تفاوت عرفان و تصوف
کلمه عارف و عرفان در روایات شیعه بسیار زیاد است و چون مخالفت با صوفیه اوج گرفت از اوایل قرن چهارم لفظ عارف را به جای صوفی برای خود قرار دادند .
وشهید مطهری در بحثی راجع به اینکه عارف از چه زمانی باب شده میگویند که قدر مسلم این اصطلاح در قرن به بعد سوم شیوع پیدا کرده است .
حضرت علی (ع) می فرمایند :
العارف من عرف نفسه فاعتقها و نزهها عن کل ما یبعدها عیون الحکم و المواعظ ص ۵۳
یعنی عارف کسی است که نفسش را شناخت و آنرا آزاد کرد و از هر چه او را از غیر خدا دور می کند پاکش کرد این تعریف دینی است که برای عرفان چهار چوب می دهد در حالیکه راه و روش تصوف فرق می کند .
به قول شاعر :
غلام همت آنم که زیر چرخ کبود ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است
پیامبر (ص) فرمودند : من عرف نفسه فقد عرفه ربه عیون الحکم ص ۴۵۲
نگاه به روایات و آیات نشان می دهد که مهمترین راه در مسیر عرفان معرفت نفس است . در تصوف اول عمل است و معمولا بدون علم یعنی فورا به یک صوفی ذکر و یا دستور عملی میدهند و او را تا ]ر عمر به همین نحو می گردانند .
اما در عرفان شیعی اول معرفت نفس است یعنی اول علم و بعد عمل است بو علی سینا در اشارات در باب مقامات العارفین :
عارف حق را (خدا را ) می خواهد نه برای چیزی غیر حق و هیچ چیزی را بر معرفت حق ترجیح نمی دهد و عبادتش حق را تنها خاطر این است که اوشایسته عبادت است .
حضرت آیت الله حائری شیرازی در تفاوت عرفان و تصوف می فرمایند : تصوف یعنی حالات بدون رعایت حدود الهی و خالی از جان اما عرفان حال را کنترل می کند و فرد نباید بنده حال باشد بلکه باید بنده تکلیف و چهارچوب باشد اگر کار و حالات در دستورو چهارچوب های شرعی باشد میشود عرفان و اگرخود رای و هرچه حال اقتضا کرد باشد می شود درویشی و عجیب ترین نکته اینکه : صوفیان سعی دارند کسانی را عارف معرفی کنند که حتی ولایت اهل بیت را نیز قبول ندارند و انها را اولیای خدا معرفی نمایند . درحالیکه شرط کمال انسانی و معرفت نفس قبول واقرار به ولایت اهل بیت علیهم السلام است عبادت بی علی و آل علی علیهم السلام عبادت بی روح است .
اصالت احکام دین و وسیله دستیابی به حکمت عبادات به اهل بیت علیهم السلام بستگی دارد که با کلام نورانی امام رضا (ع) آنرا توضیح می دهم :
ایشان می فرمایند : دوستی و محبت محمد و آل محمد (ص) و تسلیم انقیاد فرامین آن را با اتکا بر عبادات وامگذارید و رها مکنید زیرا هیچ یک از این دو (عبادت ومحبت اهل بیت ) بدون دیگری مقبول و پذیرفته نمی شود (بحار الانوار جلد ۷۵ ص ۳۴۸)
و امام باقر علیه السلام در تفسیر آیه و من یکفر بالایمان فقد حبط عمله (مائده ۵) می فرمایند (دلیل نابودی عمل ) کفر ورزیدن به ولایت علی (ع) است (تفسیر ثقلین ج ۱ ص ۵۹۵)
حتی شریک قائل شدن به ولایت علی را نیز باعث حبط اعمال می دانند . که در تفسیر آیه لئن اشرکت لیحبطن عملک (یعنی اگر به خدا شرک بیاوری عملت را محو و نابودی می گرداند (زمر آیه ۶۵) می فرمانید اگر همراه با ولایت علی به کسی ولایت دهی (او را جایگزین حضرتش قرار دهی )عمل باطل خواهد بود )
از امام صادق در باه عمل صالح درآیه فلیعمل عملا صالحا و لا یشرک بعباده ربه احدا پرسیدند فرمود : مراد از عمل صالح معرفت به ائمه است و مقصود از کسی را شریک پروردگار نکنید تسلیم به ولایت امیرمونان علی می باشد یعنی نیاید کسی را که خلافت برای او نیست و اهل آن نیز نمی باشد با ان حضرت شریک کند
این ولایت و اقرار به آن وخلوص در اعتقاد به آن قدری اهمیت دارد که امام صادق می فرمایند : ولایت و دوستی من نسبت به علی بن ابیطالب برایم محبوب تر از ولادت من از اوست چون ولادت از او فضیلت است لیکن ولایت او فریضه و واجب است .(بحار الانوار ج ۳۹ ص ۲۹۹)
در پایان نظر حضرت امام خمینی رحمت الله علیه و برخی دیگر از عرفای بزرگ شیعه رادر مورد تصوف بیان نموده و ابیاتی نیز از حافظ صوفی ستیز خواهم آورد .
در چهل حدیث باب کبر حدیث چهارم بعد از بحثی در مورد حکیم و عارف می فرمایند : آن که خود را مرشد و هادی خلایق می داند و در مسند دستگیری و تصوف قرارگرفته ……… اصطلاحات این دو دسته (عارف و حکیم ) را به سرقت برده و سر و صورتی به متاع بازار خود داده و دل بندگان خدا را از حق منصورف و مجذوب به خود نموده و « بیچاره ی صاف بی آلایش را به علما و سایر مردم بد بین نموده برای رواج بازار خود فهمیده یا نفهمدید پاره ای از اصطلاحات جاذب را به خورد عوام بیچاره داده و گمان کرده به لفظ مجذب علی شاه یا محبوب علی شاه حل جذبه وحب دست می دهد .
امام ره در ادامه می فرماید : ای طالب دنیا و ای دزد مفاهیم این کار تو هم اینقدر کبر و افتخار ندارد بیچاره از تنگی حوصله و کوچکی کله گاهی خودش هم بازی خورده خود را دارای مقامی دانسته حب نفس و دنیا به مفاهیم مسروقه و اضافات و اعتبارات پیوند شده ولیده ناهنجاری پیدا شده و از انضمام اینها یک معجون عجیبی و اخلوطه غریبه ای فراهم شده و خود را با این همهعیب مرشد خلایق و هادی نجات امت و دارای سر شریعت دانسته بلکه وقاحت را گاهی از حد گذرانده دارای مقام ولایت کلیه دانسته این نیز از کیم استعداد و قابلیت و تنگی سینه و ضیق قلب است .
ایشان در دیوان اشعار ص ۹۴ می فرمایند :
خار راه منی ای شیخ زگلزار برو
از سر راه من ای رند تبهکار برو
تو و ارشاد من ای مرشد بی رشد و تباه
از بر روی من ای صوی غدار برو
ای قلندر منش ای باده به کف خرقه به دوش
خرقه ی شرک تهی کرده و بگذار برو
علامه طباطبایی رحمت الله علیه می فرمایند :
صوفیه برای سیر و سلوک آداب و رسوم خاصی را که در شریعت وجود نداشت به وجود آوردند و راههای جدیدی را پیوسته به آن افزوده و شرع را کنار گذاشتند تا اینکه به جایی رسیده که شریعت را در یک طرف دیگر قرار دادند و کارشان به جایی رسید که در محرمات غوطه ور شدند و واجبات را ترک کردند و در آن منتهی به تکدی و استعمال بنگ و افیون شدند که این حالت آخرین حالت تصوف است که مقام فنا نامیده می شود . (تفسیر المیزان ج ۵ ص ۲۸۲ قم انتشارات موسسسه نشر اسلام بی تا .)
درهمین زمینه حافظ شیرازی که از مخالفین صوفیه است و صوفیها سعی دارند او را از خودشان بخوانند می گوید:
خیز تا خرقه صوفی به خرابت بریم
شطح و طاامات به بازار خرافات بریم
بوی یکرنگی از این قوم می آید خیز ی
دلق آلوده صوفی به می ناب شوی
ساقی بیار آبی از چشمه خرابات
تا خرقه بشوییم ازعجب خانقاهی
صوفیان چند جلمه حریفند ونظر باز ولی
زین میان حافظ دلسوخته بد نام افتاد
خدا را کم نشین با خرقه پوشان
رخ از رندان بی سامان مپوشان
صوفی شهر بین که چون لقمه شبه
می خورد پاردمش دراز باد آن حیوان خوش علف
صوفی نهاد دام و سر حقه باز کرد
بنیاد مکر با فلک حقه باز کرد
کجاست صوفی دجال فعهل ملحد شکل
بگو بسوز که مهدی دین پناه رسید
چرا بزرگان شیعه صوفی شمرده نمی شوند؟
این که چرا بزرگان شیعه صوفی شمرده نمی شوند بدین دلیل است که پدیده ی تصوف از ادیان دیگر (مانند بودایی، مسیحیت و حکمای یونان، به خصوص افکار و اندیشه های نوافلاطونیان) وارد جامعه ی اسلامی شده و هیچ رابطه ای با دین مقدس اسلام ندارد. اولین کسی که در اسلام خود را صوفی معرفی نمود، ابوهاشم کوفی بود که ائمه(علیهم السلام) به شدت او را مردود دانسته اند. از امام صادق(علیه السلام) از حال ابوهاشم کوفی سؤال شد، امام فرمود:
ابوهاشم کوفی، جداً فاسد العقیده است. او همان کسی است که از روی بدعت، مذهبی را اختراع کرد که به آن تصوف گفته می شود و آن را قرارگاه عقیده ی خبیث خویش ساخت.
البته احادیث نقل شده از امام صادق (ع) و امام رضا (ع) که قبلا ذکر کردیم، در این راه راهگشاست.
پیروان مکتب تشیع با تمسک به قرآن و اهل بیت(علیهم السلام) در احکام و عقاید، از بسیاری انحرافات که دامن گیر مذاهب و نحله های دیگر شده در امان مانده اند; از این رو بزرگان شیعه در طول تاریخ نه تنها به این اسم نامیده نشده و زیر بار آن نرفته اند، بلکه با شدت و حدّت تمام در مقابل نفوذ و گسترش اندیشه ی صوفیگری در میان جوامع اسلامی و به خصوص پیروان مکتب اهل بیت(علیهم السلام) ایستادگی نموده، با تألیف ده ها کتاب و رساله در نقد تصوف، به انحرافات و ضررهایی که از ناحیه ی آنها متوجه جهان اسلام و مسلمین می شود اشاره کرده اند; و اگر از برخی بزرگان شیعه با عنوان عارف یاد می شود، قطعاً به معنای تأثیرپذیری آنان از پندارهای تصوف نیست; زیرا بین عرفان شیعی و پشمینه پوشان بی خرد و بی عار هیچ ارتباطی وجود ندارد.
عرفان شیعی ریشه در قرآن و کلام معصومین(علیهم السلام)دارد و از راه عمل به احکام و دستورهای نورانی اسلام و پیروی از ائمه(علیهم السلام) به دست می آید و لذا نیازی به آداب و رسوم و اصطلاحات صوفیان، که متأثر از ادیان هندی، مسیحی و مانی است، ندارد.
بنابراین، تنها راه رسیدن به سعادت دنیوی و اخروی، عمل به قرآن و پیروی از خاندان وحی است و هر راهی غیر از آن به ضلالت و انحراف منتهی می شود; چنان که خدای سبحان در قرآن کریم می فرماید:
(وَ أَنَّ هذا صِراطِی مُسْتَقِیماً فَاتَّبِعُوهُ وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَنْ سَبِیلِهِ ذلِکُمْ وَصّاکُمْ بِهِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ);
این راه مستقیم است، از آن پیروی کنید و از راه های پراکنده (و انحرافی) پیروی نکنید که شما را از طریق حق دور می سازد. این چیزی است که خداوند شما را به آن سفارش می کند. شاید پرهیزکاری پیشه کنید.
تصوف در آینه دانشمندان اسلامی
نخستین منتقدان صوفیه، امامان معصوم بودند که در کتابهای روایی میتوان آنها را یافت. سعی می کنیم تا با معرفی محتوایی پارهای از آثار انتقادى، به خوانندگان حقیقت طلب مدد برسانیم و آنها که در مقام کشف حقیقت هستند. با مطالعه این آثار، سره از ناسره را تشخیص دهند و عرفان حقیقی را از عرفانهای کاذب بازشناسند.
بویژه جوانان عزیزی که با انگیزه درک معنویات به محفل شیاطین زهرآلود و خوش خط و خال رفته و در دامن ضلالت و گمراهی آنها قرار میگیرند؛ بنابراین مخاطبان این مقاله کسانی نیستند که با قلبی بیمار طالب هوای نفس و منافع دنیویاند و هیچ استدلالی به گوش آنان فرونمیرود.
بزرگان و عالمان صدر اسلام و معاصر، آثار فراوانی در ردّ صوفیه نوشتهاند که از جمله آنها میتوان به رساله الردّ علی الصوفیه و الغالیه (جناب حسین بن سعید اهوازی یکی از اصحاب امام رضا علیه السلام)، ردّ بر حسن بصری (فضل بن شاذان)، الردّ علی الغلاه (ابواسحاق کاتب از اصحاب امام عسکری علیهالسلام)، الرد علی اصحاب الحلاج (شیخ مفید)، مجامیع فی رد الصوفی و غیره (شهید اول)، حدیقه الشیعه (منسوب به مقدس اردبیلی)، رساله فی ردّ الصوفیه (علی بن محمد بن الشهید الثانی)، کسر اصنام الجاهلیه (ملاصدرا)، الردّ علی الصوفیه ( ابوالفتح محمد بن علی کراجکی)، المطاعن المجرمیه فی ردّ صوفیه (شیخ نورالدین ابی الحسن علی بن عبدالعالی الکرکی)، عین الحیاه (محمد باقر مجلسی)، الاثنی عشریه فی الرد علی الصوفیه (شیخ حر عاملی)، نفحات الملکوتیه فی الرد علی الصوفیه (شیخ یوسف بحرانی)، خیراتیه فی ابطال الصوفیه (آقا محمد علی بن وحید بهبهانی)، تحفه الاخیار (مولی محمد طاهر قمی)، جلوه حق (آیت الله مکارم شیرازی)، تحقیق و بررسی در تاریخ تصوف (آیت الله عمید زنجانی)، سلسلههای صوفیه ایران (نورالدین مدرسی چهاردهی) و… اشاره کرد.
حال به سبب محدودیت نوشتار تنها به شناخت برخی از منابع نقد صوفی و تصوف بسنده میشود. معیار انتخاب، جلالت و شأن علمی نویسنده یا ارتباط نزدیک نویسنده با فرقههای صوفیه یا به روز بودن قلم نگارش نویسنده بوده است.
۱. حدیقه الشیعه، منسوب به مقدس اردبیلى، تصحیح صادق حسنزاده با همکاری علی اکبر زمانینژاد، انتشارات انصاریان، ۱۳۷۷ش، ۱۶۵ ص.
احمد بن محمد، مشهور به مقدس اردبیلی در زمره فقهای بزرگ و نامی مکتب امامیه و معاصر شیخ بهایی به شمار میرود که علاوه بر نبوغ علمى، دارای کرامات و مقامات عرفانی شگفت انگیز بوده است. علامه مجلسی در تجلیل او میگوید:
«محقق اردبیلی در تقوا و زهد و فضل به عالیترین درجات رسیده بود و من در بین علمای گذشته و حال نظیر و همتایی برایش سراغ ندارم.»
کتاب حدیقه الشیعه در توصیف و اثبات امامت در فصول دوازدهگانه نگاشته شده است و مباحثی مانند لطف بودن نصب امام، لزوم افضلیت امام، طریق تعیین امام، دلایل تعیین امام اعم از ادله عقلی و نقلی(قرآنی و روایی)، فضایل حضرت علی علیه السلام ، مطاعن ابوبکر و عمر و عثمان و معاویه، معجزات و قضاوتهای حضرت امام علی علیه السلام، تعداد اوصیای پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و زندگانی آنها در آن بیان شده است. مؤلف بزرگوار در ضمن زندگانی امام صادقعلیه السلامکه از صفحه۷۵۰ تا ۸۱۷ را در بر میگیرد، به ذکر مذاهب صوفیه پرداخته و سخنان شیخ صدوق، شیخ مفید و علامه مجلسی را درباره صوفیه و نیز بحث صوفیه با امام صادق و مطالبی همچون طوایف صوفیه را بیان کرده است. مقدس اردبیلی در فصل نخست این باب، به معرفی مذهب حلولیه و اتحادیه و در فصل دوم به مذهب حبیبیه، ولاییه، مشارکیه، شمراخیه، مباحیه، ملامتیه، حالیه، حوریه، واقفیه، تسلیمیه، تلقینیه، کاملیه، الهامیه، نوریه، باطنیه، جوریه، عشاقیه، جمهوریه، زراقیه و انحرافهای آنها پرداخته است.
۲. کسر اصنام الجاهلیه، صدرالدین محمد شیرازى، تصحیح: محسن جهانگیرى، بنیاد حکمت اسلامی صدرا، زمستان ۱۳۸۱.
این کتاب را محسن بیدارفر به فارسی برگردانده و انتشارات الزهرا در سال ۱۳۶۶ش به زیور طبع آراسته است. پیش از معرفی کتاب به آگاهی خوانندگان میرسانم که ملاصدرا با این که بیشتر سرگرم مباحث فلسفی و تا حدودی تفسیری و حدیثی بود؛ ولی بسیار از اندیشههای فلسفی او از صفای باطن و ضمیر وارستهاش زایید. گرایش عرفانی وی به حدی گسترده است که با کمال جسارت، عقل آدمی را برای رسیدن به درک حقایق کافی ندانسته و قیاس پارهای از فلاسفه را عقیم میداند و بر ترجیح معرفت شهودی بر معرفت استدلالی تصریح میکند و کسانی که علم غیبی لدنّی و مورد اعتماد عرفا و سالکان را انکار میکنند، منتسبان به علم معرفی کرده و عرفان را از سایر علوم، محکمتر و قویتر میشمارد؛ حتی ملاصدرا در بسیاری از نگاشتههای خود، نام برخی از اهل ذوق و عرفان مانند بایزید بسطامى، حلاج، ابن فارض، عطار، مولوى، غزالى، ابن عربی را میبرد.
پس ملاصدرا با عارفان راستین و عرفان حقیقی موافقت کرده و با بهرهگیری از اساتیدش مانند شیخ بهایى، میرداماد و میرفندرسکی به سیرو سلوک میپرداخت. با وجود این رویکرد، ملاصدرا به شدّت با تصوّف دروغین و ریاکارن جاهطلب مخالفت کرد و کتاب کسر اصنام الجاهلیه، یعنی شکسن بتهای جاهلیت را نگاشت و به انتقاد از صوفیان دروغین اقدام کرد. البته رویکرد نقادانه ملاصدرا به جریان تصوّف، به وى اختصاص ندارد و میان صوفیان گذشته مانند ابوالقاسم قشیری(متوفای۴۶۵ق) در رساله قشیریه و ابو حامد غزالى (متوفای۵۰۵ق) در احیاء علوم الدین و ابن عربی (متوفای ۶۳۸ق) در فتوحات و مولوى(متوافای ۶۷۲ق) در مثنوى و سعدی شیرازی (متوفای۶۹۱) و حافظ شیرازی (۷۹۰ق) در غزلیات، چنین رویکردی به صوفیان دروغین وجود داشته است؛ برای نمونه حافظ، در دیوانش میسراید:
نقد صوفی نه همه صافی و بی غش باشد
ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد
رساله کسر اصنام الجاهلیه به تعبیر دکتر جهانگیری، کتاب درسی بوده و شایسته است این رساله به صورت کتاب درسی عرفان اسلامی در مدرسهها و دانشگاهها تدریس شود؛ زیرا ناهنجاریها، نابسامانیها، نقطه ضعفها و موارد منفی آن، عرفان و تصوّف صحیح را آنچنان که عارفان و صوفیان بزرگ عالم اسلام تصور کرده و با مبانی دین سازگار یافته و پذیرفتهاند، تعلیم میدهد و گاه نیز تعلیمات خود را با نقل احادیثی از اهل بیت عصمت و طهارت که در کتب روایی شیعه امامیه آمده، تأیید میکند و این رهیافت به قدر و شرف و وزانت و منزلت رساله میافزاید.
نگارنده فراموش نمیکند که وقتی نگرانی خود را از وضعیت فرقههای صوفیه معاصر و فعالیت گسترده آنها به آیت اللهجوادی آملی مطرح میکرد، معظم له همین پیشنهاد را به حقیر دادند و فرمودند: در مناطقی که این فرقهها فعالیت میکنند، کتاب کسر اصنام الجاهلیه را برای طالبان علم و حقیقت تدریس کنید.
این رساله به تصریح صدرالمتألهین، در اوایل ماه شعبان ۱۰۲۷ ق به پیان رسیده است.
بنابراین نویسنده، این کتاب را در سن چهل و هشت سالگی در کهک (از مناطق اطراف قم)، نگاشته است. این کتاب با یک پیش مقدمه در آغاز رساله، یک مقدمه، چهار مقاله و یک خاتمه تنظیم شده است. ملاصدرا در آغاز رساله، پس از حمد و ثنای الهی و درود به سید اولین و آخرین و خاندان برگزیدهاش، از دوران معاصر خود و پراکندگی تاریکیها، نادانیها و نابیناییها در شهرها شکایت میکند؛ همچنین مدعیانی را که خود را ابدال و اوتاد معرفی میکنند و بدون بهرهگیری از قرآن و سنت، مطالب بیمعنا میبافند، نکوهش میکند. وی میگوید:
«نفوذ این فریبکاران تا آنجا است که بعضی صنعتگران و پیشهوران، پیشه خود را رها کرده و روزگاری به ملازمت این مدعیان دروغین میپردازند و سخنان ساخته و پرداخته ایشان را فرا میگیرند، تا دیگر عوام را چه رسد.»
وى، بیشترین سبب پیدا شدن اشتباهات و وسوسههای شیطانی در قلبهای این گروه را دو چیز میداند: نخست، گروهی به مجاهدتها و چلهنشینیها اقدام کرده و به لباس صوفیان درآمدند و از مریدان بیعت میگرفتند و مقام ارشاد و هدایت را به خود نسبت میدادند؛ بدون این که دانش خداشناسى، صفات و افعال الهی و نبوت و معاد را در خود مستحکم سازند و دوم، شعبده و نیرنگهایی که به عنوان کرامت و خوارق عادت برای مردم آشکار میکنند.
ملاصدرا در پایان پیش مقدمه مینویسد:
«چون مشاهده کردم که نابودی این شرّ، کار مهمی در دین است و رفع و ازاله این شبهه از قلوب متعلمان و مبتدیان، امر عظیمی است، از خداوند طلب خیر نمودم و در نابودی وسوسهها و شبهات… برای تقرب به خدا و توسل به اولیای شریعت حقه و رؤسای عصمت و هدایت شروع کردم و نام آن را کسر اصنام الجاهلیه گذاشتم».
