خاطرات سرلشکر عراقی«صبار فلاح اللامی»
هدف عراق، ساخت رآکتورهای اتمی و تولید سلاحهای هستهای و شیمیایی با همکاری مصر بود.برای این منظور، سرلشکر ستاد «نزار عبدالحمید» ( مدیر دایره جنگ شیمیایی ) برای اجرای این برنامه انتخاب شد.
نقش مصر در تقویت توان نظامی عراق
«عبدالجبار شنشل» وزیر مشاور در امور نظامی و رئیس ستاد کل ارتش عراق در یک جلسه محرمانه طرح نظامی خودرا در مورد وضعیت کلی جنگ در صورت آغاز آن ارائه کرد.
او در این جلسه گفت: مابه خوبی میدانیم که ارتش ایران از لحاظ نیروی انسانی بر ما برتری دارد. به همین دلیل باید از هم اکنون سلاحی به دست آوریم که این ویژگی را از آنان سلب کند».
در این حال عدنان حسین وزیر برنامه و بودجه گفت: «قربان ما درباره هیروشیما و ناکازاکی مطالب زیادی شنیده و خواندهایم. یک بمب شیمیایی کافی است چندین تیپ و ارتش را نابود کند».
در این حال، عبدالجبار از جا برخاست و گفت: اصلا باکی نداریم. هیچ نگران هم نیستیم. سلاح مناسب را انتخاب کرده ایم. »
پس از پایان جلسه، عبدالجبار ، گزاش مفصلی درباره موضوعات و بحثهای جلسه به اطلاع وزیر دفاع رساند.
هدف عراق، ساخت رآکتورهای اتمی و تولید سلاحهای هستهای و شیمیایی با همکاری مصر بود.برای این منظور، سرلشکر ستاد «نزار عبدالحمید» – مدیر دایره جنگ شیمیایی – برای اجرای این برنامه انتخاب شد.
او دو روز پیش از آغاز جنگ، رهسپار مصر شد تا راههای رسیدن به این هدف را بررسی و پیگیری کند. در این میان، حسنی مبارک ( رئیس جمهور مصر ) به سرلشکر نزار قول داد با اعزام گروهی از کارشناسان مصری، در اجرای طرح مزبور همیاری کند.
روز بعد، سرلشکر – نزار عبدالحمید، به همراه تعدادی از کارشناسان مصری به عراق بازگشت که در بین آنها، «یحیی المشد» ( دانشمند سرشناس مصری ) نیز به چشم میخورد . او بعدها توسط ایادی موساد در فرانسه ترور شد. علی رغم ترور وی ، مصریها، کار ساخت رآکتورهای هستهای عراق را دنبال کردند؛ اما پس از بمباران این آکتورها توسط اسراییل، برنامه ساخت بمبهای کوچک حاوی عناصر شیمیایی جایگزین آن شد تا از این بمبها در جنگ ایران و عراق استفاده شود.
سرانجام با تلاشهای شبانهروزی و مساعدت و همکاری کارشناسان مصری، بیش از هزار موشک «اسکاد» و «عقاب » با ترکیبات شیمیایی «خردل» و «سارین» ساخته و آماده شد.
در این حال، سرلشکر نزار از من خواست برای انجام مامویتی به یونان بروم.
در آنجا، چندین قرارداد با دولت یونان منعقد کردیم. همه این قراردادها، موسوم به «کوندور» بود. کل بودجه آنها بالغ بر پانصد میلیون دلار شد. همچنین شرکت یونانی طرف قرارداد ما، موشکهای ویژه محتوی مواد آتشزا در اختیار ما قرارداد که ما آنها را در بمبارانهای هوایی به کار می بردیم.
انجام همه این برنامهها و توافقات،با حیرت واضطراب ما همراه بود؛ زیرا هر چند ما خود امضا کننده آنها بودیم، اما هیچ گا حق نداشتیم در مورد کم و کیف و جزئیات قضایا سوال کنیم؛ چرا که هر سوالی، چندین اتهام را به دنبال داشت. آری، ارتش عراق، پیش از شروع جنگ، به یک زرادخانه بزرگ از انواع سلاحهای پیشرفته تبدیل شده بود تا با سلاحهای اهدایی شرق و غرب،جمهوری اسلامی نوپا را آماج حملات خود قرار دهد.
صدای طبل جنگ :
به همراه لشکر ۳ به مرز سوریه رفتم. هدف ما در ابتدا، کوبیدن پاسگاههای مرزی سوریه بود.طبق برنامه تعیین شده میبایست مانوری صورت میگرفت و پس از تعرض، جنگ سختی آغاز می شد. ما در طی اقامت در این منطقه، آموشهای طاقتفرسایی را در منطقه «بوکمال» سوریه گذراندیم. روزی یک هواپیما حامل چندین افسر در آن سرزمین خشک و سوزان فرود آمد.
اکثر این افسران، از مستشاران و مقامات عالیرتبه وزارت دفاع بودند. آنان خطاب به فرمانده لشکر – حمود الحمود – گفتند:« لازم است هر چه زودتر به مرز ایران و عراق بروید.» و افزودند: «هیاتی از خارج آمده تا توانمندیهای رزمی و عملی نیروهای ما را از نزدیک مشاهده کند.»
من که جمعی این لشکر بودم،احساس کردم تغییر در ماموریت ما و تصمیم به اعزام لشکر به مرزهای شرق، در راستای هدف خاصی صورت گرفته است که مههتر از سناریوی اعزام ما به مرزهای سوریه برای درگیری با این کشور است که آن نیز به منظور هشدار به سوریها و منصرف ساختن آنها از تصمیم خود مبنی بر قطع آب فرات طرح ریزی شده بود.
در کیف من، روزنامه «الثوره» – ارگان حزب حاکم بعث – وجود داشت. با مروری در صفحات آن، سرمقالهای از طارق عزیز ( وزیر فعلی امور خارجه ) با عنوان «ابرهای تیره در آسمان روابط ایران و عراق» توجهم را جلب کرد که لحنی تند و تهاجمی علیه ایران داشت. با مطالعه آن فهمیدم که جنگی میان ما و ایران در شرف آغاز است.
بدین ترتیب، ستونی از تانکها و خودروهای زرهی به طرف مرزهای ایران و عراق روانه شد. دیری نگذشت که به نزدیکی مرز رسیدیم. از نقطهای عبور کردیم که هفته گذشته، صدام در جریان بازدید از منطقه بصره، در حالی که لباس شخصی به تن داشت و وزیر دفاع و رئیس استخبارات او را همراهی میکردند، در آن توقف کرده بود.
«حسن العلوی» که در این سفر همراه صدام بود در این باره، به من گفت:
خدا شاهد است صدام در حالی که دست خود را روی زمین مشرف بر قصر شیرین گذاشته بود،به من گفت:« ابوعلا! به نظر تو، این زمین تحمل حرکت تانکها را دارد؟»
آری، همه این آمادگیها و اقدامات، خبر از برنامهای از پیش طراحی ، شده میداد.