دیدگاه قران در مورد مشارکت سیاسی زنان(۲)

دیدگاه قران در مورد مشارکت سیاسی زنان(2)

۶. برخی از اندیشمندان مسلمان برای اثبات حق مشارکت سیاسی زن به صورت عام و حق و صلاحیت او به طور ویژه برای ریاست جمهوری یا حاکمیت در عالی ترین مقام حکومت و قدرت, به آیاتی استدلال کرده اند که بیانگر سلطه و ولایت انسانها برخودشان است.
بر پایه این استدلال, آیاتی چون: (و ماکان لمؤمن و لامؤمنه إذا قضی الله و رسوله أمراً أن یکون لهم الخیره من أمرهم…)(احزاب/۳۶) و (النبیّ أولی بالمؤمنین من أنفسهم…) (احزاب/۶) دلالت بر این مطلب دارند که در غیاب پیامبر یا حکم خدا و پیامبر, مؤمنان خود اختیار دار کار خود هستند.
از سوی دیگر برگزیدن یا برگزیده شدن زن در یک پست و مقام حاکمیت از مصادیق حق اختیار و انتخاب است که در غیاب پیامبر یا حکم شرعی مردم از آن برخوردارند.
و از جهت سوم, دلیلی شرعی که بتواند حکم ناسازگار با این انتخاب را ثابت کند نیز نداریم, درنتیجه هم مردم می توانند زن را به عنوان عنصری از عناصر دستگاه حکومت انتخاب کنند و هم زن حق انتخاب شدن دارد.
یکی از فقیهان نواندیش معاصر در این زمینه می نویسد:(در رابطه با مسئله مورد بحث; یعنی صلاحیت و شایستگی زن برای حاکمیت می گوییم:
مفهوم آیه کریمه (وماکان لمؤمن و لامؤمنه إذا قضی الله و رسوله أمراً أن یکون لهم الخیره من أمرهم) ـ بعد از آن که ثابت شد که دلیل معتبری بر عدم شایستگی (مشروعیت) حکومت (حاکمیت) زن و به عهده گرفتن قدرت نخست در دولت و همچنین مسؤولیتها و پستهای مدیریتی دیگر وجود نداردـ جواز تصدّی پست ریاست جمهوری توسط زن را می رساند, زیرا در این موضوع حکمی از سوی خداوند تشریع نشده است.
با همین بیان آیه کریمه می گوید مؤمنان در زمینه هایی که پیامبر یا امام معصوم وجود ندارد, خود اختیاردار امور خود هستند, اما با بودن پیامبر یا معصوم, آنان سزاوارترند.
و با توجه به اینکه در زمان غیبت, ولایت و حاکمیت معصوم به دلیل در دسترس نبودن منتفی است, به حکم آیه کریمه انسانها اختیار امور خویش را دارند [که چه کسی را انتخاب کنند یا انتخاب شوند].)۲
آیه کریمه می گوید مؤمنان در زمینه هایی که پیامبر یا امام معصوم وجود ندارد, خود اختیاردار امور خود هستند, اما با بودن پیامبر یا معصوم, آنان سزاوارترند.
آیات مخالف با مشارکت سیاسی زندر برابر آیاتی که مطرح شد, آیات دیگری هستند که ممکن است به عنوان آیات مخالف به آنها استدلال شود. در اینجا به بررسی این آیات می پردازیم:۱. (الرجال قوّامون علی النساء بما فضل الله بعضهم علی بعض و بما أنفقوا من أموالهم)نساء/۳۴
مردان سرپرست زنانند به دلیل آن که خدا برخی از ایشان را بر برخی برتری داده و[نیز] به دلیل آن که از اموال شان خرج می کنند.