صدر المتألهین در مقدمه این کتاب، به مطالبی اشاره میکند که برای خوانندگان ضرورت دارد؛ از جمله این که انسان از دو جوهر نورانی و ظلمانی یعنی نفس و بدن تشکیل شده و حصول کمال انسانی به علم و عمل وابسته است و دانشی که برتری انسان از حیوانات را تضمین میکند، شناخت خدا، صفات و افعال الهى، کتابهای آسمانى، علم به قیامت و نفس انسانی و کیفیت کمال او است و چنین کمال علمی تنها از طریق ریاضتهای شرعی و علمی با شرایط خاصی به دست میآید. این مطلب مهم با بیان مثال آینه و حجابهای نفس و موانع معرفت تبیین شده است. مقالهی اول رساله کسر اصنام الجاهلیه، در بیان این مطلب است که هیچ مرتبهای نزد خداوند بالاتر از معرفت به ذات، صفات و افعال الهى نیست و این که عارف همان عالم ربانی است و هر کس که عالمتر است. عارفتر و نزدیکتر در نزد خداوند است و اگر کسی در عبادات شرعیه کوتاهی کند، به عبادات حکیمانه هم نایل نمیشود و در آن صورت اگر به ریاضتهای سلوکی و مجاهدتهای صوفیانه بپردازد. هم خود را به هلاکت رسانده و هم دیگران را به هلاکت میرساند و گمراه و سرگردان میکند و کسانی که در این زمان برای خود مقام ارشاد و خلافت قائل هستند، جملگی احمق و نادانند و گمان میکنند که صورتهای ادراکی را باید منتفی ساخت. پس نادانى، بزرگنمایى، تکبّر و سایر اعتقادات پست، آتشهایی هستند که در نفوس آنها شعله میافکند.
ملاصدرا در فصل دوم از مقاله اول به بطلان شطحیات متصوّفه و بیان آسیبهای آنها برای مسلمانان میپردازد و به مخاطبان توصیه میکند که از مجالست با این طایفه نادان بپرهیزند. کیستی صوفی و حکیم، فصل سوم این مقاله است که به پاکیزگی عقول آنها به واسطه آداب شرعى، فلسفی و اخلاق پاکیزه اشاره میکند و میفرماید: عارف و حکیم حقیقی کسی است که حقایق الهى و معالم ربویی را به صورت برهانی و یقینی بپذیرد؛ به گونهای که ذرهای گرفتار شک و شبهه نشود و به زهد حقیقی و تهذیب اخلاق و تطهیر ملکات اتصاف یابد.
مقاله دوم در هشت فصل، به غایت نهایی در عبادات بدنی و ریاضتهای نفسانی برای انسان که عبارت از تحصیل معارف و اکتساب علوم است میپردازد؛ همچنین معارف و علوم ربانی که اهمال و جهل در آنها مستلزم بدعاقبتی و هلاکت سرمدی است و اما غایت حقیقی انسان، عبارت از علم الهى و فن ربوى است که در حقیقت مخدوم سایر علوم است. علوم و احوال و اعمالی که منبع تحقق مقامات و ملکات است و فایده اصلاح اعمالی همچون نماز، روزه و…اصلاح حال قلب از راه زایل کردن مرضهای باطنی و زدودن صفات ناپسند است؛ زیرا ملکات نفسانی از رفتار انسانها پدید میآید.
اما غرض از آفرینش، عالم ربانی شدن است و بدعاقبتى، زاییده اعتقادات و اعمال است.
علامت دوستداران خداوند و صفات آنها، فصل پایانی این مقاله است که مرگ و وصول لقای الهی را یکی از نشانههای آن میشمارد.
مقاله سوم در نه فصل به صفات ابرار و اهل عمل که مرتبهی پایینتری از مقرّبان دارند، اختصاص یافته است و راههای تصفیه را در انجام دادن عبادت، استمرار بر عدالت، نابود ساختن وسوسهها و عشق و شوق الهی به عنوان مبدأ اعمال صالح معرفی میکند. و عارف را فقط کسی میداند که خداوند سبحان را عبادت میکند. ملاصدرا در این مقاله به چگونگی تناسب ظاهر و باطن و مواد غذایی و آشامیدنی جسم و بدن و در نهایت به بیان غرض افعال و اعمال انسانی و غایت در عبادات و طاعات شرعیه میپردازد و علّت شقاوت اخروى که از راه اعمال زشت و ناپسند حاصل میشود و سبب متمایز بودن اشرار و اخیار را بیان میکند.
مقاله چهارم در پنج فصل به موعظههای حکیمانه، نصیحتهای عقلی و خطابههای روحانی درباره مذمّت دنیا و اهل آن میپردازد که برای قلب سلیم و عقل مستقیم منفعت دارد و برای آنان که فاقد حیات عقلی هستند، مانند حیوانات و حشرات فایدهای ندارد.
وسرانجام در خاتمه کتاب به سالکان راه نجات و مخاطبان کتاب خود، غرض از نکوهشهای دنیا و دنیادوستی را معرفی و چهار حجب مال، مقام، تقلید و معصیت را بیان میکند.
۳. فضایح الصوفیه، آقا محمد جعفر بن آقا محمد علی بن وحید بهبهانى، تحقیق مؤسسه علامه مجدد وحید بهبهانى، انتشارات انصاریان. قم، اول ذیقعده ۱۴۱۳ق، ۳۵۵ صفحه.
آقا محمد جعفر در کربلا و در شب چهارشنبه ۲۶ جمادی الاخر سال ۱۱۷۸ق متولد شد و با والد مرحوم به ایران رفت. مدتی در دارالمؤمنین قم در خدمت صاحب قوانین الاصول و صاحب ریاض و پدر بزرگوارش شاگردی کرد. وى توفیق یافت تا ۳۱ کتاب و رساله منتشر کند. پس از سالها خدمت به مکتب اهل بیت¬علیهمالسلام در سن ۸۱ سالگی در سال ۱۲۵۹ق در کرمانشاه وفات یافت و در آرامگاه خانوادگی آل آقا مدفون شد. کتاب فضایح الصوفیه، مشتمل بر یک مقدمه، دو فصل و یک خاتمه است. مقدمه به مذمت بدعت در دین، لزوم متابعت ائمهعلیهمالسلامدر امر دین، پیدایش تصوف در میان اهل تسنن، مخترع تصوف، نامهای گوناگون صوفیه، چهره تصوف در حدیث، اصول فرقههای تصوف پرداخته و فصل اول به بیان اصل مذهب صوفیه و فصل دوم در بیان برخی فروع مذهب صوفیه، معرفی بیست و یک فرقه صوفیه و ذم عقاید آنها، لزوم امر به معروف و نهی از منکر، اخبار وارده در مذمت صوفیه، عقاید باطل آنها، گفتار بزرگان و مطالب دیگر اختصاص یافته است. نویسنده در مقدمه مینویسد:
«عقول خلایق عاجز است از احاطه کردن به حسن و قبح خصوصیات شریعت؛ پس در هر شرعی آنچه صاحب آن شرع قرار داد، بهجا میباید آورد و به عقل ناقص خود اختراع عبادتها و بدعتها نمیباید کرد که آن موجب ضلالت و گمراهی است و گول شیطان نمیباید خورد».
وى درباره پیدایش تصوف و استناد این جریان به اهل سنت و مخترع تصوف یعنی ابوهاشم کوفی و نامهای گوناگون صوفیه (متصوّفه، متصلّفه، مبتدعه، زراقیه، غلات، غالیه و حلاجیه) مطالب فراوانی بیان میکند. روایات و احادیث رسول خدا و ائمه اطهار درباره تصوف نیز در این مقدمه بیان شده است؛ از جمله روایتی از امام رضاعلیهالسلام که به سند صحیح از بزنطی فرمود:
«کسی که نزد او صوفیان مذکور شود و ایشان را به زبان یا دل انکار نکند، از ما نیست و کسی که ایشان را انکار کند، گویا با کفار در پیش روى حضرت رسولصلیاللهعلیهوآلهجهاد کرده است».
وى در باره اصول فرقههای تصوف مینویسد:
«مذاهب صوفیه بسیار است. بعضی گفتهاند از آن جمله چهار مذهب یکى: مذهب حلولیّه است، دویم: مذهب اتحادیّه، سیم: مذهب واصلیه، چهارم: مذهب عشّاقیّه و بعضی اصول را شش گرفتهاند به اضافه تلقینیّه و رزّاقیه و بعضی هفت گفتهاند: به اضافه وحدتیّه و بعضی گفتهاند که اصل دو بود؛ پس جمعی از متأخرین صوفیه، مذهب دیگر اختراع نمودهاند و آن قایل بودن به وحدت وجود است.»
نویسنده، پس از بیان اصل مذهب صوفیه و ذکر بعضی از فروع مذهب آنها، به بیان عقاید بیست و یک فرقه و نقد آنها میپردازد. این فرقهها عبارتند از: وحدتیه، واصلیه، حبیبیه، ولائیه، مشارکیه، شمراخیه، مباحیه، ملامتیه، حالیه، حوریه، واقفیه، تسلیمیه، تلقینیه، کاملیه، الهامیه، نوریه، باطنیه، جوریه، عشاقیه، جمهوریه و زراقیه. مذمت گرایش به عقاید صوفیه، استشهادبه برخی از سخنان صوفیه، اخبار وارده در مذمت حسن بصرى، حلاج از دیدگاه حدیث، عشق از دیدگاه صوفیه و فلاسفه، ساختگی بون حدیث «مَن عَشِقَ… »، گفتار دانشمندان درباره صوفیه، حرمت شرب خمر، زنا، لواط، غنا وموسیقى، عقاید باطل صوفیه، نشانههای شیعیان حضرت علی علیهالسلام، مبارزه علما با صوفیه، فضیلت دانش و دانشمند، لزوم متابعت علما، ذم مصاحبت اهل بدعت، وظایف علما و فرمانروایان سوء، سپاس از فرمانروایان دادگر، کیستی اولواالامر، نشانههای پایداری نعمت، دلهای فرمانروایان، مسؤولیت فرمانروایان از دیگر مباحثی است که نویسنده به آنها پرداخته است.
۴. تنبیه الغافلین و ایقاظ الراقدین در رد صوفیه، آقا محمود بن آقا محمدعلی بن وحید بهبهانى، تحقیق مؤسسه علامه مجدد وحید بهبهانى، انتشارات انصاریان قم، اول ذیقعده ۱۴۱۳ق، ۱۳۷ ص
این کتاب با کتاب فضایح الصوفیه در یک جلد به چاپ رسیده است و مؤلف آن، چهارمین پسر از آقا محمدعلی بن وحید بهبهانی است که در سال ۱۲۰۰ق در کرمانشاه متولد شد. وى عالمی فاضل، متقی و صاحب اخلاق پسندیده بود و حدود سی اثر منتشر کرده است. او پس از اتمام مدارج علمى، خطه نهاوند را برای انجام وظیفه هدایت و ارشاد برگزید و در آن شهر، رحل اقامت افکند. اولاد و احفادی نیز از او در آن سامان به یادگار مانده است که در میان آنها چهره علمی یافت میشود. معصوم علی شاه در جلد سوم کتاب طرایق الحقایق او را به مسلک تصوف منتسب میکند؛ در حالی که از منتقدان صوفیه بوده است.
این کتاب در یک مقدمه و هفت تنبیه و یک خاتمه تنظیم شده است که به اختصار گزارش میشود. تنبیه اول به احادیث منقول در مذمت صوفیّه به نقل از کتاب حدیقه الشیعه منسوب به آخوند ملا احمد اردبیلى و تنبیه دوم به برخی سخنان کفربنیان طایفه صوفیه و تنبیه سوم به تطبیق عقاید صوفیه با عقاید کفار هنود (هندوها) اشاره میکند. نویسنده در تنبیه چهارم به یکی از عقاید فاسد صوفیه یعنی اسقاط تکلیف بعد از وصول سالک میپردازد و آن را با استمداد از آیات و روایات نقد میکند. تنبیه پنجم و ششم به ذکر کلمات واهیه و ادعاهای باطله صوفیه و اعمال قبیحه آنها اشاره دارند و در تنبیه هفتم، به بعضی از کلمات کاملان از عامه و خاصه، مانند زمخشرى، شیخ مفید، طبرسى، محمد بن شهر آشوب، محمد بن بابویه قمی، مجلسی و…. بر مخالف حق بودن این جماعت صوفیه استشهاد شده است.
نویسنده در خاتمه مینویسد:
«پس ای عزیز! اولی و أنسب و أصلح و أرغب، همان اکتفا نمودن در عقاید به اجمالیات و مسلمات بدیهیات و امتناع ورزیدن از غور کردن در بحر اجاج کثیر الامواج معرفت ذات و کنه صفات و افعال واجب متعال است؛ چه امثال این اعمال یا موجب کفر و اعانت بر کفر و یا منجر به فسق و اعانت به فسق است…. بلکه آنچه فی الحقیقه موجب ترقیات نفسانی و تحصیل قرب به درگاه ربانی است، اعمال حسنه و افعال مستحسنه و تعلیم و تعلّم علوم شرعیه فرعیه است».
۵. رازگشا، شیخ عباسعلی کیوان قزوینی، به اهتمام: محمود عباسى، بیتا، بیجا، ۵۶۰ صفحه
محمود عباسی که کتاب راز گشا به اهتمام او منتشر شده است، در پیشگفتار کتاب از کنجکاوى خود درباره ملاعباسعلی خبر میدهد و مینویسد:
«از جناب صوفی املشی که به عزّت علی شهرت داشت سؤال کردم که ملاعباسعلی کیست؟ کوتاه شنیدم [که] از مشایخ دوره نورعلیشاهی و صالح علیشاهی است که از ایام سلطان علیشاه در سلسله بوده، چون از صراط سنت سلسله دور افتاد، از انجام خدمت معاف شد. چون به ادامه مطالب راضی نبود، من هم به همان بسنده کردم؛ ولی در سالهای بعد که نزدیکی توام با صداقتم آشکار شده بود، داستانهایی از زندگی ملاعباسعلی را از ایشان میشنیدم و گاهی چنان با دلسوزی توام بود که استنباط میکردم از بیمروتی اتباع فرقه نسبت به او دلی تنگ داشت. از همان روزها موضوعی برایم جالب بود که جناب عزّت علی به من میفهماند رویداد زندگی ملاعباسعلی برای همه مأذونین و مجازین درسی شد که هر کس چون او عمل کند «همان آش است و همان کاسه».
از همان ایام تا به امروز آثارش را جستوجو میکردم. اگر هم داشتند ـ چون میخواسنتد ماجرای ملاعباسعلی در پس پرده بماندـ در اختیارم نمیگذاشتند. امروز که تقریباً دانستم از زمان حاج میرزا زینالعابدین شیروانی مست علیشاه و دورههای سلطان علیشاهی و نورعلیشاهی و صالح علیشاهی و رضا علیشاهی و محبوب علیشاهی پس پرده دور از چشم اتباع فرقه چه گذشته است و میگذرد، به رازگشا و بهین سخن و استوار و ثمرهالحیوه که به تازی نوشته شده، دست یافتم…. احساس مسؤلیت نموده، مصمم شدم مطاع کفر و دین که بیمشتری نیست را به طالبان تصوفی که امروز برای بعضی از خاندانها سریر پادشاهی شده است، پیشکش کرده تا هر خوانندهای خواست پند گیرد و خواست توجهی به آن ننموده پشت به کعبه حقایق روى ترکستان ریاستهای صوفیانه داشته باشد».
این کتاب مشتمل بر یک مقدمه و سه رساله از کیوان قزوینی، یعنی رازگشا و بهین سخن و استوار است. در مقدمه به پیشینه تصوف نعمت اللهى، خود مختاری در تصوف نعمت اللهى، انقراض تصوف نعمت اللهى، مدعیان ریاست نعمت اللهى، تصوف نعمت اللهى گنابادى، ورود کیوان قزوینی به تصوف نعمت اللهى، علت گرایش کیوان به تصوف، احتجاج با ملاسلطان، اهمیت بی اعتقادی کیوان و حکم عزل کیوان از منصب، شایعه سازی و سیاست صالح علیشاه و سکوت و فریاد کیوان اشاره شده است. عباسعلی کیوان قزوینی در روز چهارشنبه ۲۴ ذیحجه سال ۱۲۷۷ق در محله شیخ آباد قزوین به دنیا آمد. پس از کسب مقدمات علوم در زادگاهش در سال ۱۳۰۰ق برای فراگرفتن فلسفه و علوم ریاضی به تهران عزیمت کرد و برای تکمیل علوم اسلامی بهویژه فقه و اصول به عراق مشرف شد و در سامرا از محضر حاج میرزا حسن شیرازی و در نجف از درس میزا حبیبالله رشتی بهره گرفت. کیوان قزوینی وقتی نزاع فقها و صوفیه را مشاهده کرد، با خود گفت:
«که من تا حال مذاق فقها را کاملاً فهمیدهام و انکار آنها را نسبت به صوفیه دانستم، حال باید میان صوفیه با دلی صاف و قدمی راسخ و خدمات صمیمی به آنها بروم و عمل صمیمی و کامل به گفتههای آنها داشته باشم، تا ببینم چه نتیجه میدهد. اولاً پایه و مایه ادعای آنها را ببینم چیست؟ فقها که دعوى غیر عادی هیچ ندارند. اگر آنها نیز چنیناند، برمیگردم؛ زیرا من بینیاز از کسی که دعوى غیرعادی نداشته باشد که او هم مانند من است و کسی به مثل خودش محتاج نیست. احتیاج من منحصر است به کسی که در آن امر مطلوب، فوق من باشد؛ همان گونه که احتیاج مریض به طبیب عالم و سالم نه جاهل یا عالم بیمار بدیهی است».
به همین دلیل بدون ترس از دیگران به سوى سلاسل صوفیه شیعه رفت و به ایران بازگشت و دست ارادت به صفی علیشاه داد؛ اما به علت مشارکتی که در مراحل علمی با ملاسلطان علی داشت، از همه برید و در سال ۱۳۱۴ش در بیدخت به خدمت ملاسلطان مؤسس فرقه گنابادی رسید و از او پرسید: «مرید، چه احتیاجی به شما دارد؟ آیا احتیاج علمی دارد یا وحیانى؟» او گفت: «از همه اینها بالاتر است.» ملاسلطان علی گفت: «قطب، جان جان مرید است هر که قطبی را مرید نیست، او مردار است و جان ندارد و از همه کمالات انسانی محروم است و اگر علم را از ما دریافت نکند، هیچ نفهمیده و نجات آخرتی برای او محال است. اجتهاد و تقلید وفقه و اصول همه سراب است و خانه ساختن بر آب دین، اصلاً و فرعاً منحصر به اطاعت ما است».
کیوان میگوید: من دیدم که مطلب غلیظ شد و کار بالا گرفت، نباید صرف نظر کرد. من اکنون خود را محقّق در اصول دین و مجتهد در فروع دین میدانم. حالا میشنوم که هیچ نفهمیدهام؛ اختلاف خیلی و تفاوت زیاد است. کیوان پرسشهای دیگری از او پرسید و ملاسلطان به برخی از آنها پاسخ داد؛ ولی پارهای دیگر را حواله میکرد که باید بعد از این بفهمى. اگر مرید شدی و سالها خدمت کردى، خواهی فهمید. کیوان به تحقیق پرداخت و خدمات هماره با ریاضتهای شاقه را انجام داد تا از مرشدش اجازه دستگیری گرفت و شیخ سیّار گشت و مجاز به دستگیری طالبین گردید و لقب درویشی منصور علیشاهدریافت کرد وى در تصوف به چنان شهرتی رسید که اغلب مردم او را قطب سلسله گنابادی میپنداشتند کیوان به توصیه ملاسلطان مبنی بر خدمت مجانی دوازده ساله برای رسیدن به مقامات عرفانی، عمل کرد؛ اما پس از چهارده سال خدمت با وجود اجازه از ملا سلطان علی و نور علی و صالح علیشاه چیزی دستگیرش نشد و از این فرقه جدا شد و کیواننامه، استوار رازدار، عرفان نامه، بهین سخن، راز گشا، میوه زندگى، حجنامه، معراجیه، ثمره الحیوهالاختلافیه را در دو جلد بعد از ترک نگاشت و به طور واضح، علتهای بیاعتقادی او را درباره تصوف نعمت اللهی سلطان علیشاهی گنابادی آشکار کرد.خوشبختانه کتاب رازگشا، استوار، بهین سخن و اختلافیه در دسترس قرار گرفته است و میتواند در این مسیر کارگشا باشد. البته تاریخ و زمان دقیق مخالفت کیوان قزو ینی با فرقه گنابادی مشخص نیست؛ ولی در تاریخ ششم جمادی الاول سنه ۱۳۴۵ق او را از منصب شیخی عزل کردند و به او دشمنی همراه با شایعه رواداشتند. ملاعباسعلی کیوان پس از هشتاد سال در نوزدهم شعبان ۱۳۵۷ق چشم از جهان فروبست و در گورستان داراب، نزدیک شهر رشت به خاک سپرده شد.
کتاب رازگشا در بردارنده پرسشهایی درباره تصوف بهویژه فرقه گنابادیه و اسرار آنها و اعمال و اصطلاحات صوفیان و پارهای پرسشهای شخصی درباره علت فاصله گرفتن از تصوف است. رساله بهین سخن نیز به چرایی گسترش تصوف کیوان قزوینی در بلاد، علت جدایی وى از تصوف و معرفی ملاسلطان، چیستی دیگ جوش، مجلس نیاز، مراد صوفیه از فکر، منازل سلوک، انحصار تصوف به اسلام و مطالب دیگر پرداخته است . کیوان قزوینی کتاب استوار را در بیان عقاید و اعمال صوفیه پس از جدایی دوازده ساله از تصوف، در چهار مقدمه و هجده فصل و یک فصل خاتمه نگاشته است. این مقدمات و فصول به باورها و روحیه روانشناختی مؤلف، تبیین اساس تصوف، چیستی تصوف حقیقی و معنای آن، تأسیس اصل تصوف، تشخیص روح و موضوع آن، فرق تصوف با اسلام، بیان صفات قطب، صدور دعاوى قطب، صفات مرید، مسأله تشرف، آداب و رفتار قطب با مرید، آداب پذیرفتن مرید، آداب مجلس نیاز، تفصیل اعمال مجلس نیاز، آداب دیگ جوش، اصطلاحات تصوف و مطالب دیگر پرداخته است.
منابع اصلی:
واحد طلاب کانون رهپویان وصال
پایگاه حوزه
صباح، پاییز و زمستان ۱۳۸۴، شماره ۱۷ و ۱۸
خُلُق، مرداد و شهریور ۱۳۸۷ – شماره ۶
askquran.ir
tasavvof.ir
ghadiany.com
دیگر منابع:
درکوی صوفیان (محمد تقی واحدی)
سلسله های صوفیه ایران (نور الدین مدرسی چهاردهی )
تاریخ تصوف (آیت الله عمید زنجانی )
رازگشا (کیوان قزوینی )
عرفان سماع مولوی (مدرسی )
تشیع و تصوف (علامه معروف الحسنی )
عرفان و عارفنمایان، ترجمه کسر اصنام الجاهلیه، محسن بیدارفر، انتشارات الزهراء، ص۲۵.
