پیامد ناسپاسی از نعمت های الهی
مودت و رحمتی که خدا بین همسران و یا پدر و مادر و فرزندان قرار داده، اگر از حد خودش فراتر برود و افراطی شود، دچار انحراف خواهد شد دیگر آن اهدافی که برای آن، خانواده را تشکیل داده و آن حکمتی که خدا بر این حکمت، این محبت را قرار داده، تأمین نمی شود و انسان ها به کمال مطلوب نخواهند رسید. همان گونه که فقدان محبت و مودت ، که ناشی از انحراف از فلسفه واقعی تشکیل خانواده است ، آسیب زاست ، محبت افراطی هم موجب انحراف است وآسیبی دیگر است که برخی دیگر از خانواده های امروزی دچار آن هستند .
اگر پدر و مادری محبت افراطی به فرزند داشته باشند ، آن فرزند درست تربیت نمی شود، لوس، بی هنر و سر بار دیگران بار می آید، از خود شخصیتی ندارد، هویت ندارد، و وابسته به دیگران است. علت آن هم ، همان محبت های افراطی پدر و مادر است . اگر محبت پدر و مادر کنترل شده و تحت ضابطه نباشد، همان محبتی که باید مایه ی حیات انسانی باشد، مایه ی بدبختی آنان خواهد بود . همان گونه که فرزندان محروم از محبت پدر و مادر ممکن است جنایتکار بار بیایند، محبت بیش از حد هم موجب می شود که فرزند وابسته، بی عرضه و لوس تربیت شود و سربار دیگران شود، نه به درد خودش بخورد نه به درد دیگران .
اعتدال ؛ رمز بقا و پویایی خانواده ها
در اینجا هم مثل بسیاری از عرصه های زندگی، اعتدال لازم است؛ افراط و تفریط هر دو انحرافی است . گاهی اوقات ، محبت افراطی موجب می شود که انسان از انجام تکالیفش باز بماند. اگر محبت زن و فرزند بر قلب انسان احاطه پیدا کرد، جایی که بین بهره برداری از این محبت و انس گرفتن با زن و فرزند ، با انجام یک تکالیف دینی با هم تزاحم پیدا کنند، چون این محبت غالب است ، آن تکلیف طرد می شود آیه شریفه می فرماید:« قل ان کان آباؤکم و أبناؤکم و اخوانکم و أزواجکم و عشیرتکم و أموال افترفتموها و تجاره تخشون کسادها و مساکن ترضونها أحب الیکم من الله و رسوله و جهاد فی سبیله فتربصوا حتی یأتی الله بأمره و الله لا یهدی القوم الفاسقین (توبه: ۲۳) همان محبتی که خدا قرار داده و حکمت آفرینش، آن را اقتضا می کند، و اگر آن نباشد زندگی به هم می خورد و نه نسلی باقی می ماند و نه جامعه ی سالمی تشکیل می شود، اگر از حد خودش گذشت ، زن و فرزند از خدا و جهاد در را خدا محبوب تر خواهند شد؛ و وقتی که باید برود جهاد، علاقه به فرزند مانع از انجام جهاد می شود. از این رو، محبت افراطی موجب بدبختی انسان می شود، موجب ترک واجب می شود؛ ترک واجبی که مصالح اسلام را به خطر می اندازد . در اینجاست که خدای متعال تهدید می کند؛ تهدید عجیبی! « فتربصوا حتی یأتی الله بأمره» (توبه: ۲۴) منتظر باشید که خدا فرمانش را صادر کند و به حسابتان برسد شما به خاطر علاقه به زن و فرزند ، جهاد را رها می کنید، انفاق را ترک می کنید از این رو، افراط در محبت به زن و فرزند هم نوعی خطر محسوب می شود. بنابراین، هر چند زن و فرزند خوب ، نور چشمی محسوب می شوند، اما محبت به آنان باید در حد اعتدال باشد. اعتدال یعنی حد وسط و کمی، یعنی محبت به گونه ای باشد که اگر با تکالیف الهی تزاحم پیدا کرد، محبت زن و فرزند بر محبت خدا فائق نیاید و مانع انجام تکلیف الهی نشود.