برخی از مفسران براین باورند که این آیه کریمه به دلیل عمومیت علتی که در آن ذکر شده قوامیّت مردان بر زنان را به طور کلی در همه امور اجتماعی از قبیل حکومت, قضا, دفاع و… اثبات می کند, بنابراین درتمام امور یادشده, این مردانند که صلاحیت قیام و انجام کارها را دارند و نه زنان. علامه طباطبایی می نویسد:
(و عموم هذه العله یعطی أن الحکم المبنیّ علیها أعنی قوله (الرجال قوّامون علی النساء)
غیرمقصور علی الأزواج… بل الحکم مجعول لقبیل الرجال علی قبیل النساء من الجهات العامه التی ترتبط بها حیاه القبیلین جمیعاً… کجهتی الحکومه و القضاء… و کذا الدفاع الحربی… کل ذلک ممّا یقوم به الرجال علی النساء, و علی هذا فقوله: الرجال قوّامون علی النساء. ذواطلاق تامّ.)۳
این استدلال چنان که پیداست برپایه این پیش فرض است که مقصود از (رجال) و (نساء) گروه مردان و گروه زنان است و نه شوهران و همسران.
اما این مطلب قابل نقد است, زیرا علتی که در آیه برای قوامیت بیان شده مرکب از دو مؤلفه است; فضیلت و انفاق. جزء نخست گرچه به تنهایی عام است, اما با توجه به جزء دیگر که مسئله (انفاق) است, دائره آن محدود به گروه خاصی از مردان می شود که شوهران باشند, زیرا انفاق مرد به زن به عنوان زن, تنها در محدوده روابط زناشویی و همسری است, چنان که یکی از مفسران معاصر می نویسد:
(از نظر ما مسئله این گونه نیست, بلکه آیه کریمه اختصاص به دائره همسری فقط دارد, زیرا… تنها حالتی که بر مرد به عنوان مرد واجب است که به زن به عنوان زن انفاق کند, حالت زوجیت و همسری است; چون وقتی به پدر نگاه می کنیم می بینیم بر او واجب است که بر فرزندانش انفاق کند بدون اینکه دراینجا مسئله جنسیت مطرح باشد.
بنابر این بر پدر واجب است که بر دخترش به عنوان اینکه دختر اوست انفاق کند, نه به لحاظ جنسیت و زن بودنش.
و همین گونه وقتی به مقوله ولایت و حاکمیت می نگریم می بینیم ولایت تنها بر زنان نیست; مثلاً ولایت پیامبر بر مردان و زنان هر دو است و همچنین ولایت امام و ولایت فقیه بر مردان و زنان است.
پس ما حالتی که در آن مرد بودن و زن بودن ویژگی داشته باشد نداریم, مگر حالت همسری.)۴بنابراین آیه کریمه دلالتی بر ناشایستگی یا منع شرعی راجع به حاکمیت زن به عنوان برجسته ترین نمونه مشارکت سیاسی ندارد, زیرا منافاتی نیست بین آن که زن در خانواده و
در محدوده مدیریت و قوامیت مرد باشد, اما در بیرون از چهارچوب خانواده مدیریت و سلطه اجرایی, تقنینی یا قضایی بر همسر خویش داشته باشد.
(بنابر این لازمه ریاست کسی در دولت یا هرگونه تشکیلات این نیست که نتواند تحت سلطه ای دیگر از نوع دیگر قرارگیرد.)۵ ۲. (ولهنّ مثل الذی علیهنّ بالمعروف و للرجال علیهن درجه)بقره/۲۲۸
می توان تصور کرد که آیه یادشده نوعی برتری و تقدم مردان بر زنان را در عرصه حیات اجتماعی ثابت می کند و این بدان معنی است که هرگاه در یکی از زمینه های زندگی اجتماعی, مثل سیاست, مردان و زنان هر دو بتوانند حضور داشته باشند مردان مقدم بر زنان هستند و زنان حق حضور و ایفای نقش ندارند.
برخی از این نیز فراتر رفته اند و(درجه) را به معنای برتری وجودی و کمالی گرفته اند که دراین صورت آیه نقص و ناشایستگی وجودی و عقلانی زن در برابر مرد را می رساند.۶
اما واقعیت این است که (درجه) در آیه یادشده نه به معنای برتری وجودی است و نه به معنای برتری حقوقی به معنای عام, بلکه به یک سلسله اختیارات اشاره دارد که مرد به عنوان مدیر خانواده از آن برخوردار است.