از کوى صوفیان تا حضور عارفان، چ سوم، ص۴.
در خانقاه بیدخت چه میگذرد؟ ص۴۳ – ۴۴.
موضع تشیع در برابر تصوف در طول تاریخ، ص ۵ – ۳۶.
سیری کوتاه در مرام اهل حق، مقدمه داوود الهامى، ص ۳ – ۴.
زرین کوب، عبدالحسین: ارزش میراث صوفیه، ص ۹۶ – ۹۷. به نقل از نقد عرفانهای صوفیانه (نقد مسلک اهل حق).
الهى، نور على، برهان حق، ص ۵ و ۶
مبانی عرفان در حدیث و قرآن، دکتر عزت الله دهقان، نشر حاذق، ۱۳۸۱.
ابعاد عرفانی اسلام، آن ماری شیمل، ترجمه عبدالرحیم گواهی، دفتر نشر فرهنگ، ۱۳۷۷.
پژوهشی در پیدایش و تحولات تصوف و عرفان، عباسعلی عمید زنجانی، چ امیرکبیر.
فرهنگ اصطلاحات و تعبیرات عرفانی، دکتر سید جعفر سجادی، نشر کتابخانه طهوری، ۱۳۷۷.
اخلاق عارفان، دکتر مهین پناهی، انتشارات روزبه، ۱۳۷۸.
کتاب انسان کامل، عزیزالدین نسفی
تصوف از دیدگاه ائمه طهارـ علیه السّلام ـ داود الهامی، مؤسسه دفاع از حریم اسلام ، ص۸-۷.
لغت نامه دهخدا، واژه چله و چله نشسنن.
اشارات و فرهنگ اصلاحات صوفیه ، حیدر شجاعی ، ص۸۸، انتشارات مجید،۱۳۷۹
فواتح الجمال و فواتح الجلال،ص۵۹، به نقل از فرهنگ نوربخش، ج ۴، حرف چ.
اوراد الأحباب، ص۲۹۱، به نقل از فرهنگ نوربخش، ج ۴، حرف چ.
جامع صغیر، ج۲، ص ۱۶۰، به نقل از فرهنگ نوربخش.، ج ۴، حرف چ.
فرهنگ نور بخش ، ج۴، دکتر جواد نور بخش ، حرف چ، اسفند ۷۲، مولف.
شرح بر مقامات اربعین، دکتر سید محمد دامادی، ص۵۲، دانشگاه تهران ۱۳۷۵.
رجوع شود به بحرالمعارف ، عالم ربانی و عارف همدانی مولی عبدالصمد همدانی، تحقیق و ترجمه حسین استاد ولی، ص ۱-۳۰۰، انتشارات حکمت، ۱۳۸۱.
نقدی جامع به تصوف حر عاملی، ترجمه عباس جلالی، ص۷-۱۵۶، انتشارات انصاریان۱۳۸۳.
تصوف و تشیع ، هاشم معروف الحسنی . ترجمه سید محمد صادق عارف ، ص۹-۴۱۸، چاپ آستان قدس ۱۳۷۵.
مقدمه ای به مبانی عرفانی و تصوف دکتر سجادی، سازمان مطالعات و تدوین کتب علوم انسانی ، دانشگاه تهران۱۳۷۲، ص۷.
نقطه های آغاز در اخلاق عملی، آیه الله مهدوی کنی ، دفتر نشر فرهنگ اسلامی ، چاپ هفتم ۱۳۷۶، ج۱، ص۴۴۷.
عرفان اسلامی، شیخ حسین انصاریان ، نشر حجت ۱۳۷۱، ج۷، ص۹-۲۳۸.
بحر المعارف، موسی عبد الصمد همدانی، ج اول، ترجمه و تحقیق حسین استاد ولی، نشر حکمت ۱۳۸۱، ص۲۹۹.
تحفه الملوک، سید بحر العلوم ، انتشارات علامه، ۱۴۱۸، قمری، مقدمه و شرح علامه تهرانی، ص۳۱.
ترجمه شرح دعای سحر ، حضرت امام خمینی ره، سید احمد قهری، انتشارات تربت، ۱۳۷۶، ج۱، ص۲۱
نور علی نور، علمه حسن زاده آملی، ص۱۲۶، انتشارات تشیع، ۱۳۷۶.
محجه البیضاء ، ملا محسن فیض کاشانی، دفتر انتشارات اسلامی، ۱۴۱۷، قمری، ج۳، ص۲۰۴.
عوارف المعارف، ص ۱۰۲، به نقل از اشارات و فرهنگ اصطلاحات صوفیه، حیدر شجاعی، ص ۸۸، انتشارات مجید، ۱۳۷۹
ادامه دارد …
۶. در کوى صوفیان، سید تقی واحدی (صالح علیشاه)، انتشارات نخل دانش، چاپ چهارم، بهار۱۳۸۴ش، ۵۵۰ ص
این کتاب در چاپهای قبلی با عنوان از کوى صوفیان تا حضور عارفان منتشر میشد؛ اما در چاپ چهارم به در کوى صوفیان تغییر نام یافت. مؤلف این اثر در خانوادهای شیفته و خدمتگذار به آل رسولصلیاللهعلیهوآله در سال ۱۳۳۳ق پا به عرصه وجود نهاد. از همان دوران کودکی به اتفاق والد ماجد خود به حضور شمس العرفا و سپس با آقای شیخ عبدالحسین ذوالریاستین مونس علیشاه و آقای حاج محمد حسن مراغهای (محبوب علیشاه) ملاقات کرد و از نزدیک آقای شیخ محمد حسن گنابادی (صالح علیشاه) و آقای حاج مطّهر علیشاه و این اواخر آقای سلطان حسین تابنده «رضا علیشاه» را دیده و به تمام مبانی اعتقادی و خانقاهی صوفیه آشنا شد، تا این که عنایت و هدایت الهى چراغ راهش شد و از کوى صوفیان به حضور عارفان راه یافت و خود شمع جمع سوتهدلان گردید؛ چنان که به نور قرآن و قوه سنت آل رسول، طریق عشق را پیمود. وى در سن ۹۴ سالگی دار دنیا را وداع گفت.
این کتاب به صورت فصلبندی نگارش نشده است؛ ولی با بهرهگیری از منابع دست اول و معتبر فرقههای صوفیه به چیستی و عوامل پیدایش تصوّف، تبیین و تحلیل فرقههای ذهبیه، نعمت اللهى، مونس علیشاهى، صفی علیشاهى، کوثریه، شمسیه و گنابادیه پرداخته و آرا و عقاید آنها و ادعای انتسابشان به اهل بیتعلیهمالسلام را نقد کرده است. چکیده این کتاب به شرح ذیل بیان میشود:
انگیزه تدوین: نویسنده، نیازهای معنوى و در جستوجوى خضر طریقت را انگیزه اصلی تدوین معرفی میکند و مینویسد:
«بخت یاری کرد درد طلب، دیدار جمال دلنشین، صاحب جمالی که راه به حضرت دوست برده باشد و بتواند راهبری کند، دامن جان را گرفته، دل بر کف کوچه به کوچه از هر دیاری به جستوجوى مقصود پرداختم تا شاید او که قرنها خضر راهش خواندهاند را یافته و حلقه ارادتش را به گوش کشم بلکه دل به او سپرم، قدم بر قدمگاهش گذارم.آنقدر با او وادی طلب را با صدق و صفا بپویم تا به محبوب رسم. به همین منظور هر کجا هر نشانی از مقصود دادند رفتم و به هر کس حوالتم کردند دیدم؛ ولی نه از تاک نشان بود و نه از تاکنشان.»
نویسنده در پی حقیقت به جدانگاری تصوّف و عرفان میرسد و میگوید:
«از اینجا بود که باور کردم راه عرفان و تصوّف جداگانه است. آنان که میگویند یا شعار میدهند یا مینویسند: تصوّف و عرفان ریشه در قرآن و سنت پیامبر و ائمه معصومین دارد، حقیقتی را تحریف و بیبهایی را قیمت مینهند».
اشتقاق کلمه صوفى: این واژه به ادعای صوفیان، از سوف یونانی به معنای حکمت، صوف به معنای پشم، صفّه، مکانی در مدینه، صوفه القفا به معنای موهای آویخته در گودال پس گردن، صوفانه به معنای گیاه خرد و ناچیز، صوفه نام قبیلهای در عصر جاهلیت، صف و صفا مشتق شده و نویسنده ضمن بازگو کردن این وجوه، به تحلیل آنها پرداخته است.
سرچشمه و عوامل پیدایش تصوّف: یافتن تولدگاه دقیق تصوّف غیر ممکن است؛ ولی آن را باید درمیان تمام فرقهها، ملتها و مذهبها، جستوجو کرد و اعتقاد داشت که عواملی خارج از متن ادیان تحریف نشده در پیدایش و تشکیل عقاید و افکار صوفیه تأثیر داشته است و آیینهایی مانند میترایى، برهمایى، تائو، زرتشتی و مناسک آنها نشان میدهد که ردپایی در تصوّف اسلامی داشته است. پژوهشگرانی همچون ابوریحان بیرونى، سعید نفیسى، جلال همایى، زرین کوب، کیوان سمیعى، گولدزیهر، عمر فروخ، نیکلسون و حتی صوفیانی مثل سلطان حسین تابنده و میرزا زینالعابدین شیروانی در حدایق السیاحه به این مطلب تصریح کردهاند. البته صوفیان، مدعیات خود را به قرآن و سنت مستند میکنند؛ ولی حق مطلب آن است که تصوّف معجونی از افکار، عقاید آداب و رسوم نصرانیت، مسیحیت، زردشتى، بودایی و…. است. با آن که صوفیان، ریشه قرآنی برای تصوّف و صوفی قائلند، ولی اینگونه کلمات هرگز در قرآن نیامده است. روایاتی هم که صوفیه به آنها استناد میکنند، در این کتاب مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته است و روایات مدعیان تصوّف نقد میشود. مؤلف کتاب، روایاتی را از رسول خداصلیاللهعلیهوآلهدر بیان انحراف تصوّف نقل میکند؛ از جمله این که «روز قیامت برپا نشود، مگر آنکه قومی از امت من به نام صوفیه برخیزند. آنها بهرهای از دین ندارند که آنها برای ذکر دور هم حلقه میزنند و صداهای خود را بلند مینمایند و گمان میکنند بر طریقت و راه من هستند؛ نه، بلکه آنان از کافران نیز گمراهترند و آنان را صدایی مانند الاغ است».
نخستین صوفى: عثمان بن شریک کوفی معروف به ابو هاشم کوفی صوفى، در اواخر زمان بنیامیه مانند رهبانان، جامههای پشمینه درشت میپوشید و شیخ شام محسوب میشد و تصوّف را پدید آورد و از اهل بیت عصمت و طهارت جدا شد و امام صادق علیه السلام او را فاسد العقیده و مبتدع معرفی کرد؛ البته نباید از نقش بنی امیه نیز در تأسیس تصوّف غفلت کرد. اولین خانقاه نیز به دست امیر ترسایی برای صوفیان ساخته شد.
انحرافات صوفیه و برخورد فقها: مؤلف محترم در این قسمت از تأویلات صوفیانه، مقابله با اسلام و ارتباط تصوّف و تشیع، بدعتهایی مانند عشریه، مسأله ولایت و تقسیم آن به ولایت شمسیه و قمریه و اقطاب خود را به ولایت قمریه متصف کردن، ادعای اجازه از معصوم، همسازی صوفیه با شیخیه و بابیه، مسأله بیعت در تصوّف، مهدویت نوعیه و بهره برداری استعمار از تصوّف به تفصیل سخن گفته و افشاگری کرده است و از برخورد فقها و فتواهای آنها بر ضد افکار و بدعتهای صوفیان، بهویژه تأویل گرایی آنها در برابر قرآن و مقابله با نص قرآن، مدح عشق و مذمت عقل، شطحیات و ادعای خدایی کردن، اعتراض صوفیان بر امامان، طرح عشریه به جای خمس و سایر بدعتها گزارش داده است.
معرفی و نقد فرقه خاکساریه: این فرقه، سلسله خود را از طریق میر ملنگپا به امام سجادعلیهالسلام منتهی میکنند و امام سجاد را مرید سلطان قاهر قدس دانسته و قاهر قدس نیز طالب ده ده روشن که مجهول الهویه است، و او نیز مرید و طالب محمود پاتیلی یعنی سلمان فارسی و او را نیز طالب مولای متقیان معرفی کردهاند. این استنادها بدون هیچ دلیلی ارائه میشود. افزون بر این، چگونه سلمان فارسی با این که به استناد قطعی تاریخ، قبل از امام علیعلیهالسلام از دنیا رفته است، جانشینی بعد از خود را تعیین میکند و این خلاف سنت تصوّف است. نویسنده در ادامه به همبستگی خاکسار با اهل حق، سرنوشت فرقه خاکسار و جانشینی حاج مطهّر، معرفی حاج مستور، تجدید وى با نعمت اللهى، نسبت میر طاهر و مستور، اعلامیه احسان علیشاه، مدعیان جانشینی سید حسین جابری میر طاهر و دلایل بطلان دفاع مستور از میر طاهر به تفصیل اشاره میکند. وى درباره سرنوشت خاکسار مینویسد:
«بدون تردید، میباید پذیرفت با مرگ احسان علیشاه که در عصر حاجی مطهّر علیشاه دارای اجازات کافی بوده است، حتی در حضور او فرقه ارشاد به دوش میافکنده، فرقه خاکسار شیخ مجازی یا سرحلقه نشینی که بتواند افراد را بپذیرد، نداشته و ندارد و آنچه بعد از مرگ حاجی مطهّر علیشاه شکل گرفته، آقای مصباح یا رحمت علیشاه طرقی یا دیگران در هر کجا بساطی پهن کردهاند؛ خصوصاً آنهایی که مانند کلک علی بعد از میر طاهر به اغفال و فریب مردم مشغولند؛ از جمله فرزندان میر طاهر که دست و پای مذبوحانه میزنند، همه و همه خود سرانه نشستهاند [و] به قول خودشان، به جایی بند نیستند».
معرفی و نقد فرقههای معروفیه: صوفیان بر این باورند که معروف بن فیروزان کرخی از ناحیه حضرت علی بن موسی الرضاعلیهالسلام اجازه تأسیس فرقهای را داشته است که بعدها فرقههای نعمت اللهیه، ذهبیه، اغتشاشیه، قادریه، و شاذلیه از آن منشعب شدهاند؛ یعنی معروف کرخی سر سلسله چندین فرقه صوفی به شمار میرود. مؤلف محترم در ادامه بحث، جریان مسلمان شدن معروف کرخى را از تذکرهالاولیا نقل و سپس با شواهد تاریخى، ادعای صوفیه را نقد و اسلام و دربانی معروف کرخی را افسانه معرفی و به این مطلب اشاره میکند که یکی از روشهای صوفیه برای رسیدن به مقاصد خود، بهرهگیری از تشابه اسمی افراد است و در اینجا میان «معروف بن خربوذ» صحابه امام صادق و «معروف کرخی» خلط کردهاند؛ افزون بر این ، وقتی سلسله سازان به این امر توجه کردهاند که اتصال اقطاب فرقهها به معروف قطع است، کوشیدهاند با طرح حسن بصرى، انقطاع سلسله معروفیه را مرمّت کنند؛ غافل از این که اتصال به حسن بصری ننگ آورتر است؛ زیرا وى در دوران حیات چندین امام معصوم یعنی امام علی، امام حسن، امام حسین، امام سجاد، امام باقرعلیهم السلام زیست و نه تنها با آنها بیعت و همکاری نکرد، بلکه به مخالفت صریح با آنها پرداخت و حتی با حاکمان بنیامیه مانند حجاج همکاری کرد و به بدعتها و تفسیرهای ناصواب فراوانی مانند نهی از ازدواج و مسأله معراج و رؤیت الهی و صراط مستقیم اقدام کرد. بیثباتی در مذهب و نفاق وى از دیگر آسیبهای او است؛ به همین دلیل، همه فقها و عالمان رجال به جرح وى فتوا داده و ائمه اطهار با او برخورد داشتهاند. نویسنده کتاب در ادامه به معرفی فرقه ذهبیه به عنوان یکی از انشعابات معروفیه میپردازد و بریدگیها و اغتشاشهای آن را نشان میدهد؛ سپس به فرقه نعمت اللهى و انقراض آن در ایران و انشعابات آن، یعنی نعمت اللهیه مونس علیشاهى، نعمت اللهیه گنابادی، نعمت اللهیه صفی علیشاهى، نعمت اللهیه شمسیه اشاره و نقد عقاید آنها را بیان میکند و در پایان به این سؤال میپردازد که چرا از کوى صوفیان گذشتیم؟ و بعد فرقه مهدویه گمنامیه اشراقیه را برّرسی میکند.
۷. در خانقاه بیدخت چه میگذرد؟ محمد مدنى، چاپخانه دفتر تبلیغات اسلامى، چاپ دوم، بهار ۱۳۸۱ش، ۱۸۴ ص
جناب حجت الاسلام و المسلمین محمد مدنى معروف به ناشر الاسلام گنابادی یکی از علمای با سابقه شهرستان گناباد هستند که در سال ۱۳۱۰ شمسی در روستای خیبری گناباد متولد شد و پس از تحصیلات ابتدایی نزد والد خود به تحصیل علوم اسلامی پرداخت و سپس به مشهد مقدس رفت و از محضر ادیب نیشابوری، میرزا احمد مدرس یزدى، شیخ هاشم قزوینی و میرزا جواد آقا تهرانی استفاده کرده و دروس ادبیات، فقه، اصول و علوم عقلی را فراگرفتند. وى با هجرت به نجف اشرف، دروس خارج فقه و اصول را تکمیل کرده و از آیات عظام خویی، شاهرودى و بجنوردی بهره برده و از سوى آیتالله شاهرودى به لقب ناشر الاسلام مفتخر شد.
حجت الاسلام مدنى، سالها به افشاگری فرقه نعمت اللهى گنابادی پرداخته و خدمات گستردهای در این شهرستان و روستاهای پیرامونی انجام داده است. مقدمه این کتاب را جناب احمد عابدی در باره فرقههای تصوف و عرفان، معنای تصوف، فرقههای صوفیان، سلسله نعمت اللهى گنابادی، دیدگاه فقهای بزرگ درباره صوفیه، سماع، شطحیات، شریعت، طریقت، حقیقت و زیست نامه مؤلف نوشته است. محتوای کتاب در چهار فصل با عناوین پیدایش تصوف و صوفیگری در اسلام، پیدایش صوفیه در گناباد (بیدخت)، عملکرد خانقاه بیدخت و روابط سیاسى- اجتماعی آن و شرارتهای نور علیشاه تنظیم شده است.
نویسنده در فصل اول به تأثیر گذاری مسیحیت و افکار هندی و بودایی در پیدایش تصوف و روایات مذمت صوفیه اشاره کرده است و فصل دوم را به شرح ماجرای ریاب و ماجرای نوقاب و اعلام صوفیگری ملاسلطان محمد و علنی شدن خانقاه بیدخت اختصاص داده است.
یکی از مهمترین مباحث کتاب در فصل سوم بیان شده و به اموری مانند تفرقه اندازى، گردآوری افراد بیبندوبار گرد خانقاه، اتهامهای ناروا به مخالفان، حیف و میل کردن موقوفات و اموال عمومى، بیتفاوتی در برابر آسیب دیدگان، حمایت از ظالمان و ستمپیشگان، عوامفریبى، صحنهسازى، شکسته شدن دست دکتر تابنده، رسوایی خانقاه بیدخت در جریان انقلاب اسلامی و مطالب دیگر به عنوان عملکرد خانقاه بیدخت و روابط سیاسى-اجتماعی آن اشاره شده است. عکس العمل نور علی شاه در برابر قتل سلطان محمد، آخرین فصل کتاب است که با عنوان شرارتهای نور علی شاه، قطب دوم و جانشین ملاسلطان به خوبی افشاگری شده است با این توضیح که وقتی سخنان سلطان محمد در نجف اشرف به اطلاع آیتالله آخوند خراسانی رسید، ایشان حکم قتل او را صادر کرد. پس از قتل سلطان محمد، نور على شاه جانشین او شد و قتل پدر را بهانه قرار داد و به انتقام جویی و قدرتطلبی روى آورد و عدهای بیگناه را شکنجه و به قتل رساند؛ به طوری که جریان گاو شاخ زن معروف و مشهور نزد عام و خاص است.
۸. موضع تشیع در برابر تصوف در طول تاریخ، داود الهامى، انتشارات مکتب اسلام، قم، زمستان ۱۳۷۸ش،چاپ اول، ۴۰۸ ص
مرحوم حجت الاسلام و المسلمین الهامی در طول حیات علمی خود به تبیین و تحلیل فرقههای صوفیه پرداخت که از جمله میتوان به کتابهای تصوف از دیدگاه ائمه اطهارعلیهمالسلام، پیدایش تصوف در میان شیعیان نام برد. موضع تشیع در برابر تصوف در طول تاریخ یکی از کتابهای نقادانه ایشان درباره تصوف است که در این نوشتار به اختصار معرفی میشود. این کتاب پس از بیان یک مقدمه کوتاه، به پیدایش تصوف در میان شیعیان و پیدایش تصوف در میان مسلمانان اشاره و سپس مذهب سران صوفیه مانند: سفیان ثوری، ابراهیم ادهم، داوود بن نصر طایى، شقیق بلخى، عبدالله بن مبارک مروزى، ابو علی فضیل بن عیاض، معروف کرخى، بشر حافى، ذوالنون مصرى، بایزید بسطامى، جنید بغدادی ، جریری احمد بن محمد، حسین منصور حلاج، ابوبکر شبلی تبیین شده است.
عدم همبستگی میان تشیع و تصوف و مقاومت فقهای شیعه در مقابل صوفیگری مانند: سید بن طاووس، حسن بن یوسف بن مطهر حلى، محمد بن مکی (شهید اول) و ابن فهد و نزدیکی تصوف به تشیع از ناحیه سید حیدر آملى، فضل الله استر آبادى، شاه نعمت الله ولى، حافظ رجب برسى، سید محمد مشعشع، سید محمد نوربخش، ابن ابی جمهور احسایی و حرکت صوفیان از شیخ صفی الدین تا شیخ ابراهیم و نیز از شیخ جنید تا شاه اسماعیل و تحول ناگهانی در طریقت سلسله صفوى از دیگر مباحث این کتاب است که نویسنده به تفصیل درباره آنها سخن گفته است.
بحث دیگر کتاب به برخورد علمای شیعه با تصوف اختصاص دارد و دیدگاه بزرگانی مانند علامه مجلسى، ملا محمد طاهر قمى، ملا احمد اردبیلى، شیخ حرعاملى، شیخ علی بن محمد عاملى، میر لوحی سبزوارى، عبدالحی رضوى کاشانی، محقق کرکى، شیخ حسن کرکى، ملا احمد تونى، محمد اسماعیل بن محمد مازندرانى، علیقلی جدیدالاسلام، صدر الدین شیرازی و فیض کاشانی در باره صوفیه گزارش شده است و آخرین بحث کتاب به علل زوال مسلک تصوف اشاره دارد و برخی از فرقههای صوفیه مانند: نعمت اللهیه و ذهبیه نیز تحلیل شدهاند.
