یکی دیگر از آفات، “جحود” یعنی حالت “ستیزه گری” با حقیقت است. جحود یعنی اینکه آدمی حقیقت را درک کند و در عین حال با آن مخالفت کند به عبارت دیگر جحود این است که فکر و اندیشه به واسطه دلیل و منطق تسلیم گردد و حقیقت از نظر عقل و چراغ اندیشه روشن گردد اما روح و احساسات خودخواهانه و متکبرانه سرباز زند و تسلیم نشود. روح کفر، ستیزه جویی و مخالفت ورزی با حقیقت در عین شناخت حقیقت است. امیرالمؤمنین علی علیه السلام در تعریف اسلام می فرماید: «الاسلام هو التسلیم؛ اسلام یعنی تسلیم حقیقت بودن» (نهج البلاغه/ حکمت ۱۲۵)، یعنی در جایی که منافع شخص، تعصب شخص، عادت شخص در مقابل حقیقت قرار می گیرد، آدمی خود را تسلیم حقیقت کند و از هر چه جز حقیقت است صرف نظر کند.
جحود یعنی حالت کافرماجرایی، آنچنان حالتی که ابوجهل داشت، می دانست که پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در دعوت نبوت راستگو است ولی چون حالت کافرماجرایی داشت ایمان نمی آورد. گاهی شنیده می شود که اشخاصی می گویند ما حاضر هستیم به جهنم برویم ولی این کار را نکنیم یعنی اگر این مطلب حقیقت هم باشد ما حاضر نیستیم بپذیریم. تعبیرهای دیگر از قبیل “سرقوز افتادن”، “یکدنده بودن” و امثال اینها همه مبین همین صفت “جحود” است.
کفر و جحود از نظر قرآن :
قرآن کریم وجود این صفت زشت را در برخی از افراد بسیار عالی مجسم کرده است، می فرماید: «و اذ قالوا اللهم ان کان هذا هو الحق من عندک فامطر علینا حجاره من السماء او ائتنا بعذاب الیم؛ و زمانی که گفتند خدایا اگر این (کتاب) حق است و از جانب تو است پس از آسمان سنگی بر سر ما بیفکن یا عذابی دردناک بر ما وارد ساز» ( انفال / ۳۲ ). قرآن چه تابلویی را مجسم کرده است! چگونه با نقل یک جمله، روان بیمار برخی از افراد بشر را نشان می دهد! این انسان لجوج که گفتار او در این آیه نقل شده است بجای اینکه بگوید «خدایا اگر این مطلب حق است و از جانب تو است پس قلب مرا مساعد کن که بپذیرم» می گوید «اگر حق است عذابی بر من نازل کن و مرا از بین ببر» که طاقت ندارم زنده بمانم و رو در روی حقیقت قرار گیرم. این حالت، حالت بسیار خطرناکی است هر چند در موضوعات کوچک باشد، و چه بسا بسیاری از ماها – معاذ الله – گرفتار آن باشیم.
فرض کنید طبیبی عالی مقام و یا مجتهدی عالی مقام و یا متخصص عالی مقام دیگری که شهرت جهانی دارد در یک مسأله مربوط به فن خودش تشخیصی بدهد و نظر خود را ابراز دارد، بعد یک فرد گمنام، طبیب یا طلبه ای جوان در همان مسأله نظر مخالف بدهد و دلائل قطعی هم ارائه کند و طبق معمول بیخبر بمانند و نظر به شخصیت آن مقام عالی، او را تصدیق کنند. در این حال اگر آن متخصص مشهور تسلیم گفته آن طبیب یا آن طلبه جوان بشود یعنی اگر تسلیم حقیقت گردد و اعتراف به اشتباه خویش کند، او واقعا ” مسلم ” است زیرا «الاسلام هو التسلیم» و به وجهی می توان گفت مصداق: «بلی من» زیرا «الاسلام هو التسلیم»، و به وجهی می توان گفت مصداق: «بلی من اسلم وجهه لله؛ آری، هر کس خود را (با تمام وجود) تسلیم خدا کند» ( بقره / ۱۱۲ ) است. چنین شخصی از صفت پلید «جحود» مبراست و اما اگر انکار ورزد و به خاطر حفظ حیثیت و شهرت خود با حقیقت مبارزه کند، کافر ماجرا و جاحد است. اگر آن طبیب مثلا خیلی بی انصاف نباشد حرفش را بر نمی گرداند ولی عملش را بر می گرداند، و اگر خیلی بی انصاف باشد عملش را هم بر نمی گرداند و همان نسخه را می دهد و مریض را می کشد، بعد هم می گوید بیمار خوب شدنی نبود و همچنین یک عالم عالی مقام دیگر. عکس این حالت هم بسیار اتفاق می افتد. روایتی در «اصول کافی» است که این حقیقت را روشن می کند. محمد بن مسلم می گوید از امام باقر علیه السلام شنیدم که فرمود: «کل شی ء یجره الاقرار و التسلیم فهو الایمان، و کل شی ء یجره الانکار و الجحود فهو الکفر؛ هر چیزی که نتیجه اقرار و تسلیم و روح پذیرش حقیقت باشد او ایمان است و هر چیزی که نتیجه روح عناد و سرپیچی از حقیقت باشد او کفر است» (کافی، ج ۲، ص. ۳۸۷).