علی (علیه السلام) با خطابه های آتشین خود؛ شهری را تکان مـی داد، بـه طوری که پس از تـمام شدن سخنرانی لشکرگاه کوفه (نخیله) از سرباز و مجاهد موج می زد.
معمولا امروز در کشورهای متمدن کوشش می کنند که فقط از روحیات و احساسات سرباز استفاده شود، لذا تقویت غرور ملی سرباز و روز افزون سـاختن جنگجوئی او هدف اساسی زمامداران است، ولی از آنجا که اسلام آئین معتدل و میانه رویی است و اساس هدف آن را توسعه طلبی و کشور گشائی و استعمار تشکیل نمی دهد، همواره سرباز خود را با دو نیرو مجهز می سازد؛ از شـور و احـساسات سـرباز استفاده می نماید و در عین حال از تـربیت و پرورش فـکر و عـقل او که در تمام پیشامد ها عاقلانه قدم بردارد، غفلت نمی ورزد!
قوانین نظامی اسلام،به جنبه های روانی که فداکاری و شهامت و از خود گذشتگی را در بردارد اهـمیت فـراوان داده ولی از احـساسات غیر منطقی نیز جلوگیری نموده است، زیرا اگـر فـرضاً غرور و شور بیش از قاعده ی سرباز به صلاح یک اجتماع کوچک تمام شود، لکن در نتیجه ضربات سنگینی بر پیکر اجتماع انـسانی بـه طور کـلی وارد می سازد و چه بسا سازمان زندگی گروهی از مردم فدای این گونه احـساسات افراطی می گردد.
پیامبر اکرم هنگامی که گروهی را به جبهه ی جنگ اعزام می فرمود، آنان را با جملات زیر خطاب می نمود: «هـان ای سـربازان! شـمشیر مجاهدان کلید بهشت است؛ مرکب های مردان فداکار وسیله پیشروی به سوی بـهشت مـی باشد. یکی از درب های بهشت، «باب المجاهدین» است.
مجاهدان در حالی که شمشیرهای خود را حمایل کرده اند، از آن درب وارد می شوند و فرشتگان مقدم آنـان را گـرامی مـی شمارند.»
سخنان مهیج رسول خدا اثر فوق العاده ای در روحیه ی سربازان باقی می گذارد و چنان آنـان را آمـاده جـنگ می نمودکه گوئی به سوی حجله گاه عروسی می روند، ولی به منظور تعدیل احساسات و متوازن ساختن هر دو جـنبه فـوراً مـی فرمود: اغزوا باسم الله: به نام خدا جنگ کنید؛ هدف شما خدا باشد، یعنی خدای عادل و دادگـر خـدائی که خون بشر را محترم شمرده و در غیر موارد ضرورت اجازه ی ریختن آن را نداده است. مـبادا بـر اثـر انتقام و غضب خرابی به بار آرید. درختان را ببرید. اعضاء دشمنان را قطعه قطعه کنید، بیماران و پیران،زنـان و زمـین گیران در پناه شما هستند و …
نمونه ای از روش علی(علیه السلام):
علی (علیه السلام) با خطابه های آتشین خود؛ شهری را تکان مـی داد، بـه طوری که پس از تـمام شدن سخنرانی لشکرگاه کوفه (نخیله) از سرباز و مجاهد موج می زد. مثلاً هنگامی که به آن حضرت خبر دادنـد کـه سفیان بن عوف از طرف معاویه پیکی از شهر های عراق (انبار) حمله برده و فـرماندار او را کـشته و از گـرفتن زر و زیور زنان خودداری نکرده است، فوراً بر فراز منبر قرار گرفت و خطابه ای بس مهیج و آتـشین ایـراد فـرمود و گفت: ان الجهاد باب من ابواب الجنه،فتحه الله لخاصه اولیائه و هو لباس التـقوی،و درع الله الحـصینه، و جنته الوثیقه… جهاد دریست از درهای بهشت که خداوند آن را بر روی دوستان خاصش گشوده است. نبرد در راه خـدا، لبـاس تقوی و زره محکم و سپر قابل اطمینانی است .گروهی که جهاد را ترک کنند؛ لبـاس ذلت و خـواری بر اندامشان پوشانیده می شود و بلاها آنها را فـرا مـی گیرد…