۹. سیری کوتاه در مرام اهل حق (علی اللهیان)، محمد مردانى، ناشر: مؤسسه دفاع از حریم اسلام، پاییز ۱۳۷۷ ش، ۹۶ ص
مرحوم حجت الاسلام داود الهامى در مقدمه این کتاب هب توضیح اهل حق پرداخته و مینویسد:
«اهل حق» نامی است که «نصیریان» یعنی علی اللهیان و علویان به خود نسبت میدهند و فرقهای از غلات هستند که بعدها در اسلام پیدا شدند و آثاری از مذاهب یهود و مجوس و مانوى در مذهب ایشان وجود دارد و قائل به حلول و تناسخند و علیعلیهالسلام را مظهر خدا میشمارند. لقب علی اللهی را از آن جهت که اینان به الوهیت حضرت علیعلیهالسلام قائلند، دادهاند. این گروه که در ایران و ترکیه و سوریه زندگی میکنند، در هر منطقهای به یک نام خوانده میشوند؛ برای مثال در ترکیه، علوى و در سوریه، نصیری و در شهرهای مختلف ایران به نامهای گوناگون نامیده شدهاند. فی المثل در اطراف مشهد «علی اللهی» و در تبریز «گوران» و در ارومیه «ابدال خانان» و در لرستان «غلات» و همچنین …. و گاهی خود را در ایران «اهل حق» نیز نامیدهاند.
البته اختلاف موجود بین اهل حقها زیادتر از آن است که بتوان از یک گروه واحد اهل حق سخن گفت. برخی از محققان با توجه به اسناد و مدارک منتشره، اهل حقهای امروزی را به سه گروه: «شیطان پرستان»، «علی اللهی» و «شیعه امامی» تقسیم کردهاند. مؤلف در سرآغاز نوشتارش، به مشکلات تاریخ پیدایش اهل حق اشاره میکند؛ هر چند اهل حق، سلطان اسحاق را که در قرن هفتم و هشتم زیسته، به عنوان مؤسس و مقنّن این جریان دانستهاند. سید قاسم افضلی بر این باور است که این مسلک در قرن چهارم به وسیله شاه خوشین رواج یافته و او وعده داده است که پس از رحلت خود، روح ذاتیاش به جسم شخصی به نام سلطان اسحاق حلول خواهد کرد. نویسنده کتاب سیری در مرام اهل حقدر ادامه کتاب به مسائلی همچون بکرزایی اهل حق (مانند تولد شاه خوشین، بابا نااوس، سلطان سهاک و بابا یادگار بدون پدر)، کتابهای مقدس، دفاتر، کلامها و پارهای از دیدگاه آنها مانند چگونگی آفرینش عالم و آدم، جریان تقاضای خلقت، جداول تجلیات هفتگانه ذات حق در جامه بشر، اصول و عقاید و واجبات مسلک اهل حق، اختلاف خاندانها و سلاسل و اماکن مقدسه و زیارتگاههای اهل حق، نظر بزرگان یارسان درباره علیعلیهالسلام، تحریفات در چاپ دوم شاهنامه حقیقت، شعبات و سلاسل اهل حق، تناسخ، ظهور خدا در زمانهای مختلف به صورت انسان، جمخانه یا جمع خانه، شرایط اهل حق بودن، دستورات بر خلاف اسلام و …. اشاره میکند.
۱۰. حسن بصری چهره جنجالی تصوف، مهدی عمادی شیرازى، انتشارات سنایى، تهران،۱۳۸۲ش.
نویسنده در آغاز کتاب، علت نگارش کتاب را بیان میکند؛ یعنی در جهت محبت به اهل بیت و گرایش به عارفان با نام حسن بصری – که او را سر حلقه صوفیان و پیر پیران معرفی میکنند – برخورد میکند؛ پس در مییابد که باید او را به خوبی بشناسد و آثار موافقان و مخالفان را مرور کند. این مطلب و کنجکاوىهای دیگر، مؤلف را واداشت تا درباره حسن بصری به تحقیق بپردازد.
این کتاب در چهارده بخش تنظیم شده است. بخش اول به پدیده تصوف و ماهیت آن و آشنایی حسن بصری با تصوف اختصاص یافته است و بخش دوم، شخصیت حسن بصرى، زمانه و ارتباط او با حضرت امام علی علیه السلام، تشیع سازى، سازش با بنی امیه و نقش وى در نشر اکاذیب مورد بحث قرار گرفته است. نمونهای از عقاید حسن بصری در بخش سوم و فتواهای وى در بخش چهارم و بدعتهایی چون نهی از ازدواج و مخالفت با رأی پیامبرصلیاللهعلیهوآله و نشر سلیقهای در مقابل حکم خدا در بخش پنجم و روحیات حسن بصری در بخش ششم و تزویرهای زاهدانه حسن بصری در بخش هفتم به خوبی بیان شده است. بخش هشتم یعنی «جایگاه امامان آل بیت نزد حسن بصری» به اعتراضهای وى به عملکرد امام علیعلیهالسلام، ارادت ورزی منافقانه در ارتباط با امام حسنعلیهالسلام،فرار از یاری امام حسینعلیهالسلام، پرسش از امام سجادعلیهالسلام، قطع کامل او از امامت و برخورد با آرای فقهی امامان و اجتهادهای وى در مقابله با فتوای اهل بیت اختصاص دارد. بخش نهم به نتیجهگیری اختصاص دارد که بنابر فرموده نبوى و معرفی حسن بصری از زبان حسن بصری، متکی است. برخی از نوىسندگان به دفاع از حسن بصری برخاسته و دلیلهای بیبنیادی مانند تقیه، استفاده از احادیث علوى، نقل آرای حضرت امام علی علیه السلام و …. را مطرح ساختهاند و نویسنده این دلایل را در بخش دهم بیان کرده و به همه آنها پاسخ میگوید و به بغض داشتن او نسبت به حضرت امام علی علیه السلام و دیگر آسیبهایش اشاره میکند. بخش یازدهم و دوازدهم به معرفی مخالفان و موافقان حسن بصری اختصاص یافته است. آرا و فتواهای رهبران دینی شیعه درباره حسن بصری مانند آیات عظام میلانى، خویی، سیستانى، تجلیل، کوکبى، تبریزى، طباطبایی قمى، وحید خراسانى، نوری همدانى، زنجانى، لنکرانى، انصارى، صافى، شاهرودى، بهجت، مدرسى، حکیم و روحانی در بخش سیزدهم بیان و آخرین بخش با عنوان حسن بصری در تصوف فرقهای تبیین شده است و فرقههای صوفیهای مانند نعمت اللهیه که به حسن بصری مستندند و استناد کاذب او به حضرت امام علی علیه السلام در بخش چهاردهم توضیح داده شده است.
۱۱. اهل حق (تحقیقی پیرامون تاریخ و پندار و کردار اهل حق همراه با نقد و بررسی)، احمد مالامیری کجورى، نشر مرتضى، چاپ اول، بهار۱۳۷۶ش
نویسنده از دوران کودکی به سبب همجواری با اهل حق، به عقاید و علایق آنها توجه کرده و با گردآوری کتابهایی درباره این مکتب، به نگارش و تحقیق درباره این مکتب همت گماشته و اثر پیش گفته را در دو بخش «اهل حق در منابع اهل حق» و «نقد و بررسی» منتشر ساخت. بخش نخست، مشتمل بر سه فصل تاریخ اهل حق، پندار اهل حق و کردار اهل حق و بخش دوم، دربردارنده سه فصل نقد و بررسی تاریخ و پندار و کردار اهل حق است. نویسنده در تحقیق خود از منابعی چون مجموعه رسایل اهل حق با تصحیح ایوانف محقق روسی، سرودهای دینی یارسان با ترجمه ماشاءالله سورى، حق الحقایق یا شاهنامه حقیقت اثر نعمت الله حیجون آبادى، برهان الحق نور علی الهی و بزرگان یارسان، مشاهیر اهل حق، دوره هفتوانه، دوره بهلول و … که صدیق صفیزاده بورکهای آنها را برای اهل حق ترجمه کرده است، استفاده کرده است. نویسنده کتاب اهل حق، در تاریخ این مکتب به مؤسسان و بنیانگذاران اهل حق مانند: نصیر، بهلول ، باباسرهنگ، سلطان اسحاق و … اشاره کرده و به تاریخ اهل حق در ایران و خارج از ایران میپردازد. پندارها و عقاید اهل حق درباره خلقت هستى، آفریدن جبرئیل، هفت تن، آفرینش زمین و آسمان، خورشید، ستارگان، دیو، آدم و …. همچنین مسأله تناسخ و حلول در فصل دوم از بخش اول بیان میشود. و در فصل سوم به کردار اهل حق مانند: جمع و جمع خانه، طهارت، نذر، نیاز، نماز، روزه، مراسم سردادن ادعیه و اعیاد اهل حق پرداخته ، سپس در بخش دوم، تاریخ و پندار و کردار اهل حق را به نقد و بررسی کشانده است.
۱۲. نقد عرفانهای صوفیانه (نقد مسلک اهل حق)، حسین روحانی نژاد، کانون اندیشه جوان، ۱۳۸۵ش، ۱۰۷ص
نویسنده این کتاب از پژوهشگان معاصری است که مدتها درباره فرقه اهل حق مطالعه کرده و حاصل تحقیق، توصیف و تحلیل خود را با قلمی روان و ساده و در عین حال عالمانه و محققانه به نگارش در آورده و در پنج فصل به ترتیب ذیل تنظیم کرده است:
فصل اول: ماهیت، منشأ، تاریخچه و علل ظهور(ماهیت و منشأ فرقه اهل حق، علی اللهیان، ماهیت آنان، منشأ و ریشه آنان، برخی از اعمال و عقاید مذهبی آنها، تاریخچه مختصر پیدایش مسلک اهل حق، منطق زندگی اهل حق، مراحل تاریخی اوّل تا چهارم).
فصل دوم: بانیان و بزرگان فرقه اهل حق (بهلول، شاه فضل ولى، شاه سید جلال الدین، شاه خوشین لرستانى، بابا تاعوت (نااوس)، سلطان اسحاق، شاه ویسقلی، نعمت الله جیحون آبادى، نورعلی الهى، بهرام الهی).
فصل سوم: خاندانهای اهل حق (۱. خاندان شاه ابراهیمی ۲. خاندان یادگاری ۳. خاندان خاموشی ۴. خاندان قلندری ۵. خاندان میر سوری ۶ خاندان باباویسی ۷. خاندان مصطفایی ۸. خاندان ذوالنوری ۹. خاندان آتشبیگی ۱۰. خاندان شاهحیاسی ۱۱. خاندان باباحیدری ۱۲. خاندان صاحب زمانی).
فصل چهارم: عقاید اهل حق و نقاط انحراف آنان از اسلام (آفرینش از نظر اهل حق، هفت تنان، تفکیک شریعت، طریقت و حقیقت از یکدیگر، اصول عقاید و ارکان فرقه اهل حق، ادّعای الوهیت در باره حضرت امام علیعلیهالسلام، تناسخ و زندگیهای متوالى، بررسی و نقد نظریه تناسخ. نویسنده در این زمینه به پیشینه اندیشه تناسخ، بررسی و نقد نظریه تناسخ از دیدگاه فلسفی، بررسی و نقد نظریه تناسخ از دیدگاه روایات اشاره کرده است).
فصل پنجم: اشکال آیینی اهل حق (مقدسات اهل حق، سقوط تکلیف، قبله اهل حق، اصطلاحات اهل حق، آداب و رسوم اهل حق).
نویسنده در آغاز تحقیق مینویسد:
«یکی از فرقههایی که در ذیل صوفیه میگنجد و در بحث از عرفانهای صوفیانه باید از آن سخن گفت، فرقه «اهل حق» است که نه فقط از حیث نام، بلکه از جهت عقاید و مناسک و آداب نیز با صوفیه مناسبت دارد».
این طایفه، تصوف و حکمت اشراقی را با عناصری از عقاید یهود، مجوس، مانویه، تعالیم شیعه و غالیان ـ بهویژه دروزیه و نصیریه ـ به هم آمیخته و صبغه تصوف در آن به تدریج برجستهتر شده است، تا آنجا که «آداب و مناسک اهل حق» تا حد زیادی به آداب صوفیه شباهت دارد و لزوم اجتماع آنها در «جمع خانه» یا «جم خانه»، تقدیم «نذر و نیاز» یا « خیر خدمت»، اشتغال به ذکر خفی و جلى، توجه به «ساز» و سماع، که احیاناً به نوعی خلسه و جذبه منتهی میشود و ضرورت «سرسپردن» به «پیر» و مرشد، مناسک و آداب طریقهاهل حق را به «نوعی تصوف» تبدیل کرده است. برخی درباره فرقه اهل حق، گفتهاند: «اهل حق، گروهی مذهبی با گرایشهای عرفانی و آداب و متون مذهبی خاص خود است که خود را پیرو سلطان اسحاق، از نوادگان موسی بن جعفر، امام هفتم شیعیان میدانند. آنها علاوه بر وى، علی بن ابی طالب امام اوّل شیعیان را نیز «جلوه» خداوند میشمارند. اعتقادات آنها با برداشتهای رسمی و متشرعانه اسلامی مطابقت ندارد». این آیین، «آیین حق» یا «آیین حقیقت» یا « دین حقیقت» نیز نامیده میشود واقعیت آن است که درباره تاریخ دقیق پیدایش فرقههای اهل حق، اختلاف نظر وجود دارد و در این باره مدارک مستندی در دست نیست. در کتابهای قدیمی که تا قرن پنجم نگاشته شده، نامی از اهل حق دیده نمیشود. اگر ملاک اهل حق بودن را صرفاً غلو درباره حضرت امام علیعلیهالسلام بدانیم، در این صورت، تاریخ پیدایش این فرقه به زمان حضرت امام علیعلیهالسلام میرسد؛ زیرا در زمان آن حضرت، برخی او را به درجه خدایی رساندند و حضرت با آنها برخورد شدیدی کرد؛ ولی اگر اهل حق را فرقهای خاص با مجموعهای از آرا و عقاید بدانیم که هم اینک مرکز آنها در غرب ایران است، در این صورت تعیین تاریخ دقیق پیدایش آنان ممکن نیست و تنها نقل قولهایی در این باره وجود دارد. از کتاب «نامه سرانجام» که از متون مقدس اهل حق است، برمیآید که این مسلک از زمانی که خداوند با ارواح آدمیان به محاوره پرداخته و از آنان بر الوهیت خود اقرار گرفته است (عالم الست یا عالم ذر)، پیریزی شده و برنامه آن در هر عصری جزء اسرار پیامبران بوده و سینه به سینه از سلف به خلف میرسیده است و نیز دنباله همان برنامهای است که امام علیعلیهالسلام به سلمان و عدهای از یاران معدود خود تعلیم داد و سپس در ادوار گوناگون، اسرار این گروه به اشخاص دیگری از قبیل بهلول، بابا سرهنگ، بابا نااوس و سلطان اسحاق منتقل شده و آنان نیز آن را به دیگران انتقال دادند.
نویسنده در این پژوهش تنها به اهل حق سنتی نپرداخته و از امتیازهای تحقیق این است که به جریان جدید اهل حق یعنی جریان مکتب که زاییده نعمت الله جیحون آبادى و پسرش نور علىاللهی است، پرداخته و آن را نقد و بررسی کرده است. وى مینویسد:
«نورعلیاللهی از رهبران اهل حق، این فرقه را یکی از سلاسل عرفای شریعت محمدیصلی اللهعلیهوآله میشمارد. وى مدعی است که اهل حق به کسی اطلاق میشود که مراحل شریعت و طریقت و معرفت را طی نماید تا به مقام حقیقت برسد.»
نویسنده به اعتقادات اهل حق نیز اشاره و امور ذیل را معرفی میکند:
۱. اعتقاد به ظهور، حلول و تجسم خدا در انسان.
۲. اعتقاد به تناسخ و عدم اعتقاد به معاد و زندگی پس از مرگ، حشر و نشر، جهنم و بهشت.
۳. باور به تحریف شدگی قرآن کنونى.
۴. عدم اعتقاد به شریعت، فقه، نماز، روزه، حج، خمس، زکات، عزاداری و مانند آنها.
۵. عبادت آنان به جای نماز، عبارت از آیین جمع یا رقص صوفیانه یا سماع است.
این کتاب در آینده از سوى کانون اندیشه جوان به زیور طبع آراسته میشود.
بررسی برخی از فرق تصوف
فرقه گنابادی
اسامی دیگر فرقه: طاووسیه ، نعمت اللهی سلطان علیشاهی ، نعمت اللهی گنابادی
با مرگ رحمتعلیشاه چندین نفر مدعی قطبیت شدند . یکی از آنها محمد کاظم اصفهانی ملقب به سعادتعلیشاه بود. در سال ۱۲۹۳ ق آقای طاووس سعادت علیشاه فوت کرد محمد سلطان گنابادی به لقب طریقتی سلطان علیشاه ادعای قطبیت کرد و رسما فرقه نعمت اللهی گنابادیه را پایه گذاری او اهل بیدخت گناباد بود و به همین دلیل این فرقه به گنابادیه مشهور شد ملا محمد سلطان گنابادی در ۱۲۵۱ قمری در بیدخت متولد و در سال ۱۲۹۳ ادعای قطبیت کرد از آنجا به نجف رفت و به شهادت کیوان قزوینی (صوفی توبه کرده گنابادی ) یک یا دو جلسه شاگردی شیخ انصاری را کرد بعد درس شیخ را ترک کرد و سراغ چند نفر دیگر رفت بعد از چند سال به ایران آمده گنابادی ) یک یا دو جلسه شاگردی شیخ انصاری را کرد بعد درس شیخ را ترک کرد و سراغ چند نفر دیگر رفت بعد از چند سال به ایران آمده و در تهران و در مدرسه سپهسالار ادعای بابی گری و بهایی گری کرد و پس از اعتراض مردم فرار کرد و به سبزوار رفت و ۷ سال شاگردی ملا هادی سبزواری کرد و از سبزوار به بیدخت آمد در کتاب نابغه علم و عرفان (در قرن چهارم ) ص ۱۸ (که این کتاب سلطان حسین تابنده است ) آمده است که :
زمانی که ملا سلطان در مدرسه سید نصیرالدین تلمذ می نمود به اتهام بابی گری از ترس مردم که قصد او را داشتند درب حجره خود را باز گذاشته و بدون اثاث به فرار نمود .
پس از اینکه سعادت علیشاه به سبزوار رفت و مرحوم ملاهادی سبزواری او را تحویل نگرفت ملا سلطان شیفته او شد و به اصفهان رفته و رسما صوفی شد بعدها به بیدخت برگشت و در آنجا ادعای قطبیت کرد .
دو کار عمده ای که ملا سلطان گنابادی کرد و موفق شد تا در بیدخت مردم را به گرد خود جمع کند :
۱- از جهل مردم استفاده کرده و برنامه های دینی برای مردم چپد .
۲- به طبابت پرداخت و رایگان مداوا می کرد
کتب ملا سلطان به ترتیب زمانی
۱- تهذیب التهذیب
۲- سعادت نامه
۳- تفسیر بیان السعاده
۴- مجمع السعادات
۵- ولایت نامه
۶- بشاره الموضین
۷- تنبیه النائمین
۸- شرح کلمات قصار بابا طاهر
تذکر :
حضرت امام (ره) در مقدمه تفسیر سوره حمد چند تفسیر رانام برده که یکی از تفسیر بیان السعاده ملا سلطان است .
۲- مرحوم رفیعی قزوینی :
اعراب اول کتاب با خود کتاب فرق می کند .
۳- شیخ محمد باقر گازری در کتاب کفاه المکائد و اصلاح المفا سد ص ۵۹ مدعی است این کتاب از ملا سلطن نیست .
انحرافات فرقه گنابادیه
عشریه
یکی از اعتقادات جدی این فرقه پرداخت عشریه به قطب به جای خمس و زکات است بدین ترتیب که هر صوفی باید یک دهم درآمد خود را به قطب یا نماینده قطب بپردازد .
ما سلطان می گوید :
یک عشر از ارباح مکاسب و زراعات داده شود مغنی از زکات زکوی و از خمس خواهد بود
نابغه علم و عرفان ص ۲۰۳ و ۲۰۴ چاپ تابان
که البته برخی توجیه کردند که این عشریه بعلاوه خمس و زکات است که این توجیه واقعیت ندارد . سلطانحسین تابنده در رساله رفع شبهات سعی نموده این مساله را توجیه کند که جمله ملا سلطان نشانگر این واقعیت است که اینها عشریه را مکفی از خمس و زکات می دانند .
تجسم صورت مرشد در عبادت
ملا سلطان گنبادی برای تئوریزه کردن این انحراف در سعادتنامه صفحه ۱۰-۱۲ میگوید : اگر صورت مرشد ظاهری را خیال در نظر نداشته باشد صورت هواهای نسانی که بت تراشی نفسند هیچوقت از نظر اونرود . ملا علی گنابادی درصالحیه چاپ دوم ص ۳۳۴ حقیقت ۵۹۸ می گوید: مقلد ناچار است که در وقت عمل مطاع (مرشد ) را در نظر آورد . البته این انحراف در سایر فرقه های صوفیه نیز است .
میرزا زین العابدین شیروانی مست علیشاه که ازسر سلسله های گنابادی است می گوید : در این حال باید که سالک در مجامع و احوال وافغان و اقوال از مراقبت صورت مرشد غافل نشود دره نگکام ذکر و ورد و طاعت و خدمت از وجه شیخ خود زایل نگردد .(ریاض السیاحه ص ۳۷۱). البته سلطان حسین تابنده که گویا آثار جد خویش را مطالعه نکرده و در رساله رفع شبهات در پاسخ به این اشکال می گوید : بنابراین واضع است که در نظر گرفتن صورت در هنگام عبادت به اختیار کفر است . پس همانطور که توضیح داده شد منظور اهل عرفان تمثل است و تمثیل نیست . و این مشاهدات هم بی اختیار صورت میگیرد و به هیچ عنوان شرک نیست .
اقطاب بعد از ملا سلطان
عده از مردم بیدخت خدمت مرحوم آخوند خراسانی رسیده و عقاید ملا سلطان را به ایشان باز گو نمودند که مرحوم اخوند فتوای ارتداد نامبرده را صادر نمودند . در سال ۱۳۲۷ قمری به سفارش ملا حاج ابو تراب که از متدنیان بیدخت بود سه نفر به نامهای عبدالله ، عبدالکریم ملا سلطان را خفه کردند (کتاب در خانقاه بیدخت چه می گذرد )
بعد از ملا سلطان نرو علی شاه ثانی پسرملا سلطان قطب شد وی اوایل با اعتقادات پدرش مخالف بود و از بیدخت فرار نمود بعدها ملا سلطان توسط حمت علیشاه حائری از مریدانش توانست او را از عراق پیدا نماید و باز گرداند .و عجیب است با همین مخالفت بعدها قطب می شود . بعد از ۱۰ سال او را نیز در ری کشتند .
