.
خداوند در سوره توبه آیه ۱۸ می فرماید: «انما یعمر مساجد الله من آمن بالله و الیوم الاخر و اقام الصلاه و آتی الزکوه و لم یخش الا الله فعسی اولئک ان یکونوا من المهتدین؛ مساجد خدا را تنها کسی آباد می کند که ایمان به خدا و روز قیامت آورده و نماز را به پا دارد و زکات را بپردازد و جز از خدا نترسد، امید است چنین گروهی از هدایت یافتگان باشند». پیام آیه این است که اولا ایمان به خدا پیوسته باید در اعمال نیک و کارهای شایسته ای که مورد رضایت خداوند است خود را نشان دهد، کارهایی که پای بندی انسان به آنها گذشته از رشد روحی و تکامل معنوی که نصیب انسان می سازد جامعه را نیز از آثار و برکاتش برخوردار می سازد. رسیدن به آبادانی و عمران مساجد و عبادت گاهها یکی از نمونه های این کارهاست. ثانیا مؤمن می تواند منشأ کارهای خیر و اقدامات اصلاحی در جامعه شود که به تمام جوانب ایمان پای بند باشد و در کنار ایمان به خدا، پای بندی خود را به مظاهر دیگر ایمان به خدا نشان دهد همچون اقامه نماز، دادن زکات و خداترسی.
* * *
منبع :
انسان و ایمان، ص۲۴-۲۳، ص۲۷-۲۸ ،
انسان در قرآن، ص ۶-۳۵
تفسیر نمونه ج : ۶ ص : ۲۷۰