سیدابوالحسن ندوی هندی در کتاب ” ماذا خسرالعالم بانحطاط المسلمین ندوی ” در فصل ” عبور مسلمان از جاهلیت به اسلام ” تحت عنوان ” محکمات و بینات در الهیات ” میگوید: پیامبران مردم را از ذات خدا و صفات او و آغاز و انجام جهان و سرنوشت نهائی بشر آگاه کردند و اطلاعاتی به رایگان در این زمینه ها در اختیار بشر قرار دادند و او را از بحث در این مسائل که مبادی و مقدماتش در اختیار او نیست (زیرا این علوم ماوراء حس و طبیعت است و قلمرو علم و اندیشه بشر منحصرا محسوسات است) بی نیاز ساختند اما مردم این نعمت را قدر ندانستند، و به بحث و فحص در این مسائل که جز گام گذاشتن در منطقه های تاریک و مجهول نیست پرداختند.
همین نویسنده در فصلی دیگر از کتاب خود که درباره انحطاط مسلمین بحث می کند تحت عنوان ” کم اهمیت دادن به علوم مفید ” علماء اسلام را اینچنین مورد انتقاد قرار می دهد: دانشمندان و اندیشمندان اسلامی آن اندازه که به بحث درباره مابعدالطبیعه که از یونان آموخته بودند اهمیت دادند به علوم تجربی و عملی اهمیت ندادند، مابعدالطبیعه و فلسفه الهی یونانی چیزی جز همان معتقدات بت پرستی آنها که آب و رنگ فنی به آنها داده اند نیست. یک سلسله گمانها و حدسها و لفاظیها است که حقیقت و معنی ندارد، خداوند، مسلمانان را با تعلیمات آسمانی خود از بحث و فحص و تجزیه و تحلیل در این مسائل که بی شباهت به تجزیه و تحلیلهای شیمیائی نیست بی نیاز ساخته است. اما مسلمانان این نعمت عظیم را ناسپاسی کردند و نیرو و نبوغ خود را صرف در این مسائل کردند “. بدون شک نظر امثال فرید وجدی و ندوی نوعی ” رجعت ” اشعریگری است ولی به صورت مدرن و امروزی یعنی پیوند خورده با فلسفه حسی.