بعد از نور علیشاه صالح علی شاه و بعد از وی به ترتیب سلطان حسین تابنده (رضا علیشاه)علی تابنده (مجذوب علیشاه) قطب شدند . گنابادیه در دروده قاجار توسط حمایت های بی دریغ تیمور تاش و در زمان شاه پهلوی تسوط نصیری رئیس ساواک رشد کرد کتابهای ملا سلطان را سر تیپ پرورش تجدید چاپ می کد و سلطان حسین هم بشدت وابسته شاه بود و در راهپیمایی ها در حمایت از شاه شرکت می نمود .
نور علی تابنده کیست :
صوفیها معتقدند که قطب یک فرقه باید مراحل تصوف را پله پله بگذارند تا به مقام قطبیت برسد . اما می بینیم برخی از اینها همچون نور علی تابنده یکشبه قطب می شود و همین مراحل را نیز سپری نمی کند .
نور علی تابنده برادر سلطان حسین تابنده بود و چون از همفکران مصدق بود و در مبارزه علیه شاه فعال بود طرد شد چون خانواده تابنده و (جریان تصوف ) پیوند تنگاتنگی با در بار محمد رضا پهلوی داشتند به طوری که یک سفر که شاه از این مسیر (گناباد) عبور می کند برای رفتن به بیرجند و به دعوت آقای علم شب را در منزل آقای تابنده (سلطان حسین) بیتوته می کند یعنی روباط بسیار تنگاتنگ است یا شما می بیند یکی از متنفذین جدی دربار آقای منوچهر اقبال رئیس شرکت ملی نفت منصوب به شخص شاه بود (گرایش به تصوف هم داشته) و قدرتش از وزرا هم بیشتر بود ایشان دو دختر دارد یکی را به خانواده تابنده می دهد و یکی را به خانواده شاه یعنی خانواده رژیم شاه با خانواده تابنده عجین شده است .
به همین دلیل خانواده تابنده نور علی را طرد می کند و وی سالیان سال به بیدخت نمی رود این روند سپری می شود تا پایان دهه ۴۰ و ۵۰ همچنان نور علی مطرود خانواده است و مورد بی مهری خانواده تابنده قرار می گیرد بعد از پیروزی انقلاب هم این روند استمرار دارد ولی بنا به نوع گرایشاتی که به جریان لیبرالیسم دارد آقای نور علی تابنده تحت تاثیر تفکرات لیبرالیسم قرار داد با نظام جمهوری اسلامی سر ستیز پیدا می کند و در تعارض هایی قرار می گیرد مثل همان اقلیت نهضت آزادی که آنها بنا به گریاشهای لیبرالیسمی که دارند تحت تاثیر همان گرایشها با نظام جمهوری اسلامی هم در تعارض قرار می گیرد این تعارض ادامه دارد و استمرار پیدا می کند تا اینکه ایشان در اوایل دهده ۷۰ یک بار دستگیر می شود به اتفاق بعضی از سران نهضت آزادی و مدت کوتاهی هم در زندان به سر می برد .
بعد از آزادی هم چنان نه آشتی با خانوده تابنده دارد نه گرایشی به تصوف دارد از قضای اتفاق ما می بینیم که رضا علیشاه فوت می شود قطبیت به برادرش منتقل نمی شود بلکه به پسرش منتقل می شود و به علی تابنده ملقب به محبوب علیشاه و در این مقطع در اواسط دهه ۷۰ که محبوب علشاه به طرز مشکوکی فوت می کند از قضای اتفاق قطبیت به آقای نور علی تابنده می رسد این وضعیت چند حالت را پیش می آورد که کسی که حداقل تا آن مقطع یک ربع قرن باخانواده تصوف ارتباط نداشته با آنها سر ستیز داشته آنها را اصلاً به رسمیت نمی شناخته خانواده اش را یک جریان فکری منحرف می دانسته این اواسط دهه ۷۰ می آید به قطبیت این فرقه می رسد .
بررسی سلسله سند فرقه گنابادیه
صوفیها معتقدند که هر صوفی باید بتواند از عهده اثبات سلسله برآید یعنی سلسله خود را بدن انقطاع به امام ائمه برساند چون مدعی هستند که قطبیت ادامه امامت و یا حداقل نیابت خاص است . شیخ هبه الله جذبی شخ فرقه گنابادی که تئرسین اینهاست در کتاب باب ولایت ص ۲۹۱ می آورد :
مجازین در زمان غیبت باید دارای نص اجازه سلسله باشند که به امام منتهی گردد .
صفی علی شاه می گوید :
مرشد طریقت باید از عهده اثبات سلسله برآید که یدا به ید می رسد تا به امام
کتاب مقدمه دیوان صفی ص ۱۶
نور علی تابنده قطب فعلی گنابادیه :
اگر کسی ا جازه اش یدا به ید امام رسد رهبری و ارشاد او شرعی و قانونی است و الا رشته اش قطع شده است
فصلنامه عرفان ایران شماره ۷ ص
این سلسله تا سلطان محمد گنابادی و تا طاووس العرفا فقط مال گنابادیه است و از آنجا بالاتر در نعمت اللهی مشترک است البته تنها فرقه ای که خانودگی وارثی است فرقه گنابادیه است بجز نور علی تابنده که عموی حاج علی تابنده است بقیه اقطاب پدر و پسر بوده اند . گنابادیها سلسله اقطاب خود را که سلاسل می گویند را اینگونه معرفی نموده اند
حضرت امام علی بن موسی الرضا (ع)
شیخ المشایخ معروف کرخی
شیخ المشایخ سری سقطی
قطب اول : شیخ جنید بغدادی
قطب دوم : ابو علی رودباری
قطب سوم: ابو علی کاتب
قطب چهارم ک ابو عمران المغربی
قطب پنجم : ابوالقاسم گورکانی
قطب ششم : ابوبکر طوسی نساج
قطب هفتم : احمد غزالی
قطب هشتم : ابوالفضل بغدادی
قطب نهم : ابوالبرکات
قطب دهم : ابو مسعود اندلسی
قطب یازدهم : ابو مدین
قطب دوازدهم : ابو الفتوح
قطب سیزدهم : کمال الدین کوفی
قطب چهاردم : صالح بربری
قطب پانزدهم :عبدالله یافعی
قطب شانزدهم : نعمت الله ولی
قطب هفدهم : برهان الدین خلیل الله
قطب هجدهم : حبیب الدین محب الله اول
قطب نوزدهم : کمال الدین محب الله اول
قطب بیستم : میر شاه برهان الدین خلیل الدین دوم
قطب بیست و یکم : میر شاه شمس الدین محمداول
قطب بیست و دوم : میر شاه حبیب الدین محب الله دوم
قطب بیست و سوم : میر شاه شمس الدین محمد دوم
قطب بیست و چهارم : میر شاه کما الدین عطیه الله دوم
قطب بیست و پنجم : میر شاه شمس الدین سوم
قطب بیست و ششم : محمود دکنی
قطب بیست و هفتم : شمس الدین دکنی
قطب بیست و هفتم : شمس الدین دکنی
قطب بیست و هشتم : رضا علیشاه دکنی
قطب بیست و نهم : حسین علیشاه اصفهانی
قطب سی ام : مجذوب علیشاه همدانی
قطب سی یکم: میرزا زین العابدین شیروانی مست علیشاه
قطب سی و دوم : رحمت علیشاه شیرازی
قطب سی و سوم : سعادت علیشاه اصفهانی
قطب سی و چهارم : سلطان محمد (سطان علیشاه )گنابادی
قطب سی و پنجم : ملا علی نور علیشاه ثانی
قطب سی و ششم : محمد حسن صالح علشاه
قطب سی و هفتم : سلطان حسین تابنده رضا علیشاه
قطب سی و هشتم : علی محبوب عیشاه
قطب سی و نهم : دکتر نور علی تابنده مجذوب علیشاه
هر جا بتوانیم این رشته را ببریم کارشان تمام است و ۵۰ درصد آثارشان در رابطه بااین سلاسل است که اثبات سلاسل کنند .
معروف کرخی کیست ؟
محمد باقر سلطانی (پسر کوچک ملا سلطان ) می گوید :
در سال ۲۰۰ هجری عده ای از شیعیان خراسان به مقصد زیارت و تشرف امام رضا (ع) بر در خانه ان حضرت جمع شدند و پس از اخذ اجازه شرفیابی از کثرت شکر و ولع به حالت هجوم وارد منزل شدند جناب معروف که در آنزمان پیرمرد ضعیفی بود بر اثر ازدحام جمعیت دچار شکستگی پهلو گردید و رحلت فرمود و مدفن او در بغداد است .(رهبران طریقت و عرفان )
اولین کسانی که افسانه معروف را درست کرد ابو عبدالرحمن سلمی صوفی صاحب کتاب طبقات الصوفیه است .
وی میگوید :
معروف در ۸ سالگی بدست امام (ع) مسلمان شد و پدر و مادرش مجوس بودند .
ملا علی گنابادی میگوید : معروف در ۸ سالگی بدست امام (ع) مسلمان شد و در بانی امام در سال ۲۰۰ هجری فوت کرد امام رضا (ع) در۱۴۸ یا ۱۵۳ متولد شده اگر ۵۳ بگیریم معروف ۴۷ ساله می شود (اگر در ۸ سالگی مسلمان شده و در ۲۰۰ فوت کند ) پس چطور در سن پیری در ربانی امام فوت نموده است .
نعمت الله ولی در مورد معروف کرخی می گوید :
او از مولاجواز احسان یافت
کفر بگذاشت نور ایمان یافت
یافت در خدمت امام مجال
بود دربان درگهش ده سال
طرائق الحقائق ج ۲ ص ۴۵۸
علامه هاشم الحسنی می نویسد در تاریخ شخصی به نام معروف بن فیروزان کرخی نیست (تصوف و تشیع )
اینها این اسم را از نام معروف بن خربوذان کرخی که از اصحاب امام صادق کاظم و رضا علیهم السلام بوده است کپی کرده اند بعدها سلطانحسین تابنده که متوجه اشکالات این نظریه شد امد و سعی کرد این معروف را همان معروف بن خربوزان کرخی معرفی نماید .
سلطان حسین تابنده می گوید :
شیخ معروف خدمت حضرت صادق (ع) و کاظم و رضا علیهم السلام رسیده و از طرف حضرت رضا مامور به دعوت ولایتی بوده نابغه علم و عرفان ص ۵۹
حرف کدام را باید باور کرد؟
منابع اصلی:
واحد طلاب کانون رهپویان وصال
پایگاه حوزه
صباح، پاییز و زمستان ۱۳۸۴، شماره ۱۷ و ۱۸
خُلُق، مرداد و شهریور ۱۳۸۷ – شماره ۶
askquran.ir
tasavvof.ir
ghadiany.com
دیگر منابع:
درکوی صوفیان (محمد تقی واحدی)
سلسله های صوفیه ایران (نور الدین مدرسی چهاردهی )
تاریخ تصوف (آیت الله عمید زنجانی )
رازگشا (کیوان قزوینی )
عرفان سماع مولوی (مدرسی )
تشیع و تصوف (علامه معروف الحسنی )
عرفان و عارفنمایان، ترجمه کسر اصنام الجاهلیه، محسن بیدارفر، انتشارات الزهراء، ص۲۵.
از کوى صوفیان تا حضور عارفان، چ سوم، ص۴.
در خانقاه بیدخت چه میگذرد؟ ص۴۳ – ۴۴.
موضع تشیع در برابر تصوف در طول تاریخ، ص ۵ – ۳۶.
سیری کوتاه در مرام اهل حق، مقدمه داوود الهامى، ص ۳ – ۴.
زرین کوب، عبدالحسین: ارزش میراث صوفیه، ص ۹۶ – ۹۷. به نقل از نقد عرفانهای صوفیانه (نقد مسلک اهل حق).
الهى، نور على، برهان حق، ص ۵ و ۶
مبانی عرفان در حدیث و قرآن، دکتر عزت الله دهقان، نشر حاذق، ۱۳۸۱.
ابعاد عرفانی اسلام، آن ماری شیمل، ترجمه عبدالرحیم گواهی، دفتر نشر فرهنگ، ۱۳۷۷.
پژوهشی در پیدایش و تحولات تصوف و عرفان، عباسعلی عمید زنجانی، چ امیرکبیر.
فرهنگ اصطلاحات و تعبیرات عرفانی، دکتر سید جعفر سجادی، نشر کتابخانه طهوری، ۱۳۷۷.
اخلاق عارفان، دکتر مهین پناهی، انتشارات روزبه، ۱۳۷۸.
کتاب انسان کامل، عزیزالدین نسفی
تصوف از دیدگاه ائمه طهارـ علیه السّلام ـ داود الهامی، مؤسسه دفاع از حریم اسلام ، ص۸-۷.
لغت نامه دهخدا، واژه چله و چله نشسنن.
اشارات و فرهنگ اصلاحات صوفیه ، حیدر شجاعی ، ص۸۸، انتشارات مجید،۱۳۷۹
فواتح الجمال و فواتح الجلال،ص۵۹، به نقل از فرهنگ نوربخش، ج ۴، حرف چ.
اوراد الأحباب، ص۲۹۱، به نقل از فرهنگ نوربخش، ج ۴، حرف چ.
جامع صغیر، ج۲، ص ۱۶۰، به نقل از فرهنگ نوربخش.، ج ۴، حرف چ.
فرهنگ نور بخش ، ج۴، دکتر جواد نور بخش ، حرف چ، اسفند ۷۲، مولف.
شرح بر مقامات اربعین، دکتر سید محمد دامادی، ص۵۲، دانشگاه تهران ۱۳۷۵.
رجوع شود به بحرالمعارف ، عالم ربانی و عارف همدانی مولی عبدالصمد همدانی، تحقیق و ترجمه حسین استاد ولی، ص ۱-۳۰۰، انتشارات حکمت، ۱۳۸۱.
نقدی جامع به تصوف حر عاملی، ترجمه عباس جلالی، ص۷-۱۵۶، انتشارات انصاریان۱۳۸۳.
تصوف و تشیع ، هاشم معروف الحسنی . ترجمه سید محمد صادق عارف ، ص۹-۴۱۸، چاپ آستان قدس ۱۳۷۵.
مقدمه ای به مبانی عرفانی و تصوف دکتر سجادی، سازمان مطالعات و تدوین کتب علوم انسانی ، دانشگاه تهران۱۳۷۲، ص۷.
نقطه های آغاز در اخلاق عملی، آیه الله مهدوی کنی ، دفتر نشر فرهنگ اسلامی ، چاپ هفتم ۱۳۷۶، ج۱، ص۴۴۷.
عرفان اسلامی، شیخ حسین انصاریان ، نشر حجت ۱۳۷۱، ج۷، ص۹-۲۳۸.
بحر المعارف، موسی عبد الصمد همدانی، ج اول، ترجمه و تحقیق حسین استاد ولی، نشر حکمت ۱۳۸۱، ص۲۹۹.
تحفه الملوک، سید بحر العلوم ، انتشارات علامه، ۱۴۱۸، قمری، مقدمه و شرح علامه تهرانی، ص۳۱.
ترجمه شرح دعای سحر ، حضرت امام خمینی ره، سید احمد قهری، انتشارات تربت، ۱۳۷۶، ج۱، ص۲۱
نور علی نور، علمه حسن زاده آملی، ص۱۲۶، انتشارات تشیع، ۱۳۷۶.
محجه البیضاء ، ملا محسن فیض کاشانی، دفتر انتشارات اسلامی، ۱۴۱۷، قمری، ج۳، ص۲۰۴.
عوارف المعارف، ص ۱۰۲، به نقل از اشارات و فرهنگ اصطلاحات صوفیه، حیدر شجاعی، ص ۸۸، انتشارات مجید، ۱۳۷۹
ادامه دارد …
اشکالات اساسی
اول : معروف زودتر از امام از دنیا رفته یعنی امام رضا علیه اسلام در سال ۲۰۲ و معروف در سال ۲۰۰ فوت شده و چطور می شود کسی قطب بعد از امام باشد و خودش زودتر از اماماز دنیا برود .
دوم : اگر معروف قطب باشد چطور می شود در یک زمان با وجود امام قطب دیگری باشد .
سوم : اگر بر فرض قبول کنیم معروف بعد از امام هم بوده است پس تکلیف امام جواد و هادی و عسگری علهم السلام چه می شود (هر چند در جواب این اشکال می گویند : از اینجا به بعد امامت به دو قسم تقسیم می شود امامت طریقت و امامت شریعت بعنی از امام رضا به بعد ائمه فقط امام شریعت بوده اند و بیان احکام شرعی کارشان بوده است و امامت طریقت و عرفان واخلاق به معروف واقطاب بعد رسیده است )
چهارم : در جواب این اشکال آقایان عدول کرده اند و گفته اند که معروف شیخ مجاز بوده وقطب نبوده است.
حال سوالی پیش می آید که اگر معروف شیخ بوده پس چرا سلسله خود را به امام رضا علیه السلام می رسانیید چرا به امام زمان عج نمی رسانید .
ضمنا اگر معروف یشخ است چطور یک شیخ مجاز می تواند قطب مشخص کند وسری سقطی را به قطبیت برگزیند و اگر سری قطب نیست چگونه می شود او جنید بغداد را به قطبیت معرفی کند .
اصلا در زمان حیات امام چگونه می شود معروف به سری حکم بدهد ولی امام زنده باشد .
اشکال دیگر بر سلسله سند اینها اینست که اگر جنید بغدادی قطب شده است پس امام زمان (عج) چه نقشی دارند؟
مگر می شود ۲ قطب در یک زمان باشند .
سلطان حسین تابنده گنابادی درچاپ ۸۴ نابغه علم و عرفان ص می گویند :
شیخ جنید از طرف امام حسن عسکری (ع) مجاز در دعوت بود و در زمان امام زمان آن سمت را داشت ولی بعیت و تربیت او توسط شیخ سری سقطی بود .
ملا علی گنابادی می گوید :
جنید پس از رحلت امام عسکری و غیبت حیات داشت لهذا قطب ظاهر گشت و و کلای اربعه خلافت نداشتند بلکه سفارت بود و دستگیری نمی کردند . صالحیه ص ۳۴۸
(اینجا به زعم ملا علی اولین قطب جنید است )حال سوال این است که حکم ولایت او کجاست ؟ در حالیکه قطب بعدی را قطب بعدی راقطب قبلی دعوت می کند امام مگر ظهور و غیبتش فرق می کند .
اگر جنید قطب است پس امام چه نقشی دارند ؟
اینها اینهمه داستان بافته اند وسعی کرده اند سلسله خود را به امام رضا علیه السلام برسانند .
حال برای اینکه میزان دروغگویی حضرات مشخص شود شعری از نعمت الله ولی می آوریم تا ببینیم اینها چقدر راست می گوید و آیا اصلا سلسله اینها به امام رضا علیه السلام می رسد یا نه .
نعمت الله ولی خود می گوید :
شیخ ما کامل و مکمل بود
قطب وقت و امام عادل بود
گاه ارشاد چون سخن گفتی
در توحید را نکو سفتی
یافعی بود نام عبدالله
رهبر رهروان ان درگاه
صالح بربری روحانی
شیخ شیخ من است تا دانی
پیر او هم کمال کوفی بود
کز کمالش سی کمال افزود
باز باشد ابولفتوح سعید
که سعید است ان سعید شهید
از ابی مدین او عنایت یافت به کمال از ولی ولایت یافت
مغربی بود و مشرقی به صفا
آتابی تمام مه سیما
شیخ ابی مدین است شیخ سعید
که نظیرش نبود در توحید
دیگر آن عارف و دود بود
کنیت او ابو سعود بود
بود در اندلس ورا مسکن
بس کرم کرد روح او با من
پیر او بود هم ابولبرکات
بکمال و جمال و ذات و صفات
باز ابولفضل بود بغدادی
افضل فاضلان به استادی
شیخ او احمد غزالی بود
مظهر جامع کمالی بود
خرقه اش پاره بود او بکر است
زانکه نساج با ابوبکر است
باز شیخ بزرگ ابوعثمان
که نظریش نبود در عرفان
مظهر لطف حضرت واهب
بندگی ابو علی کاتب
شیخ او شیخ کاملش دانند
بو علی رودباریش خوانند
شیخ او هم جنید بغدادی
مصر معنی دمشق دلشادی
شیخ او خال سری سقطی
محرم حال او سری سقطی
باز شیخ سری بود معروف
چون سری سر او به او مکشوف
از اینجا به بعد ببینید آیا نعمت الله خود را به امام رضا می رساند یا اینرا بعدا این صوفیان اضافه نموده اند
شیخ معروف را نکو مید ان شیخ داوود طائیش میخوان
اوز موسی جواز احسان یافت کفر بگذاشت نور ایمان یافت
(حال موسی کیست خدا می داند )
پیر او هم حبیب محبوبست
عجمی طالب است و مطلوب است
پیر بصری ابولحسن باشد
شیخ شیخان انجمن باشد
یافت او صحبت علی ولی گشت منظور بندگی علی
خرقه او هم از رسول خداست
این چنین خرقه ای لطیف کراست
مثنوی ۷۱ ص ۶۶۱ دیوان شاه نعمت الله ولی
مشکل دیگری که هست سنی بودن سر سلسله های این فرقه است .لذا آمده اند به دو طریق این مشکل را توجیه کنند
۱- تقیه
۲- اول سنی بودند بعد شیعه شدند
فرقه ای مثل گنابادیه آمده و نسبت به برخی از افراد مثل حسن بصری و برخی دیگر از سران تصوف خود را بی قید نشان داده وسعی کردند در سلاسل اسمی از حسن بصری نیاورند .
عمده ترین توجیه برای شیعه نشان دادن آنها تقیه کردن آنهاست .
فصلنامه عرفان ایران که ارگان رسمی نعمت اللهی گنابادی است که به سرپرستی صوفی اروپا نشین مصطفی آزمایشی درشماره ۳ ص ۱۰۸ نوشته است که :
صوفیه در زمان امامان بزرگوار شاگری و تقیه به شیوه ائمه معصومین را داشتند .