تکالیف دینی که با محبت به زن و فرزندان تزاحم پیدا می کنند بسیارند : گاهی انسان باید در جبهه شرکت کند، علاقه به زن و فرزند ممکن است مانع از آن شود . گاهی باید به تحصیل علوم دینی و یا تبلیغ دینی بپردازد، اما علاقه به زن و فرزند مانع می شوند. این چنین محبتی مطلوب نیست. این محبت ها در حدی مطلوب است که تزاحم با تکلیف واجب نداشته باشد. اگر مزاحم شد، خود همین موجب بدبختی انسان می شود.
بنابراین، در محبت به همسر و فرزندان توجه به نکاتی چند ضروری است: اولاً در بعضی جاها تأکید شده که مواظب باشید گاهی زن و فرزندتان می توانند دشمن شما باشند خیال نکنید همین که یک رابطه ی عاطفی بین شما، زن و فرزندتان برقرار شد ، همواره موجب خوشی زندگی و موجب برقراری دوستی و محبت و صمیمیت خواهد بود. قرآن می فرماید: « یا أیها الذین آمنوا ان من أزواجکم و أولادکم عدوا لکم فاحذروهم و ان تعفوا و تصفحوا و تغفروا فان الله غفور رحیم » (تغابن: ۱۴) و یا می فرماید: « انما أموالکم و أولادکم فتنه و الله عنده أجر عظیم » (تغابن: ۱۵) اول هشدار می دهد که فکر نکنید همواره هر همسر و فرزندی، به طور مطلق ، موجب سعادت انسان است. نه گاهی ممکن است افرادی باشند که منافع شخصی و لذت مادی شان وقتی با لذت های همسر یا پدر و مادرشان تزاحم پیدا کند، خودشان را مقدم می دارند. به ویژه در دنیای صنعتی و جوامع مادی امروزی که عواطف انسانی و وفاداری نسبت به پدر و مادر و یا نسبت به فرزند تضعیف شده است . در گذشته هم کما بیش بوده و اتفاق می افتاده که همسری دشمن همسرش باشد. فرزندی دشمن پدر و مادرش بشود زمانی که پدر و مادری – مثلاً – مسلمان می شدند، فرزند کافر می ماند یا بعکس – گاهی هم پدر و مادرها به دلیل تعصبات، آداب و سنت های قومی کافر می ماندند ، فرزندان مسلمان می شدند در اینجا، این رابطه ی عاطفی بین پدر و مادر با فرزندان از بین می رفت و در خانواده تضاد و کشمکش به وجود می آمد. در این صورت، برای فرزندان این شبهه پیش می آید که حالا که والدین کافر شدند ، ما ارتباطمان را با آنان حفظ کنیم ، یا با آنان قطع رابطه کنیم و این عاطفه طبیعی و فطری را نادیده بگیریم ؟ می فرماید: این کلیت ندارد ، گاهی ممکن است که همسرهای شما در واقع دشمن شما باشند، صرف اینکه همسر، فرزند و یا پدر و مادر شما هستند ، این نسبت نباید موجب شود که شما همیشه به آنان وابسته باشید و راه آنان را ادامه دهید، و یا اینکه از آنها فاصله نگیرید ، جدا نشوید، برای اینکه اهل یک خانواده هستید . اینها هیچ ملاک نیست . ملاک را باید حق و باطل قرار داد؛ مادامی که ارتباط با آنان به دین شما ضرری نمی زند، رابطه ی خود را حفظ کنید . حتی اگر پدر و مادر مشرک شدند، جوان مؤمن و مسلمان باید رفتارش با پدر و مادرش خوب باشد، ولی در اینجا نباید از او تبعیت کند. « و ان جاهداک علی أن تشرک بی ما لیس لک به علم فلا تطعهما و صاحبهما فی الدنیا معروفا» (لقمان: ۱۵) در امور دنیوی با آنان خوش رفتاری کنید، اما مواظب باشید تحت تأثیر افکار و عقاید کفرآمیز آنان واقع نشوید.