در جـنگ جمل پرچم را بدست فرزند عزیز خود «مـحمد» حـنیفه داد و او را با جملات زیر خطاب نمود: تزول الجبال ولا تزل،عض علی ناجذک،اعر الله جـمجمتک، تـدفی الارض قدمک،ارم ببصرک اقصی القـوم،و غـض بصرک؛واعـلم ان النـصر مـن عند الله سبحانه: در جبهه جنگ از کوه پابـرجاتر بـاش. دندان روی دندان گذارده فشار ده کاسه سرت را در راه خدا عاریت ده. پای خود را مـانند مـیخ در زمین بکوب. دیده ات را به آخر لشکر بـدوز…
ولی صفحات تاریخ از هـمین رادمـرد بزرگ مطالب عجیبی درباره ی ارفـاق بـه دشمن ضبط کرده است. روح بزرگ علی (علیه السلام) و عواطف انسانی او از لابلای دستوراتی که در مواقع جنگ بـه سربازان خـود می داد نمودار است و روی هم رفته مـجموع سـخنان او مـی رساند که همواره مـی خواست پیـروان خود را دلیر و فداکار تـربیت کـند و از تمایلات افراطی و احساسات غیر منطقی باز دارد.
تهییج احساسات
آیه های ۱۴ و ۱۵ از طرق گوناگون، از جهات روحی سـربازان اسـتفاده کرده و بدینوسیله می خواهد آنان را برای فـداکاری آمـاده کند. مـؤلف «المـنار» مـی نویسد: در هیچ جای قرآن بـه این پایه و اندازه نسبت به جهاد و مبازره، تحریک و تشویق به عمل نیامده اینک بیان نکات مختلف آن:
۱-یعذبهم الله بـایدیکم
یـعنی ای سربازان شماها به قدری به خدای خـود نـزدیک هـستید کـه خـواسته ی او و آنچه مشیت و اراده او بـه آن تـعلق یافته است، بدست شماها انجام می گیرد و شماها مجری فرمان خدائید.
شاید کسانی پیدا شوند که بـخواهند آیـه ی فـوق را سند برای صحت عقیده «جبر» بگیرند و بـگویند کـه بـندگان اراده و اخـتیاری نـدارند و کـار، کار خدا است ولی این اشتباه محض است.
آیه شریف هدف عالی تری دارد، از آنجا که حرکات و سکنات مجاهدان به منظور فرمانبرداری از خدا است از این جهت کار آنان را کار خود شـمرده، و به این وسیله مراتب مهر و بنده نوازی خود را بیان کرده است.
۲-یخزهم و ینصرکم:
مشرکان را خوار و شما را کمک می کند که پس از آن قد علم نکنند، ولی آنچه بیشتر احساسات سربازان اسلام را تحریک می نماید، این دو جـمله زیـر است:
۳-و یشف صدور قوم مؤمنین و یذهب غلیظ قلوبهم:
یعنی ای مجاهدین گروهی از مؤمنان هنوز قلوبشان جریحه دار اس ؛و نبرد شما جراحت دل آنها را بهبودی می بخشد و آتش خشم آنها را فرو می نشاند، و با ایـن وصـف راه برای توبه کنندگان از مشرکان باز، و توبه آنها را روی یک سلسله مصالح عالیه می پذیرد چنانکه می فرماید: و یتوب الله علی من یشاء والله علیم حکیم.
توجه بـه نـکات عقلی جهاد
جنگ های مسلمانان در صـدر اسـلام دستاویز خاورشناسان واقع شده است و دانشمندان اسلام هرکدام به قدر معلومات خود توجیهات زیادی در این باره بیان کرده اند؛ ولی خود قرآن در آیات فوق تا حدی عـلل و ریـشه ی این جنگ ها را توضیح مـی دهد بـه طوری که پس از تدبر در آنچه در اینجا خود قرآن بیان می کند؛ هر خواننده منصفی مسلمانان را در تمام این اقدامات ذی حق می شمرد، اینک جرائم مشرکان که در حقیقت آتش افروزان جنگ بودند:
۱-پیمان شکنی: الا تقاتلون قوما نـکثوا ایـمانهم:
مشرکان مکرر در مکرر پیمان شکنی کرده حتی پیمان «حدیبیه» که با شرایط سنگین به نفع مشرکان منعقد شده بود از طرف مشرکان مورد نقض واقع شد. بنی بکر با قریش همدست شده، قـبیله «خـزاعه» را که بـا مسلمانان روابط و پیمان دفاعی داشتند، مورد حمله قرار دادند.