در جایی دیگر برای رفع این شبه می نویسند :
چندان در بند اظهار تشیع معنوی خود نبودند و به اقتضای مولد (محل تولد ) و اجتماع محل رشد خود با لطبع به یکی از مذاهب فقهی اهل سنت عمل کرده اند عرفان ایران ش ۱۰ص۸۳
حتی اینها برای حل این مشکل تعریف جدیدی از شیعه و سنی ارائه دادند
دکتر مصطفی آزمایش از بزرگان فرقه گنابادی در اروپا می گوید :
سنی کسی است که پیرو رسول خدا بوده و از دو زیاده روی بر کنار باشد نه دشمن علی و اولاد او باشد و نه دشمن خلفای راشدین (ابابکر عمر و عثمان ) به این ترتیب کسی که از خلفای راشدین بدگویی کند رافضی است و کسی که با علی (ع) مخالفت کند خارجی است کسی که به خلفای راشدیین و به آل رسول الله احترام گذارد و حرمت آنان را مراعات نماید وسنت رسول خدا را نیز پاسدار باشد سنی محسوب می شود و به این اعتبار است که بسیاری از بزرگان تصوف و عرفان مانند سنایی مولانا و عطار و شاه نعمت الله ولی خود را سنی خوانده اند .(مجموعه مقالات درباره شاه نعمت الله ولی ص ۴۹)
دکتر نور علی تابنده قطب این فرقه در کمال تعجب می گوید : خلافت حق علی نبود ملت بود و وظیفه علی یعنی ما مسلمین حق داشتیم که بعد از پیغمبر به عنوان جانشین او خلیفه ی مثل علی داشتیم (مجموعه مقالات درباره شاه نعمت الله ولی ص ۱۵)
او با زیرکی تمام خلافت را حق مردم می داند و می خواهد بگوید خود مردم نخواستند این حق را به علی علیه السلام بدهند و وظیفه از دوش ایشان ساقط شد او نمی گوید اینها خلافت را غصب کردند .
خواجه عبدالله انصاری می گوید :
از میان دو هزار صوفی که شناخته ام تنها دو نفر از آنها مذهب رافضی داشتند (کتاب تصوف و تشیع ص ۱۱۳)
نویسندگانی از خود صوفیه هم مثل اسدالله خاوری و دکتر نصر سعی در اعتراف به این نکته دارند که تصوف سابقه سنی گری دارد و با دادن لقب شیخ شهید به نجم الدین کبری سعی کردند شیعه جلوه دهند که این ادعا فاقد مدرک است .
دکتر تابنده می گوید : هر کس امامت حضرت علی علیه السلام را قبول داشته باشد از نظر ما شیعه محسوب ی شود و اگر رد کند سنی محسوب می شود .
(ولی نمی گوید امام چندم قبول داشته باشد و نمی گوید شیعه دوازده امامی )
این جنید که به ادعای همه علمای سنی از اهل سنت است از طرف امام قطب می شود ؟؟
و هیچ کس جز صفی علیشاه در صد ساله اخیر ادعای شیعه بودن جنید را نکرده !
مقام قطب
درکتاب سعادتنامه ص ۱۶۲ در مورد مقام قطب می گوید :
طالب و مرید اراده حضور نماید چنین داند که به خدمت پادشاه مقتدری می رود و به بخشش او امیدوار باشد که به یک آن دو عالم را بی سبب به او بخشد و خیال را مشغول صورت شیخ دارد .
در صفحه ۱۶۳ دوباره میگوید :
چون وارد حضور گردد در کمال عجز و فروتنی که شیوه نیازمندان است صورت بر خاک مذلت گزارد و به شکرانه این نعمت سجده بجای اورد.
و در ص ۱۳۸:
مقصود از خلقت تو این طاعت و اقتداست بلکه می گوییم ارسال رسل و انزال کتب و زحمت انبیاء و مشقت اولیاء از برای ارادت و اقتداست .
ملا سلطان در ولایت نامه : ص ۷۶
ولایت پیوند شجره الهیه است که از وجود بیعت گیرنده به دل بیعت کننده وصل می شود و آن پیوند صورت ملکوتی ولی امر است که از راه باطن به واسطه بیعت متصل به دل بیعت کننده می شود و همان صورت ولی امر ایمانی است که داخل دل می شود و همان صورت است حب علی (ع) که هیچ سیئه به او ضرر نمی رساند .
و در صفحه ۲۲۳:
اگر پیوند ولایت را به سلامت به دم مرگ برد ا گر گناه جن وانس را بر روی شانه خود ببرد تمام را بپاشاند و وهیچ معصیت با آن پیوند که همان حب علی (ع) است ضرر نمی رساند به او در مجمع السعادت ص ۲۶۹ : در بیان اینکه هر کس بشناسد امام خود را حاجت به انتظار ظهور ضرت قائم (عج) او را نخواهد بود نه در عالم صغیر و نه در عالم کبیر در همین حال نوع انتصاب را نیز من الله می دانند .
ملا علی گنابادی می گوید : باید من الله باشد تا کوری دلیل کوب دگر نگردد (صالحیه چاپ دوم صفحه ۲۱۸) و اگر چنین صوفی نیز آسمان نباشد قرآن را مبین نباشد بلکه عترت هم نباشد (صالحیه چاپ دوم صفحه ۲۱۸)
در ولایت نامه ص ۱۱ سطر ۶
صاحب ولایت کلیه مطلقه را الله توان گفت با این نظر و این لحاظ که فانی است در جهت غیب بینی و علی توان گفت به آن اعتبار که مضاف به کثرات است و مستولی بر کل است و رب توان گفت که تربیت کل موکول با اوست .
بعد می گوید :
خالق توان گفت به اعتبار اینکه خالقیت حق تعالی بواسطه آن ظهور می یابد وی در حکم قطبیت فرزندش با کمال وقاحت می گوید :
پوشیده نماند که هر یک از اولیای عظام را در زمان حیات و بعد از ممات خلفا و نواب لازم که رشته دعوت منقطع نشود که در بقاع ارض و در جمله زمان حکم یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیکه جاری باشد لذا این ضعیف سلطان محمد نور چشم خود ملا علی را خلیفه خود قرار دادم و چون اشاره غیبیه شده بود تاخیر را روا نداشتم (صالحیه چاپ دوم ص ۳۴۶)
این همان شبیه سازی و کپی کردن جریان غدیر است که هدف اصلی صوفیان بود
فرقه نعمت اللهی صفی علی شاهی
بعد از رحمت علیشاه محمد کاظم اصفهانی مشهور به سعادت علیشاه ادعای قطبیت کرد و در همان حال که حاج آقا محمد مشهور به منور علیشاه نیز مدعی شد و در همین اثنا میرزا حسن علی ملقب به صفیعلیشاه با آقا محمد دست بیعت داد . و بعد او را کنار زد .
میرزا حسن علی ملقب به صفیعلیشاه در سال ۱۲۵۱ هق در اصفهان بدنیا آمد و در سال ۱۳۱۶ قمری درگذشت .
صفی قبل از مرگ خود میرزا محمد خان مشهور به حیرت علیشاه نائینی را به عنوان جانشین معرفی نمود و حیرت علیشاه بعنوان جانشین با ظهیر الدوله داماد ناصر الدین شاه درگیر شد که در نه ایت از ترس او به ماهان کرمان رفت و در سر قبر نعمت الله ولی پناهنده شد .
صفی قدرت نفوذ زیادی داشت و حتی در خانواده ناصرالدین شاه نفوذ کرد ودختر شاه فروغ لادوله مشهور به ملکه ایران و دامادش ظهیر الدوله ملقب به صفا علی صوفی شدند .
صفا علیشاه انجمن اخوت را راه اندازی کرد و این فرقه در قالب انجمن به کار خود در ایران ادامه دادند . اکثر صوفیه معتقدند حیرت علیشاه بعنوان قطب جانشین نداشت بلکه سه یا چهار نماینده داشت اما بدا چند نفر از شا گردان وی ادعای قطبیت کردند از جمله آنها محمد ابراهیم نمازی (نیاز علی ) و ادیب خراسانی ملقب به حاجی داداش بعد از او نیز نیز شخصی بنام ساعدی دبیر دبیرستانهای مشهد ادعای قطبیت نمود .
شاخه دیگر این فرقه در قالب انجمن اخوت تا قبل از انقلاب فعالیت زیادی داشت و دکتر جواد صفایی رئیس آن بود .
ادعاهای صفی :
مهمترین اثر صفی زبده الاسرار است وی شاعر زبردستی بود که به مبانی عرفانی هم بالنسبه آشنایی داشت ولی بعد از گرفتن کارش ادعاهای گزافی کرد .
وی در زبده الاسرار می گوید :
انبیاء را در نبوت رهبرم
اولیا را در ولایت سرورم
من صراط مستقیم هستم ،هله
هر چه من زجر راههای باطله
دیوان صفی ص ۱۳۸
صاحب عون نوائب کیست ؟ من
در حقیقت ذات واجب کیست ؟من
مظهر کل عجائب کیست ؟ من
مظهر سر غرائب کیست ؟من
و باز می سراید :
هزار دور از سپهر چوبگذرد گه شود که تا یک آدم به دهر علیشه شود زبده ص ۲۳۳
وی می سراید :
قصه کوته بنده شو در کوی من
تا به دل بینی چو موسی روی من
زنده گردی چون مسیح از بوی من
عاشقانه چون کنی رو سوی من
در مقام قرب احضارت کنم ص ۱۳۱
مدرسی چهاردهی از شاگردان کیوان قزوینی در مجله ای خواندنی ها درسال ۱۳۵۱ آورده است که :
از کیوان پرسیدم که در مورد صفی چه دیده ای ؟ گفت : صفی حضرت عیسی (ع) به او گفته :
مانند من بی جفت باش جالب این است صفی بعد از ۲ سال از ان جریان عاشق دختر سراج می شود و بعدها چهار زن می گیرد فرقه مونس علی شاهی
گفتیم مدعاین بعداز رحمتعلیشاه
محمد کاظم اصفهانی
حاج آقا محمد (منور علیشاه )
پسر منور علیشاه صفی را قبول نکرد و راه پدرش را ادامه داد وی مشهور به حاج آقا بود و بعد از او سید اسماعیل اجاق (صادق علیشاه ) کرمانشاهی مدعی شد .
بعد از این جریان حاج میرزا عبدالحسین ذوالریاستین ملق به مونس علشاهی ادعای قطبیت کردند .
مونس علیشاه وصیت کرده بود که وی را در خانقاه کرمانشاه دفن کنند . همه مدارک نشان می داد او به کسی حکم جانشینی نداده است و در نامه های مختلف که از او موجود است این مطلب تایید شده است .
در میان همه مدعاین جواد باغیانی کرمانی مشهور به دکتر نوربخش که در آنزمان یعنی ۱۳۳۲ معاونت بهداری بم را بر عهده داشت ادعای قطبیت کرد . وی چون قبلا نواده مونس علیشاه را به همسری گرفته بود و به نوعی خود را مستحق تر از بقیه می دانست . لذا چند کار کرد تا بتواند بر رقبا پیروز شود و خرقه خدمت به خلق الله را در لباس تصوف به تن کند .
اول اینکه بعد از مرگ مونس علیشاه در مورخه ۲۶ خرداد ۱۳۳۲ اطلاعیه ای در روزنامه اطلاعات شماه ۸۱۴۰ منتشر نمود که در آن آمده بود : جناب آقای دکتر جواد نورخیس جانشین فقید سعید قطب العارفین حضرت آقای حاج ذوالریاستین نعمت اللهی دیروز وارد تهران شدند و در خانقاه تشریف دارند .
دومین حربه وی خرید خانقاه نعمت اللهی از ورثه مونس علشاه به مبلغ ۴۵ هزار تومان آن زمان در چهار سوق خیابان بلور سلزی بود حرکت بعدی وی تلگراف زدن به دیگران است تا از وی حمایت کنند . وی در نامه ای که موجود است نوشته است که :
برادر عزیزم ! این روزها منتظر اقدامات و فداکاریهای تو هستم نکات زیر را در نظر داشته باشد.
خونسرد باشد گوش به حرف این و آن نباشد و …
تا جائیکه می گوید :
در روزنامه اگر بتوانی اطلاعات هفتگی به وسیله خودت یا هر که می توانی از دوستان سعی کن شرح حالی از حضرت آقا (مونس علیشاه ) جمع و به چاپ برسان و در خاتمه بدین مضمون بیافزایی که بعد از ایشان بطوریکه در زمان حیات فرموده اند و جمهور فقرا هم همین عقیده را دارند آقای دکتر جواد نورخبش کرمانی جانشین هستند سعی کن در چند روزنامه چاپ کنی خصوصا اطلاعات هفتگی
(سلسله های صوفیه ایران ص ۲۲۲- ۲۲۱)
حتی وی به سراغ اقطاب سایر فرقه ها مثل میرطاهر خاکسار رفت تا از وی حمایت کنند که وی را بیرون نمود . اکنون به این فرقه نوربخشیه نیز می گویند . به شهادت تاریخ هیچ کس به اندازه جواد نوربخش خودش را برای قطبیت نکشته و تلاش نکرده است . وی درسال ۱۳۷۱ به یکی از مریدان خود که دختر جوانی بود بنا ف – الف تجاوزنمود که دختر بیچاره دچار بیماری دو شخصیتی شد و بعدها درگذشت .
وی هم اکنون تحت تعقیب قضایی جمهوری اسلامی ایران است .
فرقه ذهبیه
یکی از فرقه هایی که خود را به معروف کرخی منسوب می کند فرقه مذهبی است در مورد وجه تسمیه آن گفتند اند به لحاظ علم کیمیا گری دانستن روسای این فرقه آن را ذهبیه نامیده اند و می گویند روسای این فقه سالک را مانند طلای بی غش می نمایند و تا به این رتبه نرسد اجازه دستگیری به او نمی دهند . وجه دیگر آن که در این فرقه سنی وجود نداشته و مشایخ و اولای آنها امامی مذهب بوده اند در حالی که سر سلسله های این فرقه عبارت اند از جنید بغدادی احمد غزالی شیخ ابوالقاسم گرگانی ابوبکر نساج و ابو نجیب سهروردی که همه آنها مذهب غیر امامیه داشتند . (ذهبیه داود الهامی ص ۳)
برخی می گویند : چون علی بن موسی الرضا علیه السلام حدیث سلسله الذهب را بیان فرموده و سند خرقه رئیس این فرقه یعنی معروف کرخی به ان بزرگوار می رسید به این لحاظ ذهبیه نامیده می شود .
تاسیس ذهبیه :
چند قول :
۱- موسس ان قطب ۲۰ این فرقه خواجه اسحاق ختلانی است که داماد میر سید علی همدانی می شود که در زمان همین شخص ذهبیه به دو فرقه تقسیم می شود .
الف ) نوربخشیه (سید محمد نوربخش) ب) طرفداران سید عبدالله برزش آبادی مشهدی (معروف به ذهبیه )
این قول مردود است چرا که در زمان خودش خواجه اسحاق طرفدار سرسخت نوربخش است و قطبیت ذهبیه را رها و به نوربخش می دهد و سید عبدالله از دستور استاد طرد و ذهبیه را جمع می کند .
۲- نور بخش که بعنوان رهبر سیاسی مطرح می شود بر علیه شاهرخ میرزا قیام و توسط خود او کشته می شود در قبال آن سید عبدالله برزش آبادی می شود موسس ذهبیه و این قول بواقع نزدیکتر است .
۳- نوشته اند که این فرقه کبرویه است که خواجه اسحاق ختلانی یکی از جانشینان فرقه کبرویه دست از قطبیت کشد و به موجب رویا سید حمت قهستانی ملقب به نوربخش را به قطبیت نشاند نور بخش ادعای عجیب زیادی دارد و در وصف خود می گوید :
بخدا اگر به زیرچرخ کبود
چون منی هست و بود و خواهد بود (دنباله جستجو در تصوف ایران ص ۱۸۵)
سید عبدالله برزش آبادی از دستور پیر و مراد خود خواجه اسحاق ختلانی نافرمانی کرد و در مقابل نوربخش ایستاد .میگویند وقتی خبر به خواجه رسید گفت ذهب عبدالله لذا از اینجا این فرقه مشهور به ذهبیه شد . ذهبیه تا زمان قطب ۳۱ این فرقه بنام علی نقی اصطهباناتی تمام اقطاب ان در مناطق مشهد و .. بودند بعد از این قطب شخصی بنام قطب الدین نیریزی که قطب ۳۲ این فرقه می شود زمینه خانقاه ذهبیه را در شیراز فراهم کرد علما و فقها در مقابل نیریزی می ایستند و او فرار می کند و .. بعد بر می گردد و فوت می کند . جانشین نیریزی محمد هاشم درویشی در مقابل فقها نمی ایستد و تقیه می کن د و با زرنگی توانتست خانقاه بزند . اکنون خانقاه احمدیه شیراز مربوط به ذهبیه است و تا سالها متولی شاهچراغ بودند و در آمدهای آنرا خرج می کردند از جمله سران بزرگ این فرقه میرزا احمد اردبیلی مشهور به وحید اولیا می باشد . درباره وی نیز داستانهای زیادی در این فرقه ساخته شده است .
در مورد تولد وی نیز مانند ملا سلطان گنابادی داستانهایی ساخته شده است از آن جمله ادعای مادر وی است که می گوید زمانی که وحیدالاولیا را حامله بودم اگر با غذای شبه ناکی روبرو می شدم از درون شکمم صدائی می شنیدم . در شیر خوارگی اگر وضو نداشتم بچه شیر نمی خورد (سیری در تصوف ص ۲۸۰)
همچنین داستان مشهور ندای خروس و شعر خواندن در وصف وحید الاولیا نیز جای خواندن دارد این داستان در کتاب انهار جاریه ذهبیه امده که خروسی در خانه یکی از دراویش صبح این اشعار را می خوانده :
هم در این اثنا خروشی چون سروش
آمد از بام عمارت در خروش
گوش بر بانگش چون بنهادم نهان
دیدم این ذکر بود رطب للسان
حجه القائم وحید الاولیا
پیش خود گفتم خیال من چنین
در سماع من فکنده این طنین
باز بانگی کرد ان حیوان رسا
حجه القائم وحید الاولای
(انهار جاریه چاپ مصطفوی شیراز ص ۲۳)
در وصف مجد الاشراف از اقطاب دیگر خود گفته اند که :
خوان قدرت چیست شخص مهدوی
آن ولی حق به صاحب پیروی
ظل ظل الله امام انس و جان
هادی و مهدی در این دور زمان
(رساله تنبیهیه ص ۱۲)
وحیدالاولیا به دلیل ریاضتهای طولانی در اواخر عمر فلج شد .
قطب فعلی شان عبدالحمید گنجویان است که بعد از انقلاب به انگلستان رفته و در آنجا خانقاه زده است چای احمد از جمله منابع اقتصادی این فرقه می باشد این فرقه در دزفول اقدام به ساخت بیمارستان دکتر گنجویان نموده است .
این فرقه هم اکنون در دزفول و شیراز فعالیت زیادی دارند ودر سالهای گذشته دست به توسعه فعالیت های خود زده اند .
انشعابات ذهبیه :
انشعابات گوناگون در فرقه ذهبیه آن قدر فراوان است که نام آن را اغتشاشیه گذاشته اند مثلا سید عبداله برزش ابادی از دستور پیر و مراد خود خواجه اساق ختلانی نافرمانی کرد آقا محمد بین رفیع جیلانی ساکن محله بید آباد اصفهان شاگرد سید قطب الدین نیریزی توجهه به برگزیده پیر و مرداد خود نکرده و از تبعیت محمد هاشم درویش شیرزای سرپیچی نمود و خود پایه انشعاب دیگری را گذاشت . و این جدایی از فرقه ذهبیه را سید صدر الدین کاشف دزفولی و بعد از او حاج سید محمد رضا دزفولی وبعد از او حاج سید حسین ظهیر الاسلام دزفولی و بعد از او حاج سید اسد الله گوشه گیر دزفولی با اغتشاش دیگر ادامه دادند . انشعاب دیگر پس از مرگ سی و پنجمین رئیس فرقه ذهبیه میرزا ابولقاسم راز شیرازی انجام گرفت .
قبلا گفتیم مهمترین پایه و اساس صوفیه بحث سلاسل و کرس نامه مشایخ اینهاست که معتدقدند این سلسله قطاب باید یدا به ید به امام معصوم (ع) برسد این فرقه نیز به معروف کرخی می رسد و تمامی اشکالاتی که به معروف در سلاسل نعمت اللهی وارد است به اینها نیز وارد است .
فرقه اویسیه
عطار در تذکره الاولیا و هجویری در کشف المحجوب و جامی در نفحات الانس سالکی ار اویسی نامیده اند که:
از روحانیت یکی از مشایخ گذشته بهره می برده است که بعضا با ۲۰۰ سال فاصله طریقت او را ادامه می داده است .
اینها می گویند چون اویس قرنی بدون راهنما و دلیل با ا لهام ربانی محبت رسول خدا (ص) در دلش جایگزین شد لذا بدون راهنما به یکی از مشایخ ولو با فاصله زمانی زیاد می توان ارتباط برقرار کرد .
در افغانستان یک طایفه بنام اویسی بود درباره آنها نور الدین مدرسی چهاردهی می گوید : تمام دندانهای خود را به تعبیت از افتادن دندان پیامبر(ص) در جنگ می کشیدند .(سلسله های صوفیه ایران)
موسس این فرقه در ایران شخصی بنام جلال الدین ابولفضل عنقا است وی درسال ۱۲۶۶ ق متولد و در سال ۱۳۲۳ درگذشت کیوان قزوینی در مورد او می گوید :
روحانی ساده لوحی بود که یکروز می رفت پیش خاکساریه و دست بیعت می داد روز بعد پیش فرقه های دیگر چون دید هیچ کس او را تحویل نمیگیرد ادعای اویسی کرد . بعد از او پسرش محمد مدعی شد و فرقه را گسترش زیادی داد .
پسر محمد به اسم صادق عنقا لقبی برای خود گذاشت بعنوان شاه مقصود و سلسله اقطابی را درست کرد و خود را به امیرالمومنان علیه السلام رساند .
نورالدین مدرسی چهاردهی می نویسد : کتابهای پدیده فکر و از جنین تا جنان که تالیف یک فرانسوی است را صادق عنقا به نام پدر خود محمد عنقا چاپ نمود این کتب قبلا توسط آقای نائینی طباطبایی در ایران ترجمه شده است و اسناد آن در کتابخانه مجلس شورای اسلامی موجود است .
صادق عنقا متولد ۱۲۹۴ ه . ق است وی در حال حیات ، پسرش علی نادر عنقا (صلاح الدین ) را که ورزشکار بدنسازی بود قطب نمود .وی هم اکنون در آمریکا ساکن است .
این فرقه بر روی دو جریان کار کرد :
۱- سیستمی از برنامه های مدیتیشن را در قالب کلاسهای تمرکز اجرا می کنند .
۲- ارتباط دختر و پسر به عنوان یار طریقتی که معمولا برنامه های اینها مختلط است .
از اعجاز قطب این فرقه (نادر علی عنقا ) بهایی شدن همسرش است .
فرقه خاکساریه
صوفیانی هستند که با شکل و شمایل درویشی در کوچه بازار و خیابان کشکول بدست و تبرزین به دوش و کلاه نمدی که تاجش می خوانند ، به امر رئیس فرقه بر سر گذاشته و پرسه می زنند. ( خاکسار و اهل حق ص ۸۱ )
آغازی برای پیدایش زمانی این سلسله بطور یقینی و قطعی موجود نیست اما پیوستگی و قرابت آن با مسلک اهل حق گویای ارتباط این دو با یکدیگر است این شباهت عده ای را به این تفکر سوق داده که خاکسار گروهی از اهل حق هستن برخی آن را ادامه قلندیهمی دانند وبرخی دیگر معتقدند پدر شاه عباس صفوی آنرا تاسیس نموده است.
