خشونت رفتاری بین همسران، مشکل تمام افراد خانواده است. فرزندان، از آنجا که در حال رشد جسمی و روحی هستند تجربه ی خشونت ها را عمیقاً جذب کرده و رنج بسیاری خواهند برد.
اگر چه ممکن است اثرات خشونت در خانواده بر روی فرزندان بلافاصله و در ظاهر نمایان نباشد، ولی بتدریج این اثرات در روح و روان کودکان انباشته شده و سرچشمه مشکلات رفتاری و روحی برای آینده خواهد بود.
کودکانی که در محیط خشونت آمیز خانواده (جنگ و دعوا مرافعه بین پدر و مادر) بزرگ می شوند، دو حالت از موقعیت و محیط را تجربه می کنند. یکی زمانی است که خشم و خشونت رفتاری در حال اتفاق است و آنها با تمام وجود شاهد آن هستند.
دیگری زمانی است که خشم و خشونت خوابیده و تا مدتی در ظاهر آرامش برقرار است تا دوباره خشونت رفتاری به هر دلیلی از سرگرفته شود.
در این دوران، خانواده حتی ممکن است از نظر دیگران خیلی شاد و خوشحال بنظر بیاید. اما فرزندان بتدریج یاد گرفته اند که این آرامش و شادی و خوشحالی ادامه نخواهد داشت ودیر یا زود، خشونت رفتاری اتفاق خواهد افتاد. بنابراین فرزندان اعتماد به دوران آرامش را از دست می دهند. اثرات این تجربه روی آنها به قرار زیر است.
۱- آنها یاد می گیرند که دوران شاد و آرام با دوامی ندارد.
۲-در اضطراب و دلهره همیشگی هستند که هر روز و هر ساعت رفتار خشونت آمیز آغاز شود.
۳- آنها نمی توانند اضطراب و نگرانی خود را بازگو کنند و در سکوت خود رنج می برند.
۴- این اضطراب ها و دلهره های درونی، بصورت رفتارهای نامناسب (Acting out) از آنها سر می زند.
این احساس نا کفایتی تبدیل به احساس اضطراب و استیصال می شود و فرد را از آنجا که می خواهد این احساسات ناکفایتی را در خود فراموش کند، به طرف رفتارهای خشونت آمیز و کنترل کردن اشخاص نزدیک به او همچون همسر روی می آورد.
کودکان خردسال اغلب اوهام یا پندارهایی ترسناک را تجربه می کنند، احساس تنها ماندن دارند و مایل هستند واقعیت وضع خانواده را نادیده بگیرند . والدین به دلیل تنشی که خود دارند ،اغلب نمی توانند کودکان را به زندگی دوباره امیدوار و کمکشان کنند تا وضع را درک کنند .
کودکان بزرگتر نیز احساس درماندگی می کنند، قدرت تفکر و مقابله خود را از دست می دهند و حتی نشانه های روان تنی بروز می دهندکه نشانگر اضطراب آنهاست. در نهایت این قبیل کودکان تابِ مقاومت در مقابل آسیب های فردی و اجتماعی را نخواهند داشت زیرا از والدینی مقتدر و سالم به لحاظ روانی برخوردار نبودند و لذا تاب آوری در آنها شکل نمی گیرد.
در این نوع شرایط خانوادگی، تمام افراد خانواده احساس خجالت زدگی و شرم دارند. فردی که خشونت و اذیت را وارد می کند، معمولاً خود نیز احساس بدی نسبت به خویش و توانایی های خود دارد. واحساس نا کفایتی می کند. این احساس نا کفایتی تبدیل به احساس اضطراب و استیصال می شود و فرد را از آنجا که می خواهد این احساسات ناکفایتی را در خود فراموش کند، به طرف رفتارهای خشونت آمیز و کنترل کردن اشخاص نزدیک به او همچون همسر روی می آورد.
فردی که مورد خشونت واقع شده، احساس خجالت زدگی و شرم دارد. چون او هم احساس ناکفایتی می کند که چرا نمی تواند خانواده را آرام نگه دارد و شاید تقصیری متوجه اوست.
برای فرزندان نیز یک احساس عمیق خجالت و شرم از خانواده بوجود میآید. آنها احساس می کنند که خانواده ی آنها با خانواده های دیگر خیلی فرق دارد و نمی خواهند کسی بداند که در خانواده آنها چه می گذرد.
این احساس شرم و خجالت زدگی باعث می شود که خانواده بسته و توی خود باشد و مسئله خشونت و اذیت آزار را از اطرافیان پنهان کند. این راز داری و بسته بودن (توی خود بودن) شانس کمک گرفتن برای رفع مشکل را تقریباً غیر ممکن می سازد. در نتیجه فرزندان هم شانس گرفتن کمک های روان درمانی را برای رفع اثرات خشونت های رفتاری خانواده از دست می دهند.
پژوهش ها نشان داده که فرزندانی که خشونت های خانوادگی را تجربه می کنند، احساس می کنند خیلی چیز ها را در زندگی از دست داده اند؛من جمله از دست دادن امنیت در خانواده و ارزش انسانی و احترام و محبت.
در این نوع شرایط خانوادگی، فرزندان بتدریج تمایل به اطاعت نکردن و زیر بار حرف پدر و مادر نرفتن و حتی مخالفت با آنها پیدا می کنند و اینگونه رفتارها سپس به رفتارهای تهاجم گری، نه تنها به طرف پدر و مادر، بلکه به بزرگترهای دیگر در محیط (معلم و کارمندان مدرسه) منجر می شود.
متقابلاً این رفتار ها و حالت ها فرزندن را در خطر مشکلات مدرسه ای قرار می دهد و در نتیجه به تعلیم و تربیت آنها لطمه می زند و آنها را حتی در خطر درگیری با قانون قرار می دهد.
پژوهش ها نشان داده که فرزندانی که خشونت های خانوادگی را تجربه می کنند، احساس می کنند خیلی چیز ها را در زندگی از دست داده اند؛من جمله از دست دادن امنیت در خانواده و ارزش انسانی و احترام و محبت.
در صورتی که فرزندان کمکی نداشته باشند تا تجربیات تلخ آنها تجزیه و تحلیل شده و از فشار این عواطف منفی رهایی پیدا کنند (روان درمانی)، این عواطف منفی را بصورت خشونت بروز خواهند داد.
این خشونت های رفتاری ممکن است به طرف خود آزاری و یا به اطرافیان نزدیک در خانواده و یا در آینده در روابط با همسران خود بروز یابند.
منبع : جهان