اما اینکه انسان بر عواطفش مسلط باشد و بداند کجا عاطفه اش را اعمال کند و کجا نکند، این هنر بزرگی است . انسان باید قدرت زیادی داشته باشد که احساسات و عواطفش را کنترل کند و تابع عقل و شرع باشد. به طور طبیعی، کسانی که رابطه ی قوی عاطفی با همسر یا فرزند و یا پدر و مادر خود دارند ، در مواردی توجه ندارند، این رابطه حالت افراطی پیدا می کند. محبت به همسر یا فرزند مانع از انجام تکالیف واجب می شود. در حالی که اگر تکلیف واجب متعینی است، رضایت آنان در انجام این تکلیف شرط نیست. باید سعی کنند که این محبت ها به گونه ای نباشد که مانع تکلیف شرعی شود . باید تلاش کرد که حب و بغض ها ، حب و بعض های منطقی، معقول و مشروع باشد و از حد اعتدال خارج نشود . همان گونه که افراط آن ضرر دارد، نبودن و کم بودنش هم مشکلاتی ایجاد می کند.
بنابراین، همواره رعایت جانب اعتدال لازم و ضروری است . حد اعتدال محبت نیازمند آموزش است . بندگان شایسته ی خدا همواره مواظب هستند که کفه ی محبت زن و فرزند از محبت خدا سنگین تر نشود . نمونه ی آن در این فرمایش امیرالمؤمنین علیه السلام در نهج البلاغه است که می فرماید: « و لقد کان مع رسول الله صلی الله علیه و آله نقتل آبائنا و ابنائنا و اخوالنا و اعمالنا. »، (۲) آن حضرت در مقام سرزنش اصحاب خود می فرمودند: شما به خاطر روابط خانوادگی و رعایت مسائل قومی و منافع عشیره ای و امثال اینها، نمی آیید درست بجنگید ، در آن جایی که بابید بجنگید ، در جنگ شرکت نمی کنید، جدیت نمی کنید . می فرماید: ما در زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و در رکاب آن حضرت با پدران ، فرزندان ، دائی ها و عموهایمان هم می جنگیدیم . وقتی وظیفه ی دینی ایجاب کند و افرادی علیه اسلام قیام کنند، باید با دشمن اسلام مبارزه کرد. پدر، برادر یا عمو تفاوتی ندارد، هر که می خواهد باشد؛ دشمن اسلام است، باید با او جنگید. بعد می فرماید: «فلما رأی الله صدقنا انزل بعدونا الکبت و انزل علینا النصر»(۳) وقتی خدا دید ما راست می گوییم و با دشمن خدا می جنگیم و در این باره ، محبت قوم و خویش و دوست و آشنا مانع از انجام وظیفه نمی شود، آن گاه زبونی و شکست را بر دشمن و پیروزی و نصرت را بر ما نازل کرد. در ادامه می فرماید: « و لعمری لوکنا نأتی ما اتیتم لما قام للدین عمود و لا اخضر للایمان عود.» (۴) حضرت به اصحاب خود می فرماید: اگر بنا بود ما هم مثل شما باشیم و مثل شما رفتار می کردیم ، « لما قام للدین عمود»؛ خیمه ی دین بر پا نمی شد «و لا اخضر للایمان عود »؛ و شاخه درخت ایمان نمی رویید اینکه می بینید دینی باقی مانده و خیمه ی اسلام سر پاست ، همه رهین آن فداکاری هایی است که ما کردیم. با دشمن جنگیدیم ، هر چند از بستگان نزدیک بودند. چون باطل بودند، با آنان جنگیدیم . این همان صدقی است که خدا از ما می خواهد . اطاعت امر خدا کردیم. وقتی ثابت کردیم که راست می گوییم ، خدا هم ما را پیروز کرد. اساساً اگر بخواهید دینی باقی بماند، ایمانی باشد، نیازمند چنین مردانی آهنین اراده و فداکار هستیم که در مقام انجام وظیفه از هیچ چیز نترسند و در ملاحظه احدی را هم نکنند، اگر در انجام تکالیف الهی بخواهیم ملاحظه ی پدر، فرزند ، دوست ،آشنا ، باند ، حزب ، جناح سیاسی و همسایه را بکنیم ، چیزی از اسلام باقی نمی ماند.