خاکساری ها چهارگروه هستند به نامهای :
خاکسار جلالی – دوده معصوم علشاهی – دوده نورائی – دوده عجم
خاکساری های جلالی از نام نشان و فعالیت بیشتری برخورداردند ومنسوب به غلامعلیشاه جلالی می باشند .
مراتب سلوک در نزد خاکسار شش مرحله است که عبارتند از :
لسان – پیاله – کسوت – گل سپردن – جوزسپردن – لنگ ارشاد و عشق الله .
از نکات قابل ذکر در مورد خاکسار توجه آنان به شاه نامه فردوسی بعنوان یک کتاب عرفانی است که بیشتر در دوده عجم نمود ظاهری دارد و در قالب پرده خانی ونقالی آشکار می شود .
از مهمترین اعتقادات قابل ذکر در مورد خاکسار اعتقاد آنان به حلول و تناسخ می باشد .
حلول از نظر اینان وارد شدن خداوند در زمانها و جامعه های مختلف به کالبد اشخاص است و هفت دون برای آن ذکر کرده اند . تناسخ عبارتست از اینکه هر انسانی پس از مرگ روحش در انسان دیگری وارد شده تا جزای اعمال پس از مرگ خود راببیند این عمل هزار بار ادامه دارد تا اینکه درمرتبه هزار و یکم به حق می پیوندد .
شباهت این فرقه با اهل حق زیاد است و در نهایت برای سر سپاری باید پیش سید اهل حق بروند .
مشهور ترین چهره این فرقه :
حاج علی یزدی مشهور به بهار علیشاه متولد ۱۲۶۰ قمری و متوفای ۱۳۵۵ قمری است به این ترتیب که بعد از ایشان مطهر علی شاه مدعی قطبیت شد بعد فردی بنام میر طاهر و بعد از میر فردی بنام میر مصباح که مصباحی هم می گویند که کارمند وزارت دارایی بود و از نیروهای صادق عنقا .
وی در برابر میر طاهر ایستاد و بعد خودش را تثبیت کرد .
در زمان میر صباح سید محمد مداحی مداعی قطبیت شد ولی سرشناس ترین چهره که در مقابل میرمصباح ایستاد شخصی بود به نام سید مرتضی ذاکری با قلب میر منور که در سال ۱۳۷۳ شمسی بر اثر سرطان فوت کرد .میر منور درسماع زیر دست بود و رقص های سنگینی می کرد و زنش هم اکنون مجالس او را ادامه می داد و مدعی است که میر منور وصیت کرده مجالس بر پا باشد .
سلاسل خاکسار :
اینها سلسله خود را با (عرض پوزش از ساحت امام سجاد علیه السلام ) به ملنگ زنجیر پا که منظورشان امام سجاد علیه السلام است می رسانند . و ایشان را مرید شخصی مجهول بنام سلطان اهر قدس دانسته و او را شاگرد دده رشون و او را شاگرد محمود پاطیلی که منظورشان سلمان فارسی است می دانند . (خاکسار و اهل حق ص ۴۱)
مجالس خاکسار آلوده به استفاده از بنگ وحشیش است و حتی در برخی از وقفنامه های خانقاههای آنان این مساله ذکر شده است
فرقه های سنی تصوف در ایران
فرقه نقشبندیه
تاریخ ابتدای فرقه نقشبندیه به اوایل قرنهای اسلامی بر می گردد . ودر طول سده های گوناگون نام آنان تغییر یافته است .در این طریقه گرچه نام شاه نقشبند شهرت بیشتری داد اما نقشبندان به پیش از او می رسند و طریقه او به حقیقت دنباله فرقه خواجگان است .
خواجه بها الدین محمد بن محمد اویسی بخاری مشهور به شاه نقشبند متولد در روستای قصر عارفان دریک فرسنگی شهر بخارا به سال ۷۱۸ ه ق و متوفی در همانجا به سال ۷۹۱ است وی گرچه دستپروده سید امیر کلال (۷۲۷۲ ه ق) بود اما در واقع اویسی و مستفید از روحانیت صوفی خواجه عبدالخالق غجدوانی است شاه نقشبند سه اصل به اصول هشتگاه غجدوانی افزود و با الهام از روح او مامور به تلقین ذکر خفی شد و ذکر جهر را منسوخ کرد .
در این فرقه :
سالک مبتدی باید این ۱۱ اصل را رعایت کند و دارا شود :
۱- هوش در دم
۲- نظر بر قدم
۳- سفر در وطن
۴- خلوت در انجمن
۵- یاد کرد
۶- بازگشت
۷- نگاهداشت
۸- یادداشت
۹- وقوف زمانی
۱۰- وقوف عددی
۱۱- وقوف قلبی
یکی از مرشدان و بزرگان نقشبندی شاه غلامعلی عبدالله دهلوی ۱۲۴۰-۱۱۵۸ ه ق است صوفی بزرگ کرد .ضیاء الدین ابوالبها خالد ذولاجناحین شهروزی ۱۲۴۲-۱۱۹۳ ه ق با راهنمایی یکی از مریدان او در سال ۱۲۲۲ ه ق به دهلی در هندوستان می رود . و پس از یکسال با اخذ طریقه و اجازه ارشاد از شاه عبدالله به کردستان باز می گردد وبه ارشاد و تبلیغ طریقه نقشبندی می پردازد . یکی از جانشینان بسیار نامی خالد شیخ عثمان سراج الدین نقشبندی است . او در سال ۱۱۹۵ ه ق در روستای ته ویله در کردستان عراق متولد شد و پس از رسیدن به سن بلوغ به تحصیل علوم دینی پرداخت وی برای ادامه تحصیل علوم دینی چند سالی را هم در بغداد ماندگار شد و در سال ۱۲۲۸ ه ق درشهر سلیمانیه عراق به عنوان اولین خلیفه خالد اجازه خلافت وارشاد گرفت . شیخ عثمان پس از چند سال به اورامان بر میگردد و در روستای مسقط الراس خویش و گاهی در مناطق اطراف آن تا سال وفاتش ۱۲۸۳ ه ق به ارشاد مشغول می شود شیخ عثمان شش فرزند پسر داشت که چهار فرزند از آنان و همچنین نوه های وی به مقام خلافت وارشاد رسیدند .
سلاسل آنها به شرح زیر است :
حضرت محمد (ص) ابوبکر ، سلمان ، قاسم بن محمد بن ابوبکر و بنا به قولی ، امام جعفر صادق (ع)
از نشانه های ان گیسوی بلند که ان را سنت رسول الله (ص) می دانند است آنان با شارب بسیار مخالف وامام علی (ع) را کرم اله وجهه میگویند چون هرگز بت پرستی نکرده بسیار از مشایخ نقشبندیه ایران و دیگر فرقه های صوفیه از علوم اسلامی بی بهره اند.
در این فرقه کارهای خارق العاده از جمله خوردن مهتابی و سیخ زدند به بدن و ریاضیت های طولانی رواج دارد .
فرقه قادریه
فرقه قادریه ازدنباله روان جنید بغدادی وشیخ عبدالقادر – گیلانی صوفی پر شهرت اهل سنت و جماعت است از این سلسله شاخه هایی بسیار به وجود آمده است . شیخ محی الدین ابو محمد عبدالقادر بنی ابی صالح به روایتی درشب اول رمضان ۴۷۱ هجری قمری در روستای بشتیر متولد شده است و وفات او را بسال ۵۶۱ ذکر کرده اند .
وی در آغاز تحصیل نزدابوذکریای تبریزی علوم ادبی را فرا گرفت ودر سن هجده سالگی به بغداد رفت و نزد علمای آن سامان علم حدیث و فقه را آموخت و فقه را آموخت استاد وی در فقه حنبلی ابوالوفا بن عقیل بود .مبانی تصوف را نزد ابوالخیر حماد الدباس کسب کرده است . وی در طول این مدت به ریاضت و عزلت نشینی روی آورد از طرف علی بن ابی سعد مخرمبی به تردیس در مدرسه خود ایشان پرداخت وبدین ترتیب در پی ارشادات وی شهرتش گسترش یافت وی خرقه مشایخ را از ابو سعید مخرمی گرفته است .
از القاب اوشیخ کل – شیخ مشرق – محی الدین می باشد وی سنی مذهب است و قه حنبلی را از ابن عقیل آموخته دراویش قادری امروز بشتر در ناحیه کردستان حضور دارند اگر چه در ولایت سند و بلوچستان و کشور مغرب نیز طرفدارانی دارد .
دراویش قادری عمدتاً دارای گیسوان بلند هستند و شارب بلند می گذارند و در هنگام ذکر موهای خود را باز نموده و پریشان می کنند .
پیروان این طریقت درک حقیقت وروشنی روح و وصول به حق را در قیل و قال و سماع می دانند و معتقدند که لذت جسم موجب شادمانی روح می شود
ذکر دراویش قادری بر دو نوع یکی نشسته و نام تلیل و دیگری ذکر ایستاده به نام هره است در ذکر نخست حلقه وار می نشینند و شیخ یا خلیفه رهبری ذکر را بر عهده می گیرد او در حلقه مریدان قرار می گیرد و در حالی که تسبیحی در دست دارد به رهبری ذکر دراویش می پردازد . برای ذکر ایستاده هر درویش به طور ایستا حلقه ای تشکیل می دهند و خلیفه در وسط ایستاده و رهبری ذکر را به عهده میگرد این ذکر با آهنگ طبل (طاس ) دف و شمشال همراه است .
این طریقت تاثیر زیادی از یوگی های هندی پذیرفته است و درهنگام ذکر و سماع دست به اعمال خارق العاده می زنند .
برای عبدالقادر پیروانش کرامتها و داستانهای دروغ زیادی نقل می کنند که در تاریخ تصوف بی سابقه است .
شعرانی در طبقات الکبری ۱:۱۱۰ نوشته:شیخ عبدالقادر گیلانی رضی الله عنه می گفت مدت بیست و پنج سال تمام در بیانهای عراق تنها و بیکس اقامت کردم نه کسی را شناختم و نه کسی مرا شناخت طوایفی از مردان غیب و جن نزد من می آمدند و راه خداشناسی را به آنها تعلیم می دادم و خضر در آغاز ورودم به عراق با من همراهی و رفاقت کرد در حالی که من او رانمی شناختم و شرط کرد که با او مخالفت نکن او به من گفت در اینجا بنشین و من سه سال در همان جا که او گفته بود نشستم هر سال می آمد و میگفت در همین جا باش تا نزد تو بیایم . میگوید : یک سال در خرابه های مداین ماندم و در این مدت به انواع مجاهده بانفس مشغول بودم آب مینوشیدم و ازچیزهای دو رریخته می خوردم یک سال نه می خوردم و نه می نوشیدم و نه می خوابیدم یک شب که هو اخیلی هم سرد بود در ایوان کسری خوابیدم ومحتلم شدم برخاستم و رفتم در شط غسل کردم سپس خوابیدم و محتلم شدم و رفتم در شظ غسل کردم و این عمل در آن شب چهل بار تکرار شد که من غسل میکردم سپس به بالای ایوان صعود کردم که مبادا خواببم ببرد .
در جای دیگر عبدالقادر گیلانی می گوید آنگاه که جدم صلی الله علیه و آله درشب مرصاد معراج کرد و به سدره المنتهی رسید جبرئیل امین علیه عقب ماند و گفت ای محمد هرگاه به قدر انگشتان نزدیک شوم آتش می گیرم خدای تعالی روح مرا در آن مقام پیش او فرستاد تا مگر از سید امام علیه و علی آله السلام استفاده بکنم من بحضور او مشرف شده و نعمت بزرگ خلافت را نیکو داشتم آنجا که حضور رساندم منزلت براق را دیدم تا اینکه جدم رسولاله صلی الله علیه و اله بر من سرور شد و جل من در دست او بود تا اینکه به مقام قاب قوسین یا کمتر رسید به من گفت ای فرزند و ای نور چشمم این قدم من برگردن تو قرار گرفته و قدمهای تو برگردن همه اولیای خدا قرار میگیرد .
بعد می گوید به عرش با شکوه خدا بار یافتم و پرتوهای آن بر من نمایان شد و خدا این مقام را به من بخشید قبل از تخلق به اخلاق الهی به عرش خدا نگریستم و ملکوت او بر من آشکار شد و خدا مرا برکشد و تاج وصال را با نظر در احوال من بر من کرامت کرد و اوست که شرافت می دهد ومرا جامعه تقرب می پوشاند . (جلد ۲۱ صفحه ۲۷۶ الغدیر)
منابع اصلی:
واحد طلاب کانون رهپویان وصال
پایگاه حوزه
صباح، پاییز و زمستان ۱۳۸۴، شماره ۱۷ و ۱۸
خُلُق، مرداد و شهریور ۱۳۸۷ – شماره ۶
askquran.ir
tasavvof.ir
ghadiany.com
دیگر منابع:
درکوی صوفیان (محمد تقی واحدی)
سلسله های صوفیه ایران (نور الدین مدرسی چهاردهی )
تاریخ تصوف (آیت الله عمید زنجانی )
رازگشا (کیوان قزوینی )
عرفان سماع مولوی (مدرسی )
تشیع و تصوف (علامه معروف الحسنی )
عرفان و عارفنمایان، ترجمه کسر اصنام الجاهلیه، محسن بیدارفر، انتشارات الزهراء، ص۲۵.
از کوى صوفیان تا حضور عارفان، چ سوم، ص۴.
در خانقاه بیدخت چه میگذرد؟ ص۴۳ – ۴۴.
موضع تشیع در برابر تصوف در طول تاریخ، ص ۵ – ۳۶.
سیری کوتاه در مرام اهل حق، مقدمه داوود الهامى، ص ۳ – ۴.
زرین کوب، عبدالحسین: ارزش میراث صوفیه، ص ۹۶ – ۹۷. به نقل از نقد عرفانهای صوفیانه (نقد مسلک اهل حق).
الهى، نور على، برهان حق، ص ۵ و ۶
مبانی عرفان در حدیث و قرآن، دکتر عزت الله دهقان، نشر حاذق، ۱۳۸۱.
ابعاد عرفانی اسلام، آن ماری شیمل، ترجمه عبدالرحیم گواهی، دفتر نشر فرهنگ، ۱۳۷۷.
پژوهشی در پیدایش و تحولات تصوف و عرفان، عباسعلی عمید زنجانی، چ امیرکبیر.
فرهنگ اصطلاحات و تعبیرات عرفانی، دکتر سید جعفر سجادی، نشر کتابخانه طهوری، ۱۳۷۷.
اخلاق عارفان، دکتر مهین پناهی، انتشارات روزبه، ۱۳۷۸.
کتاب انسان کامل، عزیزالدین نسفی
تصوف از دیدگاه ائمه طهارـ علیه السّلام ـ داود الهامی، مؤسسه دفاع از حریم اسلام ، ص۸-۷.
لغت نامه دهخدا، واژه چله و چله نشسنن.
اشارات و فرهنگ اصلاحات صوفیه ، حیدر شجاعی ، ص۸۸، انتشارات مجید،۱۳۷۹
فواتح الجمال و فواتح الجلال،ص۵۹، به نقل از فرهنگ نوربخش، ج ۴، حرف چ.
اوراد الأحباب، ص۲۹۱، به نقل از فرهنگ نوربخش، ج ۴، حرف چ.
جامع صغیر، ج۲، ص ۱۶۰، به نقل از فرهنگ نوربخش.، ج ۴، حرف چ.
فرهنگ نور بخش ، ج۴، دکتر جواد نور بخش ، حرف چ، اسفند ۷۲، مولف.
شرح بر مقامات اربعین، دکتر سید محمد دامادی، ص۵۲، دانشگاه تهران ۱۳۷۵.
رجوع شود به بحرالمعارف ، عالم ربانی و عارف همدانی مولی عبدالصمد همدانی، تحقیق و ترجمه حسین استاد ولی، ص ۱-۳۰۰، انتشارات حکمت، ۱۳۸۱.
نقدی جامع به تصوف حر عاملی، ترجمه عباس جلالی، ص۷-۱۵۶، انتشارات انصاریان۱۳۸۳.
تصوف و تشیع ، هاشم معروف الحسنی . ترجمه سید محمد صادق عارف ، ص۹-۴۱۸، چاپ آستان قدس ۱۳۷۵.
مقدمه ای به مبانی عرفانی و تصوف دکتر سجادی، سازمان مطالعات و تدوین کتب علوم انسانی ، دانشگاه تهران۱۳۷۲، ص۷.
نقطه های آغاز در اخلاق عملی، آیه الله مهدوی کنی ، دفتر نشر فرهنگ اسلامی ، چاپ هفتم ۱۳۷۶، ج۱، ص۴۴۷.
عرفان اسلامی، شیخ حسین انصاریان ، نشر حجت ۱۳۷۱، ج۷، ص۹-۲۳۸.
بحر المعارف، موسی عبد الصمد همدانی، ج اول، ترجمه و تحقیق حسین استاد ولی، نشر حکمت ۱۳۸۱، ص۲۹۹.
تحفه الملوک، سید بحر العلوم ، انتشارات علامه، ۱۴۱۸، قمری، مقدمه و شرح علامه تهرانی، ص۳۱.
ترجمه شرح دعای سحر ، حضرت امام خمینی ره، سید احمد قهری، انتشارات تربت، ۱۳۷۶، ج۱، ص۲۱
نور علی نور، علمه حسن زاده آملی، ص۱۲۶، انتشارات تشیع، ۱۳۷۶.
محجه البیضاء ، ملا محسن فیض کاشانی، دفتر انتشارات اسلامی، ۱۴۱۷، قمری، ج۳، ص۲۰۴.
عوارف المعارف، ص ۱۰۲، به نقل از اشارات و فرهنگ اصطلاحات صوفیه، حیدر شجاعی، ص ۸۸، انتشارات مجید، ۱۳۷۹
منبع: راسخون
طریقت؛ بهانه ای برای فاصله گرفتن از شریعت!
حجتالاسلام عبدالحسین خسروپناه، رییس مؤسسهی پژوهشی حکمت و فلسفه
نگاهی بر آسیبها و اشکالات فرق صوفیه
بحث پیرامون فرقههای صوفیه از دو جهت دارای حساسیت و اهمیت ویژهای است: نخست آنکه، این فرقهها در جوامع اسلامی بسیار متنوع و تأثیرگذارند و به همین دلیل، داوری یکسانی نیز نمیتوان بر آنها داشت و لازم است با دقت و بدون پیشداوری آنها را گزارش و توصیف کرد و سپس به تجزیه و تحلیل آنها پرداخت.
جهت دیگر اهمیت و حساسیت فرقههای صوفیه این است که فرقههای صوفیه موجود در جامعهی معاصر ایران، با پارهای از مبانی فکری جمهوری اسلامی، یعنی عقلانیت اسلامی که از اسلام ناب به دست میآید در تعارض هستند. توضیح مطلب اینکه به طورکلی، در کشور ما در حال حاضر ده جریان فکری فعالیت میکنند که هر ده مورد از جریانهای معاصر (با تنوع فراوان میان آنها)، با عقلگرایی اسلامی و مبنای فکری جمهوری اسلامی چالش دارند.
جریان عقلگرایی اسلامی با مؤلفههای معرفتشناسی رئالیستی (موجه دانستن چهار منبع شناخت یعنی، حس و تجربه، عقل، شهود و وحیو اعتقاد به امکان و معیار معرفت و تأکید بر رئالیسم) و انسانشناسی خدا محورانه (نفی اومانیسم و اعتقاد به کرامت انسان و رساندن او به مبدأ المبادی و غایت الغایات یعنی خداوند سبحان، به وسیلهی دین الهی و پیامبران آسمانی) و هستیشناسی جامع نگرانه (اعتقاد به جهان مادی و مجرد، دنیا و آخرت، نظام علّی و معلولی یا نظام تجلیات) و ارزششناسی سعادت مدارانه (حاکمیت فقه و اخلاق اسلامی و حداکثری دانستن آنها) استقرار یافته است؛ اما ده جریان چالش برانگیز در مقابل جریان عقلگرایی اسلامی قرار دارند که در چگونگی و گسترهی چالشهای آنها، تفاوت فراوانی وجود دارد. برخی از این جریانها در اندیشه، تفکر و دستهای در بُعد فرهنگ اسلامی با جریانِ یاد شده چالش خود را آشکار میسازند.
این جریانهای ده گانه عبارتاند از: «جریان خرده فرهنگهای موسیقی مدرن، جریان شیطان پرستی، جریان فمینیسم، جریان هایدگریها، جریان روشنفکری تجددگرا، جریان سنتگرایی، جریان تجدد ستیزی افراطی، جریان مکتب تفکیک، جریان بهاییت و جریان تصوّف گرایی و عرفانهای سکولار» که این جریان اخیر، به دلایل پیش گفته اهمیت ویژهای دارد.
فرقههای صوفیهی معاصر به قدری متنوعاند که ارایهی تعریف یکسانی از آنها غیر ممکن است، اما دارای وجوه عامی نظیر گرایش به فقهستیزی و مرجعستیزی (با وجود تفاوت مراتب در این ویژگی) میباشند. حتی فرقههایی مثل ذهبیه و نعمت اللهیه گنابادیه که تقلید از مراجع تقلید را اظهار مینمایند نیز، در موارد ِتعارض میان فتوای قُطب (عالیترین شخصیت و مقام فرقه) با مرجعیت، دیدگاه قطب را بر فقیه و مرجع تقلید مقدم میدارند.فرقههای فعال جامعهی معاصر ایران عبارتاند از:
۱- نعمت اللهی مونسیه
۲- نعمت اللهی صفی علی شاهی
۳- نعمت اللهی گنابادیه
۴- اویسیه
۵- مکتب (نورعلی الهی)
۶- شمسیه
۷-کمیلیه
۸- اهل حق
۹- خاکساریه
۱۰- ذهبیه
البته فرقههای گنابادیه، ذهبیه، اهل حق و مکتب نسبت به سایر انشعابهای صوفیه فعالیت گستردهتری دارند. این فرقهها را میتوان بارویکردهای اجتماعی (مانند خدمات و خیانتهای فرقههای صوفیه به مردم)، سیاسی و امنیتی (مانند ارتباط با رژیمهای طاغوتی و دولتهای بیگانه)، فقهی (مانند فتاوای فقها و محدثان)، تاریخی (مانند منشأ پیدایش، تحولات، تطورات و عوامل انشعابهای آنها)، اخلاقی (مانند آسیبها و ناهنجاریهای اخلاقی)، اعتقادی (بررسی و مطابقت یا عدم مطابقت عقاید آنها با اعتقادهای شیعه) و ادبی (مانند بررسی آثار فارسی و ادبی فرقههای صوفیه) بررسی کرد.
ما افزون بر نقدهایی که بر متصوفهی معاصر داریم، نسبت به صوفیانی همچون «حسن بصری، جنید بغدادی و معروف کرخی» میتوانیم تحلیلهایی ارایه نماییم. حسن بصری، کسی است که امام علی(علیهالسلام) تا امام باقر(علیهالسلام) را درک کرده و نه تنها به آنها ایمان نیاورده بلکه در برابر آنها ایستاده و بر امیرالمؤمنین(علیهالسلام) جهت درگیری با اهل جمل، طعن میزند و در نهایت قاضی «حجاج بن یوسف ثقفی» میشود.