زیرا; اولاً آیه در مقام بیان حقوق است و نه فضایل وجودی, بنابراین (درجه) نمی تواند به معنای برتری وجودی باشد.
و ثانیاً آیه در مقام بیان حقوق دوسویه و متقابل زن و شوهر در خانواده است و نه زنان و مردان به صورت کلی, زیرا زن و مرد جدا از خانواده, حقوقی نسبت به یکدیگر ندارند تا در آن زمینه برتری برای مردان قائل شویم.
بنابراین آیه یادشده درحقیقت بیان دیگری ازهمان قوامیّت مرد بر زن درخانواده است که نوعی مدیریت و سلطه اداری در خانواده را برای مرد اثبات می کند که این تنها چیزی است که در حقوق متقابل مرد و زن, مرد به صورت ویژه از آن برخوردار است و به همین دلیل بعضی گفته اند مقصود از (درجه) حق طلاق است که تنها مرد از آن برخوردار است:
(أعتقد أنّ الدرجه هنا الطلاق, هذا الحق للرجل و لیس للمرأه.)۷
(هذه الدرجه فی التشریع لیست إلاّ بعض الحقوق الزوجیه التی ینفرد بها الرجل, وفی مقدمتها حق الطلاق, و لیست درجه بالمعنی الانسانی, بل هی درجه فی الجانب الاجرائی فی قضیه حرکه الواقع الذی یقتضیه البیت الزوجی.)۸ ۳. (أو من ینشّأ فی الحلیه و هو فی الخصام غیرمبین)زخرف/۱۸
گفته شده است که این آیه بیانگر دو نقطه ضعف اساسی در طبیعت زن است که این ضعفها می تواند مانع از برخی فعالیتهای سیاسی شود; یکی گرایش به زینت آلات و آرایش, و دیگر, ضعف منطق در مقام جدال و مخاصمه.
این دو ویژگی پرده از یک حقیقت در روح و روان زن بر می دارد که عبارت است از احساسی بودن:
(و انّما ذکر هذین النعتین لانّ المرأه بالطبع أقوی عاطفه و شفقه و أضعف تعقلاً بالقیاس الی الرجل, و هو بالعکس, ومن أوضح مظاهر قوه عواطفها تعلّقها الشدید بالحلیه والزینه و ضعفها فی تقریر الحجه المبنی علی قوه التعقل.)۹
و ازآنجا که فعالیتهای سیاسی نیازمند عقلانیت و حسابگری است, بنابراین زن , شایستگی مشارکت و سهم گرفتن در امور سیاسی جامعه را ندارد.
این استدلال از چند جهت قابل نقد است:یک. بر فرض درستی استدلال, دلیل از دو جهت اخصّ از مدعاست, زیرا هم بر همه زنان قابل تطبیق نیست, چه اینکه برخی از آنان از عقلانیت بالایی برخوردارند, و هم در مورد همه فعالیتهای سیاسی صدق نمی کند, زیرا زمینه های گوناگون مشارکت سیاسی همه مثل ریاست جمهوری یا رهبری نیستند.
دو. این استدلال از بنیاد نادرست است, زیرا قرآن بینش و تصور اعراب جاهلی را نسبت به زن بیان می کند و نه طبیعت واقعی وی را, از این رو برخی گفته اند بیان قرآن اقناعی است و نه برهانی.۱۰
ییا اگر بیان قرآن ناظر به واقع است از واقعیت زن در جامعه و نظام تربیتی عرب حکایت می کند, نه از زن به عنوان یک انسان فراتاریخی و جدا از فرهنگ و وضعیت اجتماعی.