پس محبت به فرزند، پدر، برادر و خواهر امری مطلوب و نعمتی الهی است و موجب بقای نسل، بقای خانواده و سرانجام تشکیل جامعه صحیح می شود. اما اگر همین امر از حد خود فراتر رفت و دل بستگی شدید آورد، به گونه ای که مانع از انجام تکالیف اجتماعی، بخصوص جهاد و اجرای عدالت شد، اثر معکوس دارد. نمونه ی آن امیرالمؤمنان علیه السلام در مقام جنگ و جهاد، و نیز در مقام اجرای عدالت درباره ی دخترش است. فرزند ایشان یک گردنبد گلی و کم ارزش از بیت المال عاریه گرفته بودند که در یک جشن عروسی از آن استفاده کنند و بعد آن را برگردانند . ضمانت هم کرده بودند که اگر ضرری به آن رسید، جبران کنند. به اصطلاح «عاریه مضمونه» بود. زمانی که امیرالمؤمنین علیه السلام از موضوع آگاه شدند که یکی از دختران ایشان از بیت المال چنین گردنبندی را برای یک یا دو روز عاریه گرفته اند ، ایشان را مؤاخذه کردند. بعد هم فرمودند: دخترم اگر نبود که این گردنبند را به عنوان عاریه مضمونه گرفته بودی، اولین دستی که در اسلام به جرم دزدی بریده می شد، دست تو بود . آن حضرت نگاه نمی کند که دختر اوست . فردا می گویند: دختر رئیس مسلمان ها دزدی کرده است . حسن احکام اسلام به همین است که با مجرم برخورد می کند و او را مجازات می کند، هر چند دختر علی علیه السلام باشد. در بسیاری جاها که ملاحظاتی در کار دخالت می کند، همین تساهل و ملاحظات موجب می شود که کسانی از مؤاخذه و عقوبت در امان بمانند، و همین موجب می شود که آبروی اسلام و نظام اسلامی از بین برود. اعتبار این نظام به این نیست که چون فلان شخص با کسی نسبت دارد باید امنیت داشته باشد. اعتبار و آبروی نظام به این است که مجرم مجازات شود، هر که می خواهد باشد.
بنابراین، محبت به فرزند و زن، یا دوستان ، اگر در حدی باشد که مانع از انجام تکلیف الهی شود، مطلوب نیست و موجب سقوط انسان می شود . همین محبتی که نعمت بزرگ الهی است و موجب برکات و سعادت هایی در دنیا برای انسان می شود؛ اگر از حد اعتدال خارج شد، آثار ناگواری برای انسان پدید می آورد.
پی نوشت :
۱- محمد باقر مجلسی، بحارالانوار ، ج ۸، ص ۱۷۱ ، باب ۲۳. روایت ۱۱۳.
۲- شرح نهج البلاغه، ج ۲، باب ۳۵، ص ۲۴۳.
۳- همان، ج ۴، ص ۳۳، ب ۵۵.
۴- همان، ج ۳، ب ۵۲، ص ۳۴۶.
منبع:مجله ی معرفت ۱۲۵
نویسنده:استاد آیت الله محمدتقی مصباح یزدی (دامت برکاته)
پیامد ناسپاسی از نعمت های الهی
- بهمن ۲۲, ۱۳۹۲
- ۰۰:۰۰
- No Comments
- تعداد بازدید 108 نفر
- برچسب ها : پرونده خدا, خداشناسی, مشاوره, معنويت در زندگي, والدین