جنید بغدادی، اولین کسی بود که رقص و سماع را وارد تصوف کرد و دیگران از او پیروی نمودند و منشأ صدور فتاوای مراجع تقلید و فقهای شیعه در گذشته و حال به جهت انحرافهای متنوع فرقههای صوفیه گردید. اما سؤال این جاست که چرا برخی از آنها به بهانهی طریقت، از شریعت و احکام شرعی فاصله میگیرند؟ یا به راحتی فتوای مراجع مبنی برحرمتِ ساختن خانقاه و حرمتِ رفتن در مجالس صوفیه را مردود میشمارند؟ مجالس لهو و لعب، رقص و سماعِ حرام را مرتکب میشوند و دستهای نیز به مواد مخدر و مصرف مسکرات رو میآورند و رفتارهای نامشروع مرتکب میشوند.
پارهای از فرقههای معاصر تا آنجا پیش رفتند که در دوران دفاع مقدس و حملهی عراق برضد ایران، جوانان را از دفاع و حراست از مرزهای کشور باز میداشتند و در پنهانی با فراماسونرهای جاسوس و خیانت کار غرب گرا، ارتباط برقرار میکردند. نگارنده شاهد انحراف بسیاری از مردم، جوانان و حتی عدهای از طلبههای بیسواد بودهام که با وعدههای مادی و یا معنوی به چه بدبختی مبتلا شدند و زندگی آنها ویران گشت و به جدایی خانوادگی انجامید. سخن ما در این است که تمامی فرقههای صوفیهای که در جامعهی معاصر ایران وجود دارد، گرفتار مشکلات اعتقادی و یا رفتاری هستند و به همین جهت، عرفان اصیل اسلامی از التقاط و انحراف فرقههای صوفیه به شدت رنج میبرد.
عوامل پیدایش تصوف در اسلام
نباید گمان کرد که تصوف در تاریخ اسلام تنها زاییدهی آموزههای دینی است بلکه عوامل فراوان دیگری وجود داشته است که منشأ پیدایش تصوفگرایی در میان مسلمانان بوده است که از جمله میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
۱ ـ افکار و مذاهب هندى و بودایى: در عصر حکومت بنىامیه، جماعتى از هندىها به آیین اسلام گرویدند و کتابهاى هندى توسط «منکه» هندى و «ابن دهن» هندى ترجمه شد، مانند: «سند باد الکبیر، سند باد الصغیر، ادب الهندو الصین» و از همه مهمتر کتاب «یوذاسف» و «یوذاسف و بلوهر» که روش زندگى صوفیانه بود.
مرحوم «صدوق» در «اکمال الدین و اتمام النعمه» و مرحوم «مجلسى» در «بحار الانوار» پیرامون یوذاسف و بلوهر داستانى نگاشتهاند. البته ادیان و مذاهب هندى، اختلافات نظرى و عملى فراوانى دارند اما رویکرد صوفیانهی آنها مشترک است و تصوف به عنوان یک ایدئولوژى در میان آنها مطرح مىباشد.
فرقهی ودایى در پیدایش برهمایى و برهمایى در ظهور بودایى و هندو و بودایى در تحقق هانایانا و ماهایانا مؤثر بوده است و همگى در ریاضت کشى و پرهیز از دنیا مشترکاند و راه سعادت و نجات آدمیان را ترک لذتهای جسمانى و شکنجهی بدنى مىدانند. این فرقهها بر این باورند که جهان سراسر رنج و عذاب و ریشهی این رنجها، آرزوها و خواهشهاى دنیوى است و رهایى از علایق و شهوات مادى، وسیلهی نجات و سعادت است. بودا معتقد است که برهمن، کسى است که فقر نصیبش شده و از هر چیزى محروم و از هر خوفى به دور باشد.
نیروانا که غایت بوداییان است در لغت سانسکریت به معناى فنا به کار مىرود. مسألهی طلب مرید و سالک از مراد و قطب نیز از روشهاى صوفیان هندى است که بر فرقههاى صوفیه در جهان اسلام وارد شده است. مسألهی وحدت وجود، از دیگر عقاید مشترک صوفیان هندى است. اوپانیشادها، کتاب مقدس برهماییان، این عقیده را پایهگذارى کرده است و همچنین، موارد دیگرى مانند خرقهپوشى، دیانا (به اصطلاح بوداییان به معناى تمرکز فکر که در مراقبت انجام مىدهند)، اذکار دسته جمعى که به گفتهی «ابوریحان بیرونى» در کتاب «تحقیق ماللهند»، از سلوک رفتارى هندیان است و تمامی این آداب در میان فرقههاى صوفیهی اسلامى رواج یافته است، یعنی صوفیان مسلمان در این آداب و عقاید از آیینهای کشورهای جنوب شرق آسیا بهره بردهاند.
لازم به ذکر است که تعداد زیادى از مرتاضان بودایى، جوکىهاى تارک دنیا و دوره گردهاى هندى در ممالک اسلامى، به خصوص در شام و عراق پراکنده شدند، مانند: «ابو على سندى»، استاد «بایزید بسطامى» در مورد سندی مىگوید: «من از بوعلى، علم فنا در توحید مىآموختم. ابوعلى سندى از اهالى سند و نواحى بخارا و مرتبط با مرتاضان هندى بوده است.» «حسین بن منصور حلاج»، مسافرت به هندوستان نمود و پس از مراجعت در صوفىگرى تحول جدى یافت. بنابراین، مسألهی فقر، خرقه پوشى، انزوا، ریاضت کشى و… همه از آداب مرتاضان هندى است.
۲- دنیا پرستى و آشوبهاى سیاسى: گرایش مادیگرایانه و دنیا طلبانهی برخى از اصحاب پیامبر و درگیریهای سیاسى قرن اول و دوم، زمینه ساز پیدایش و گسترش صوفیه بوده است. توضیح مطلب اینکه تمایل به دنیا در اثر فتوحات، اولین قدم انحراف مسلمین بود که دولت عثمانی آن را توسعه داد و واکنش این انحراف، زهد ورزى افرادى چون «عبدالله بن عمر»، «حسن بصرى» و پرهیز از مسایل سیاسى و اجتماعى بود.
حسن بصرى متوفاى ۱۱۰ هجرى با اینکه امام على(علیهالسلام)، امام حسن(علیهالسلام)، امام حسین(علیهالسلام)، امام سجاد(علیهالسلام) و امام محمد باقر(علیهالسلام) را درک کرده، در پوستین ریاضت کشى خود فرو رفته و ذرهاى به فکر مسایل اجتماعى نبود.
«عبدالواحد بن زید» از اصحاب حسن بصرى، اولین کسى بود که خانقاه کوچکى براى صوفیه ساخت و زمینه را براى صوفیان قرن دوم و سوم، مانند: «ابوهاشم کوفى، ذوالنون مصرى، معروف کرخى، ابراهیم ادهم، ابوحامد بلخى و محاسبى» فراهم آورد.
۳- تماس مسلمانان با رهبانیان مسیحى: رهبانیت مسیحى نیز بر صوفىگرى مسلمانان تأثیر گذار بوده است. حتى مسجد ضرار هم توطئهی یک راهب مسیحى بود. توضیح اینکه، قبل از جنگ تبوک، عدهاى از منافقین مدینه با مرد راهبى به نام «ابوعامر» که بسیار ریاست طلب بود، بیعت کردند.
ابوعامر، پس از فتح مکه به طائف گریخت و چون اهل طائف به اسلام گرویدند، به سوى شام و نزد امپراطور روم شتافت و از آنجا به منافقین پیام فرستاد که آماده شوند و مسجدى بنا نهند تا به کمک امپراطور روم، بساط رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) در مدینه برداشته شود.
منافقین درگام نخست در جهاد شرکت نکردند و با نیرنگ از پیامبر تقاضا نمودند که مسجد مدینه براى بیماران و پیرمردان دور است و از این رو اقدام به ساختن مسجد «ضرار» کردند. پیامبر به جهت وضعیت جنگ تبوک با آنها برخورد نکرد و على(علیهالسلام) را به جاى خود در مدینه گماشت. پیامبر(صلىاللهعلیهوآله) پس از مراجعت طبق آیهی ۱۰۷ سورهی توبه به تخریب مسجد ضرار فرمان داد.
۴- انتشار فلسفهی یونانى و نوافلاطونى: تصوف در قرن سوم به غیر از زهد، ترک دنیا و ریاضت کشى، وارد فاز جدیدى شد و به مباحث عرفانى مانند: «وحدت وجود، عشق، کشف و شهود، فنا و …» پرداخت. این رویکرد از فلسفهی افلاطون، فلوطین و نوافلاطونیان که در قرن سوم ترجمه شده بودند، بر صوفیان مسلمان تأثیر گذاشت.
جنید بغدادى، با بهرهگیرى از مفاهیم نوافلاطونى، قالب جدیدى به تصوف بخشید. به همین دلیل وى لباس پشمینهی صوفیان اولیه را به دور انداخت و لباس معمولى به تن کرد و گفت: «لیس الاعتبار بالخرقه انما الاعتبار بالخرقه» (احتراق دل).
به هر حال تصوف با التقاط در تاریخ اسلام پدید آمده است و البته این گونه نیست که از آیات و روایات استفاده نکرده باشند؛ گرچه استفاده کردند و آیات و روایات را به تأویل بردند و در برخی امور نیز برداشتهای آنها از قرآن و روایات، آمیخته با آیینهای غیراسلامی بود. در نتیجه تصوف در دنیای اسلام بیمار زاییده شد، چرا که در آغاز شکلگیری تصوف در جهان اسلام، مؤسسان متصوفه، هم از اهل بیت اعراض داشتند و هم متأثر از آیینهای غیراسلامی بودند و اگر مبنای دین شناسی را که دین اسلام در بیان عرفان اصیل حداکثری میداند، قبول کنیم، برای تغذیهی عرفان در امور معرفت، کنش و منش نباید از دیگر آیینها استفاده کرد.
البته در قرن سوم هجری پالایشهایی در عرفان رخ داد و هرچه به سدههای اخیر نزدیکتر میشویم، دیده میشود که تصوف سنی مخالف اهل بیت، به تدریج تصوف محب اهل بیت میشود. تصوف شیعی از قرن نهم پیدا شده است و این فرق صوفی متأثر از متصوفهی اهل سنت هستند، به عنوان مثال فرق ذهبیه و نعمت اللهیه از فرق شیعی صوفیه میباشند.
فرقهی نعمت اللهیه، در قرن نهم برای اولین بار در ایران شکل گرفته است. بنیانگذار این فرقه شخصی به نام «سید نورالدین نعمتالله بن عبدالله بن محمد بن عبد الله بن کمال الدین یحیی بن هاشم بن موسی بن جعفر بن صالح بن محمد بن جعفر بن حسن بن محمد بن جعفر بن محمد بن اسماعیل بن ابیعبد الله جعفر بن صادق بن محمدباقر بن زین العابدین بن حسین سبط الرسول و ابن علی زوج البتول»، معروف به «شاه نعمتالله ولی» است. وی در سال ۷۳۰ یا ۷۳۱ در شهر حلب به دنیا آمد و در سال ۸۳۴ قمری در ماهان کرمان، دار دنیا را وداع گفت و فرقهی او نیز توسط فرزندش به هندوستان منتقل گشت.
اقطاب بعد از شاه نعمت الله ولی عبارتاند از: «فرزندش خلیل الله، محب الله، عطیه الله، خلیل الله الثانی، محمد بن خلیل الله، محب الله ثانی، محمد ثانی، عطیه الله ثانی، محمد ثالث، محمود دکنی، مسعود دکنی و علیرضا دکنی» که جملگی در حیدرآباد هندوستان زیست و فعالیت کردهاند و فرقهی نعمت اللهیه را در آن منطقه گسترش دادهاند. «شاه علیرضا دکنی» که متوفای ۱۲۱۴ قمری ملقب به «رضا علیشاه» است، تمام عمر ۱۲۰ سالهی خود را در هند گذراند. او با اعزام دو نفر به ایران در سال ۱۲۱۲، توانست جریان تصوف نعمت اللهیه را دوباره در ایران احیا نماید.
عملکرد رهبران صوفیه در جذب افراد به مانند «سوفسطاییان» بود، چرا که آنان اهل سفر بودند و جوانان را جذب میکردند و اکنون دیده میشود صوفیان به خاطر سفرهایشان، به خیلی از کشورها مانند هندوستان، پاکستان و مالزی، در این کشورها دارای طرفدارانی هستند.
انحرافهای صوفیه
فرقههای صوفیه در عقاید و مناسک خود، گرفتار انحرافها و بدعتهای فراوانی هستند که به برخی از آنها اشاره میکنیم:
۱. خانقاه به عنوان محل ذکر و عبادت: خانقاه بنا به تصریح منابع صوفیه مانند: «نفحات الانس و طرایق الحقایق» به پیشنهاد «امیرى ترسا» در عصر «ابو هاشم کوفى» ساخته شد و بدعت صوفیان به این است که آن را به دین و طریقت دینى منتسب مىسازند.
۲. تأویل قرآن: اولین بار جنید بغدادى، تصمیم به تطبیق عقاید و اعمال صوفیان با آیات و اخبار گرفت و سپس «ابو نصر سراج» در کتاب «اللمع فى التصوف» و «ابوطالب مکى» در «قوت القلوب»، آن را دنبال کردند و براى اسلامى جلوه دادن عقاید و اعمال متصوفه، از معانى ظاهرى آیات بدون هیچ قرینهاى دست شسته و تفسیر به رأى را پیشهی خود ساختند. تأویلات در آثار ذهبیه، از جمله کتاب «طباشیر الحکمه»، «شرح حدیث نور محمدى» نوشتهی «میرزا ابوالقاسم حسینى شیرازى» معروف به «آقا میرزا بابا»، متخلص به «راز شیرازى» هویداست.
۳. اسلام گزینشگر: مشکل اساسى صوفیان در طول تاریخ، پذیرش گزینشى اسلام در مقابل اسلام جامعنگر بوده است. به قول دکتر «قاسم غنى»، گاهى مشایخ صوفیه به مقتضاى زمان شرع را از شروط تصوف مىشمردند و گاهى هم قیودى مىگذاشتند و حتى برخى از صوفیان معتقدند که شریعت، راه را نشان مىدهد و اگر انسان به مقصد رسید، حاجتى به شریعت ندارد.
«شیخ لاهیجى»، مىگوید: «چون بنده را دل پاکیزه گردد و به نهایت دوستى و محبت پروردگار رسد و ایمان به غیب در دل او استوار باشد، در چنین حال، تکلیف از وى برداشته شود و هر چند گناهان بزرگ مرتکب گردد خداوند او را به دوزخ نبرد.» در حالیکه بنابر نص قرآن و سنت آدمیان باید تا هنگام مرگ، احکام الهى را همراهى کنند.
انحراف اسلام گزینشگر در فرقهی ذهبیه هم مشاهده مىشود. به عنوان مثال نسبت به احکام سیاسى و اجتماعى، بىمهرى نشان مىدهند و به همین دلیل، انقلاب اسلامى و حرکت فقه الاجتماع امام خمینى(ره) را همراهى نکردند و حتی برخى از آنها در نماز و پرداخت وجوهات و تقلید از مجتهد جامع الشرایط، کوتاهى مىورزیدند.
مطلب دیگر اینکه از زمان «ملا سلطان گنابادى»، بنا بر این نهاده شد که اتباع فرقه، ده یک از درآمد خویش را به عنوان عشریه به رییس فرقه بپردازند و آشکارا تمام آن را جایگزین زکات و خمس قلمداد مىکنند، در حالیکه قرآن در زمینهی خمس مىفرماید: «فان لله خمسه و للرسول ولذى القربى و الیتامى و المساکین و ابن السبیل» و به فتواى تمام فقهاى شرعیه، عُشریه جایگزین خمس نیست، افزون بر اینکه باید خمس به اذن مجتهد جامع الشرایط، مصرف شود و اقطاب و رؤساى فرقههاى صوفیه، مجوز شرعى براى مصرف اموال شرعیه را ندارند.
۴. بهرهبردارى استعمار از تصوف: مطلب دیگرى است که نباید از آن غفلت کرد. براى نمونه، انگلیس براى اجراى طرحهاى استعمارى خود شخصى را به نام «صوفى اسلام» از افغانستان، به عنوان امام زمان عَلَم کرد و با لباس زهد و صورتى آراسته، او را سوار بر هودجى نمود و ۳۰۰، ۶۰۰ نفر فدایى اطراف هودج را احاطه کرده و ۵۰ نفر شمشیر زن و مرید هم همراه او بود و به طرف خراسان حرکت کرد، خونها ریخته شد و خرابىها به بار آمد و سرانجام ارتش ایران با کشتن صوفى اسلام و تمام فداییانش و تار و مار کردن سربازانش، آتش فتنه را خاموش کردند. استعمارگران از اوایل قرن نوزدهم به این نتیجه رسیدند که با ایجاد فرقههاى به ظاهر مذهبى در جوامع اسلامى، بهتر مىتوانند به اهداف سیاسى و استعمارى خود دست یابند و به همین دلیل، پشتیبان صوفیه و فرقههاى آن بودند و پارهاى از اقطاب دراویش به جرگهی فراماسونرى پیوستند.
۵. هماهنگى صوفیه با جریانهاى طاغوتى: [این مطلب] از دیگر پیامدهاى تصوف است که تاریخ بر آن گواهى مىدهد. براى نمونه، «سعادت علیشاه»، رییس فرقهی نعمت اللهیه جزو ندماى «ظل السلطان»، مىگفت: «ما یک نفر زارع دهاتى درویشیم و نمىدانیم مشروطیت یا استبداد چه معنى دارد و این چنین کارى نداریم و مطیع امر دولت مىباشیم، خواه مشروطه باشد و خواه مستبد.»
«شیخ عبدالله مازندرانى» معروف به «حائرى»، حقوق بگیر انگلیس، ارادتمند «ملا سلطان گنابادى» و نیز «عبدالحسین تیمورتاش» وزیر دربار رضاخان از ارادتمندان سلطان علیشاه تا صالح علیشاه بوده است. «سلطان حسین تابنده گنابادى» معتقد بوده است که روحانیون در امور دنیوى که مربوط به امر دیانت نیست؛ موظفاند به اطاعت سلاطین و مقررات مملکتى؛ و نباید مخالفت کنند و نمونهی دیگر، دکتر «گنجویان» مدعى قطبیت ذهبیهی اغتشاشیه است که فرارش بعد از انقلاب به انگلیس، به خوبى بر هماهنگى او با دربار «محمد رضا شاه» دلالت مىکند. انحرافهای فراوان دیگرى در فِرق صوفیه از جمله سماع، رقص، شطحیات و … وجود دارد که تبیین آنها مجال دیگرى را مىطلبد، ولى به هر حال وظیفهی شرعى همگان از باب نهى از منکر، مقابله با اینگونه بدعتهاست.
۶. اباحهگرى: مشکل دیگر بسیارى از فرقههاى صوفیه مسألهی تساهل و تسامح و اباحىگرى است. سماع، آواز، غنا، آسیبهاى اخلاقى و انحرافهای جنسى و فاصله گرفتن از شریعت نیز، زاییدهی این انحراف بنیادین است و اصولاً برخى از گروندگان به تصوف نیز به همین جهت خود را آلوده مىسازند.
۷. پشمینه پوشى: انحراف دیگر پارهاى از صوفیان، پشمینه پوشى آنهاست که در اواخر قرن دوم هجرى در میان مسلمین رواج یافت و به همین جهت، نام صوفى بر آنها نهاده شد. پیامبر اکرم(صلىاللهعلیهوآله) در سفارشهایش به «ابوذر غفارى»، فرمود: «در آخر الزمان، جماعتى خواهند بود که در تابستان و زمستان، پشم پوشند و گمان کنند که ایشان را به سبب این پشم پوشیدن، فضل و زیادى بر دیگران است. ملائکه آسمان و زمین، این گروه را لعنت مىکنند.» صوفیان معاصر گرچه کمتر اهل پشمینه پوشیاند، اما این ماهیت انحرافى را همچنان دارند.
۸. کشف و شهودهاى شیطانى: انحراف و بدعتهای صوفیان را میتوان زاییدهی مکاشفات شیطانی هم دانست. برخی از مدعیان تصوف در اثر ریاضتهای نامشروع، با شیطان در تماس بوده و خود و جامعهی اسلامی را گرفتار شهودات ناصواب میکنند. بر اهل فن پوشیده نیست که کشف، شهود و اشراق بر دو نوع است. گاهى همچون رؤیاهاى صادقه، شهود الهى، ربانى و قابل اعتمادند، اما در بسیارى از مواقع در اثر عواملى، شهود کاذب و شیطانى تحقق مىیابد.
به همین دلیل نمىتوان بر مکاشفات منقول از صوفیان، مهر صحت نهاد و به تعبیر تمامی عارفان اصیل، براى تشخیص مشاهدههای الهى از مشاهدههای شیطانى باید به سراغ کشف معصوم، یعنى قرآن و سنت رفت. بنابراین، توصیهها و ارشادهای قطب و مرشد هیچگونه حجیتى ندارد مگر اینکه مستند به قرآن و سنت باشد، یعنى اقطاب باید قدرت اجتهاد و استنباط از متون دینى را داشته باشند تا معیار تمییز شهود الهى از شهود شیطانى را در اختیار داشته باشند، در حالیکه اقطاب و شیوخ صوفیه فاقد این ویژگى هستند و از طرف دیگر هم از مجتهدان جامع الشرایط بهره نمیبرند و باب شناخت و تشخیص شهود الهی از شیطانی را به روی خود و مریدانشان میبندند.
پس عارفان حقیقى، اهل تهجّد و عبادت در مسجد و اهل شهادت و رشادت در میدان مبارزه و اهل تفقه در دین الهىاند و اسلام جامعنگر را ملاک زیستن مىدانند و این مظهر همان مناجات عارفین است که میفرماید: «و اجعلنا من اخص عارفیک و اصلح عبادک و اصدق طائعیک»مرحوم «علامه طباطبایی» در جلد ۶ المیزان میفرماید: «تصوف چیزی نیست که مسلمانان از پیش خود آن را ابداع کرده باشند بلکه در امم گذشته مثل نصری، برهمانیه و بودیزم موجود بوده است و تصوف، طریقهای است که از آنها متأثر شده است.»
در کتاب «ذهبیه» نوشتهی «اسدالله خاوری» که توسط دانشگاه تهران چاپ شده است، نگارنده که در صدد ترویج این فرقه میباشد، تصریح به این دارد که صوفیه از مرتاضان ملل و ادیان مختلف تأثیر پذیرفته است. از جدیترین اشکالهایی که بر تصوف وارد است، این است که متصوفه، اقطاب خود را دارای ولایت مطلقه در امور تکوینی و تشریعی و به لحاظ سیاسی و اجتماعی میدانند، حال سؤال این جاست که چه طور کسی را که ولایت تکوینی و تشریعی اهل بیت را قبول ندارد، به عنوان قطب و ولی مطلق خویش پذیرفتهاند؟!
منبع:طریقت؛ بهانه ای برای فاصله گرفتن از شریعت!