واژه نور در ادبیات دینی و عرفانی

واژه نور در ادبیات دینی و عرفانی

کلمه نور مصداقش منحصر به نور حسی نیست . لفظ  نور  وضع شده‏ است برای هر چیزی که روشن و روشن کننده باشد یعنی پیدا و پیدا کننده باشد . ما به نور حسی از آن جهت  نور  می‏گوییم که خودش برای چشم ما ، هم پیداست و هم پیدا کننده ، هر چیزی که‏ پیدا و پیدا کننده باشد می‏توانیم به آن  نور  بگوییم و می‏گوییم ولو اینکه جسم نباشد ، حسی نباشد . مثلا درباره علم می‏گوییم  علم نور است‏  و در حدیث است :   العلم نور یقذفه الله فی قلب من یشاء   (۱) حرف درستی هم هست ، واقعا علم نور است ، چون علم روشن و روشن‏ کننده است ، علم خودش در ذات خودش روشنایی است و جهان را بر انسان‏ روشن می‏کند . اما مسلم است که علم از نوع نور برق و نور خورشید و غیره‏ نیست ، اصلا علم از نوع جسم و جسمانی نیست ولی در عین حال ما به علم  نور  می‏گوییم ، به عقل  نور  می‏گوییم . عقل خودش یک نور است . قرآن کریم کریم به ایمان ،  نور  اطلاق کرده است :
 او من کان میتا فاحییناه و جعلنا له نورا یمشی به فی الناس کمن مثله فی الظلمات لیس‏ بخارج منها(۲) آیا آنکه مرده بود و ما زنده‏اش کردیم و برای‏ او نور قرار دادیم که با آن نور در میان مردم راه می‏رود  آن نور همان‏ نور ایمان و روشنایی قلب است ، ولی ایمان که دیگر از قبیل نور چراغ‏ موشی و چراغ رکابی و چراغ برق و یا نور خورشید و امثال اینها نیست ، ایمان خودش یک حقیقت غیر جسمانی است که خاصیتش روشن کردن است ، چون‏ انسان را در باطنش نوعی آگاهی می‏دهد ، هدف و مقصد را به انسان نشان‏ می‏دهد ، چون به انسان مقصد می‏دهد و انسان را به سوی مقصد سعادت بخش‏ می‏کشاند ، به ایمان هم  نور  می‏گوییم . عرفا به خود عشق  نور  می‏گویند .

مولوی می‏گوید :
۱-عشق قهار است و من مقهور عشق
چون قمر روشن شدم از نور عشق

وقتی که ما نور را به این معنی گرفتیم ، یعنی حقیقت پیدا و پیدا کننده‏ ، حقیقت روشن و روشن کننده ، و دیگر بیش از این در آن نگنجاندیم که‏ پیدا برای چشم یا برای عقل یا برای دل ، و به این جهت کاری نداشتیم که‏ چگونه پیداست و پیدا کننده ، به این معنی درست است که ما خدای متعال‏ را هم  نور  بدانیم .
خدا نور است  یعنی حقیقتی است در ذات‏ خود پیدا و پیدا کننده .

به این معنا دیگر هیچ چیزی در مقابل خدا نور نیست ، یعنی همه نورها در مقابل خدا ظلمت‏اند چون آن چیزی که در ذات خودش پیدا و پیدا کننده است‏ فقط خداست ، سایر اشیاء اگر پیدا و پیدا کننده هستند در ذات خودشان‏ تاریک هستند ، خدا آنها را پیدا و پیدا کننده  کرده است . در آیه قرآن می‏خوانیم : هو الاول و الاخر و الظاهر (۳) خدا ظاهر است ، ظاهر است  یعنی پیداست . خدا خالق اشیاء است یعنی‏ پدید آورنده و پیدا کننده اشیاء است ، و لهذا می‏بینیم که کلمه نور را در دعاها و در روایات به عنوان اسمی از اسماء الهی ذکر کرده‏اند ، نور از اسماء خداست . در اوایل دعای کمیل دو جمله هست که مؤید همین مطلب‏ است . عرض می‏کند به خداوند متعال : یا نور یا قدوس   ای نور وای بسیار بسیار منزه و دور از نقص . شاید علت اینکه  یا قدوس  پشت سر عبارت  یا نور  آمده است این است که کسی توهم نکند خدا نور است آن طور که مانویان خیال می‏کردند ، یعنی خدا نور جسمانی‏ است ، خدا منزه از این نسبتها است ، نور هست ولی نه از این نورها . در چند جمله قبل جمله عجیبی است : و بنور وجهک الذی اضاء له کل شی‏ء   تو را قسم می‏دهیم به نور چهره است که همه چیز به نور چهره تو روشن‏ است ، به فروغ چهره تو همه چیز روشن است . به قدری این تعبیر ، عالی و لطیف و عارفانه است که من نمی‏توانم برایش نظیری پیدا کنم . تعبیر خیلی‏ عجیبی است :   و بنور وجهک الذی اضاء له کل شی‏ء  .
عرفا و شعرا از  محبوب  تعبیر به  شاهد  می‏کنند ( و این‏ اختصاص به زبان فارسی ندارد ، در زبان عربی هم هست ) . شاهد یعنی آن‏ کسی که در آن محفل بزم حاضر است . این تعبیر را می‏آورند که ای محبوب ! تو که بیایی چهره تو محفل ما را روشن می‏کند ، اگر چهره تو نباشد محفل ما تاریک تاریک است . حافظ می‏گوید :

اینهمه عکس می‏و نقش مخالف که نمود یک فروغ رخ ساقی است که در جام افتاد

دیدگاه‌ خود را بنویسید

اشتراک گذاری این صفحه در :
ما را در رسانه های اجتماعی دنبال کنید
اسکرول به بالا