(إنّ الآیه الکریمه بعیده جداً عن أن تکون من شواهد الدعوی فی المسئله, فهی تتضمّن وصف الأنثی بانّها مخلوق ینشّأ فی الرفق و النعمه ـ بحسب العرف العام السائد ـ و هو لاینهض بالحجه فی مقام الخصام فی العرف السائد بحسب النهج التربوی عند العرب آنذاک, فالآیه تعبّر عن واقع محدود بالنسبه الی المرأه العربیه الجاهلیه ناشئ من منهج تربوی للمرأه الجاهلیه, و من نظره جاهلیه الی قیمه المرأه المعنویه.)۱۱
بنابراین آیه کریمه در صدد بیان واقعیت وجودی زن و ضعفها و کاستیهای روحی او نیست تا بر اساس آن ناشایستگی زن را در مشارکت سیاسی نتیجه بگیریم, یا دست کم ازاین جهت مبهم است, یعنی نمی شود به صورت قطعی تعیین کرد که قرآن نگاه به واقعیت وجودی زن دارد یا به وضعیت خارجی او درجامعه و فرهنگ عرب, یا به تصور و برداشت عرب از زن.
آیات موافق که پیش از این مطرح شد می تواند برداشت دوم را تأیید کند. ۴. (و قرن فی بیوتکن و لاتبرّجن تبرّج الجاهلیه الاولی)احزاب/۳۳
گاهی از آیه فوق ضرورت خانه نشینی زن استفاده می شود۱۲ که اگر این برداشت درست باشد می تواند دلیلی بر نفی مشارکت سیاسی زن شمرده شود, زیرا هرگونه فعالیت و مشارکت سیاسی بدون بیرون آمدن ازخانه و حضور در مجامع و مراکز فعالیت, ناممکن یا دشوار است و این با برداشت یادشده ناسازگار می باشد.این تلقی از جهات گوناگون نادرست است, زیرا اولاً این آیه راجع به همسران پیامبر اکرم(ص) است و دیگر زنان مسلمان را در بر نمی گیرد, یعنی مقام و موقعیت ویژه پیامبر اکرم(ص) موجب یک سلسله ملاحظات ویژه راجع به اطرافیان ازجمله همسران آن حضرت می شود که درمورد سایر مسلمانان ضرورتی ندارد.
ثانیاً بر فرض که شامل همه زنان مسلمان باشد, معنای آیه, خانه نشینی مطلق و بیرون نیـامدن از خانه نیست, بلکه به معنـای تجوّل و آمد و شد بی دلیل و توأم با سبکی و عدم متانت است, چنان که دنباله آیه (و لاتبرّجن تبرّج الجاهلیه الاولی) نشان می دهد.
شاهد این برداشت, اولاً, تاریخ و عینیت زندگی همسران پیامبر و زنان مسلمان است که نه تنها از خانه بیرون می آمدند, بلکه در فعالیتهای جهادی و اقتصادی نیز مشارکت می کردند.
و ثانیاً, آیات امر به معروف و نهی از منکر که مسؤولیت عمومی را بر دوش همه مسلمانان, زن یا مرد می گذارد, با توجه به گستره معروفها و منکرها و شیوه های متنوع و گوناگون آنها می طلبد که زنان ومردان در صحنه ها و مراکز و مجامع مختلف حضور داشته باشند, واین می تواند گواه براین مطلب باشد که خانه نشینی برای زن مسلمان ضرورت نیست, بلکه گاهی نقطه مقابل آن ضرورت می یابد.
و ثالثاً آیات حجاب مثل: (قل للمؤمنین یغضّوا من أبصارهم و یحفظوا فروجهم… و قل للمؤمنات یغضضن من أبصارهنّ و یحفظن فروجهنّ و لایبدین زینتهنّ إلاّ ما ظهر منها و لیضربن بخمرهنّ علی جیوبهنّ…)(نور/۳۱) گرچه به مدلول مطابقی لزوم پوشش و پوشاندن بدن زن و ناروایی التذاذ از آن را می رساند, اما به مدلول التزامی دلالت بر جواز حضور در عرصه های گوناگون زندگی دارد, زیرا اگر نشستن درخانه و بیرون نیامدن واجب بود نیازی به غضّ بصر و پوشش بدن نبود.
این امور و شواهد دیگری ازاین دست, همه گواه این حقیقت اند که آیه (و قرن فی بیوتکن…) به معنای تشریع حکم خانه نشینی زن نیست و باید آن را به گونه ای تفسیرکرد که با سایر آیات و آموزه های قرآن سازگار باشد.