عدهای را کشتند و عدهای فرار کردند و رئیس «خزاعه» راه مـدینه را پیش گرفت و این کار ضد بشری «قریش» را شرح داد؛ پیامبر چنان مـتأثر شـد کـه فرمود: لا نصرت ان لم انصر: خدا مرا یاری نکند؛ اگر انتقام «خزاعه» را نگیرم؛ آیا با جمعیتی که به این حـدبه پیـمان خود علاقمند باشند، می توان کنار آمد.
۲-تبعید رسول خدا و یاران او: و هموا باخراج الرسول،
تـفسیر و تـوضیح تـبعید رسول اکرم در تفسیر آیه ۴۰ از همین سوره مشروحا بیان خواهد شد، و جمله ی فوق به تصمیم ابـتدائی آنان اشاره می کند وگرنه تصمیم نهائی مشرکان کشتن پیامبر بود، ولی در آغاز کار بـین سه موضوع مردد بـودند، گـاهی صلاح را در قتل او دانسته، و زمانی فکر می کردند که او را زندانی کنند؛ و یا تبعید نمایند، چنانکه می فرماید: و اذا یمکر بک الذین کفروا لیثبتوک او یقتلوک او یخرجوک.
پاسخ یک سؤال
ممکن است کسی ایراد کند که آن هائی که مصمم شدند رسول خدا را از مکه بیرون کنند سران «قریش» بودند، ولی تمام آنان موقع نزول این آیه اسلام آورده بودند، -مع الوصف- چگونه قرآن در این مقام؛ مسلمانان را علیه آنان تحریک می کند، زیـرا ایـن آیات در سال نهم هجرت نازل شده و «قریش» در سال هشتم، موقع فتح «مکه» ایمان آوردند.
ولی بایست توجه کرد که در تصمیماتی که علیه رسول اکرم از طرف قریش در «دار الندوه» (مرکزی در نزدیکی خانه کعبه بود که هنگام مشورت در مـوضوعات مـهم در آنجا اجتماع میکردند.) گرفته می شد؛ سران بـسیاری از قـبائل در آن شرکت می کردند، مخصوصاً کسانی که مأمور شدند رسول اکرم را به قتل برسانند یک جمعیت مختلط از قبائل عرب بودند. روی این جهت خدا درباره غیر قریش نیز می فرماید: این گروه مصصم شـدند کـه پیامبر را از وطن خود آواره سازند.
۳-ابتداء جنگ از آنان بود: و هم بدؤکم اول مره
جرم سوم آنها همین بود که مقدمات بیشتر جنگ ها را خود مشرکان فراهم می آوردند. از غزوه ی بدر گرفته تا بـرسد بـه غـزوه احزاب؛که آتش افروزان جنگ هـمان کـافران و بـت پرستان بوده اند؛ و بدین وسیله می خواستند شمع هدایت را خاموش کنند و از نفوذ نور ثبوت جلوگیری به عمل آورند.
از آنجا که در میان اصحاب پیامبر ترسو؛ مـنافق و…کـه قـرآن از آنان با جمله ی؛ والذین فی قلوبهم مرض تـعبیر مـی آورد پیدا می شد، برای اینکه فعالیت های آنان را ختثی کند گفتار خود را با جمله ی: اتخشونهم فالله احق ان تخشوه (آیا از آنان می ترسید؟ در صـورتی که خـدا شـایسته تر است که از او بترسید)، پایان می دهد.
جای شک نیست که ایـن جمله درباره ی کسانی که خون غیرت در عروق آنان گردش می کرد و نیتی پاک و هدفی پاک تر از آن داشتند بیش از هرگونه عوامل مـادی،و سـرود مـلی اثربخش بود.