نتیجه سخن آنچه از آیات قرآن تاکنون مطرح شد, مجموعه دلایل قرآنی است که برای اثبات یا نفی حق
مشارکت سیاسی زن ارائه شده یا می توان ارائه کرد. از کنارهم نهادن دلیلهای موافق و مخالف به این نتیجه می رسیم که آیات دسته دوم یا در اصل ارتباطی به مقوله مشارکت ندارد و یا اینکه دلالت بر نفی حق و صلاحیت زن ندارد, بر عکس آیات دسته نخست که بعضی صریح در اثبات حق و صلاحیت ایفای نقش سیاسی زن بودند و برخی ظهور آشکار در این زمینه داشتند.
این سخن بدان معنی است که از دیدگاه قرآن زن همانند مرد بدون هیچ گونه تفاوتی می تواند در سرنوشت سیاسی دخیل باشد و در دستگاه حاکمیت و قدرت سهم داشته باشد و در این زمینه هیچ مانعی وجود ندارد.اما با این همه نکته ای دیگر در اینجا مطرح است که بررسی دیدگاه قرآن درباره آن می تواند نتیجه یادشده را اندکی متعادل یا حتی دگرگون سازد و آن اینکه قرآن در ساختار جامعه و در رابطه زن و مرد, برای خانواده نقش و اهمیت فراوانی قائل است و درحقیقت بسیاری ازتشریعات مربوط به حقوق و مسؤولیتهای زن و مرد ـ اگر نگوییم همه آنها ـ با توجه به محدودیت نهاد خانواده و جایگاه آن و پاسداشت کیان آن, صورت گرفته است; آیاتی که
تشویق به ازدواج می کند; مانند آیه های زیر:
(وأنکحوا الأیامی منکم و الصالحین من عبادکم و إمائکم إن یکونوا فقراء یغنهم الله من فضله و الله واسع علیم)نور/۳۲
(و إذا طلقتم النساء فبلغن أجلهنّ فلاتعضلوهنّ أن ینکحن أزواجهنّ إذا تراضوا بینهم بالمعروف ذلک یوعظ به من کان منکم یؤمن بالله و الیوم الآخر ذلکم أزکی لکم و أطهر…) بقره/۲۳۲
ییا آیاتی که طلاق را نکوهش کرده و برای نشوز زن و مرد راه حل ارائه می کند; مانند آیه های۳۴, ۳۵ و ۱۲۸ سوره نساء.
همچنین آیاتی که برای تحکیم پیوند زناشویی, عواطف بین زن و شوهر را آیت الهی و نماد دخالت و عنایت خداوند به این رابطه معرفی می کند:
(و من آیاته أن خلق لکم من أنفسکم أزواجاً لتسکنوا الیها و جعل بینکم مودّه و رحمه إنّ فی ذلک لآیات لقوم یتفکّرون)(روم/۲۱) و برای حفظ و تداوم آن به (معاشرت برپایه معروف) دستور می دهد, که همه و همه نشان از اهمیت و جایگاه کانون خانواده در نگاه قرآن دارد.
این حقیقت ما را به یک نکته مهم رهنمون است و آن اینکه حقوق و وظائف تعیین شده برای زن و شوهر در قرآن, باید در پرتو محوریت خانواده تعریف و تبیین شود, یعنی این حقوق و مسؤولیتها باید چنان فهم شود که به تقویت و تحکیم نهاد خانواده بینجامد و نه سست شدن یا فروپاشی آن.بر این اساس حق مشارکت سیاسی یا حضور زن در عرصه قدرت و حاکمیت در سطوح مختلف آن, مانند سایر حقوق وی, تا آنجا مطلوبیت و مشروعیت قرآنی دارد که ناسازگار با شؤون خانواده یا موقعیت زن در خانواده نباشد, و به عبارت دیگر شاید بتوان گفت حفظ کانون خانواده حدّ و مرز حقوق سیاسی و اجتماعی زن تلقی می شود, چنان که درمورد مرد نیز این حکم جاری است.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

اشتراک گذاری این صفحه در :
ما را در رسانه های اجتماعی دنبال کنید
اسکرول به بالا