گفتگویی از جنس مباهله

گفتگویی از جنس مباهله

«فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللّهِ عَلَی الْکاذِبِینَ» (سوره مبارکه آل عمران آیه ۶۱)
هرگاه بعد از علم و دانشی که به تو رسیده (باز) کسانی با تو به محاجه و ستیز برخیزند، به آن ها بگو: بیایید! ما فرزندان خود را دعوت می کنیم، شما هم فرزندان خود را؛ ما زنان خویش را دعوت می نماییم، شما هم زنان خود را؛ ما نفوس خود را دعوت می کنیم و شما هم نفوس خود را؛ آن گاه مباهله می کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار می دهیم.

مباهله در لغت مباهله در اصل از ماده «بهل» (بر وزن اهل) بوده و به رها کردن و برداشتن قید و بند از چیزی گفته می شود(۱) مباهله در اصطلاح مباهله در اصطلاح قرآن و روایات و غیر آن ها، به معنای ملاعنه (لعن و نفرین کردن دو طرف به یکدیگر) است؛ این گونه که هرگاه دو گروه یا دو نفر درباره ی مساله ای مهم، مانند مسائل مهم مذهبی با هم گفتگو کرده و به نتیجه ای نرسند، در یک جا جمع می شوند و به عنوان «آخرین حربه»، به درگاه خداوند تضرع می کنند و از او می خواهند تا درغگو را رسوا و مجازات کند(۲) مباهله با مسیحیان نجران بخش با صفای «نجران» با هفتاد دهکده ی تابع خود، در نقطه ی مرزی حجاز و یمن قرار گرفته است. در آغاز طلوع اسلام، این نقطه تنها منطقه ی مسیحی نشین حجاز بود که به عللی از بت پرستی دست کشیده و به آیین مسیحیت گرویده بودند(۴) پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله) همزمان با مکاتبه ی با سران حکومت های جهان و مراکز مذهبی، نامه ای به اسقف نجران (ابو حارثه بن علقمه) نوشت و در آن نامه از ساکنان نجران خواست که یا اسلام را بپذیرند و یا به حکومت اسلامی جزیه (مالیات) بپردازند (که در برابر این مبلغ جزئی، از جان و مال آنان دفاع شود) و در غیر این صورت، به آنان اعلام خطر می شود. نامه توسط نمایندگان پیامبر (صلی الله علیه وآله) به دست اسقف رسید. وی نامه را با دقت خواند و برای تصمیم گرفتن، شورایی مرکب از شخصیت های بارز مذهبی و غیر مذهبی تشکیل داد. شورا نظر داد که گروهی به نمایندگی نجران به مدینه بروند، تا از نزدیک با محمد (صلی الله علیه وآله) تماس گرفته، و سخنان او را بررسی کنند. شصت تن از زبده ترین و داناترین مردم نجران انتخاب شدند که در رأس آن ها سه پیشوای مذهبی قرار داشت. «ابو حارثه بن علقمه»، اسقف اعظم نجران که نماینده ی رسمی کلیساهای روم در حجاز بود؛ «عبدالمسیح»، رئیس هیئت نمایندگی که به عقل و تدبیر و کاردانی شهرت داشت؛ «ایهم» که فردی کهنسال و مورد احترام مردم نجران بود؛ هیئت نمایندگان در مسجد مدینه با پیامبر اسلام گفتگو کردند. حضرت آنان را به آیین اسلام و پرستش خدای یگانه و دست کشیدن از عقاید باطل (مانند اعتقاد به فرزند داشتن خداوند) دعوت کرد. یک نفر از نمایندگان گفت: عیسی فرزند خدا است؛ زیرا مادر او مریم، بدون آن که با کسی ازدواج کند، او را به دنیا آورد؛ پس باید او را نیز خدای جهان دانست. پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) با تلاوت آیه ای از قرآن آنان را چنین پاسخ دادند: «وضع حضرت عیسی از این نظر مانند حضرت آدم است که او را با قدرت بی پایان خود، بدون آن که دارای پدر و مادری باشد، از خاک آفرید»؛ اگر نداشتن پدر دلیل بر این باشد که عیسی فرزند خدا است، پس حضرت آدم برای این انتساب شایسته تر است؛ زیرا او نه پدر داشت و نه مادر. گفتگو ادامه یافت و پس از اصرار دو طرف بر حقانیت عقاید خود، تصمیم گرفته شد که مساله از راه مباهله خاتمه یابد، از این رو قرار شد که فردای آن روز، همگی خارج از شهر مدینه، در دامنه ی صحرا برای مباهله آماده شوند. روز بیست وچهارم ماه ذی الحجه سال دهم هجرت بود. سران نمایندگان نجران پیش از آن که با پیامبر روبه رو شوند، به یکدیگر گفتند: هرگاه دیدید که «محمد» افسران و سربازان خود را به میدان مباهله آورد، معلوم می شود که در ادعای خود صادق نبوده و اطمینانی به نبوت خود ندارد، ولی اگر دیدید که با فرزندان و عزیزان خود به مباهله آمده، معلوم می شود که او راستگو و پیامبر خدا است؛ زیرا آن قدر به خود ایمان دارد و احساس امنیت می کند که عزیزان خود را آورده است. هنوز نمایندگان نجران در این گفتگو بودند که ناگهان چهره ی نورانی پیامبر (صلی الله علیه وآله) نمایان شد. او فرزندش حسین (علیه السلام) را در آغوش دارد و دست حسن (علیه السلام) را در دست؛ علی (علیه السلام) پیش رو، و حضرت زهرا (علیها السلام) پشت سر آن جناب حرکت می کنند(۵) پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) پیش از ورود به میدان مباهله به همراهان خود فرمود: «من هرگاه دعا کردم، شما دعای مرا با گفتن آمین بدرقه کنید.» نمایندگان نجران، با حالت بهت و وحشت به یکدیگر نگاه می کردند؛ شکوه و جلال معنوی و الهی این پنج تن، همه را بر جای خود میخکوب کرده بود. اسقف نجران گفت: «من چهره هایی می بینم که هرگاه دست به دعا بلند کنند و از درگاه خداوند بخواهند که بزرگ ترین کوه ها را از جای برکند، به سرعت کنده خواهد شد. هرگز درست نیست که ما با این چهره های نورانی و با فضیلت مباهله کنیم؛ چرا که عذاب الهی همه ی ما را نابود می کند و چه بسا دامنه ی عذاب گسترش یابد و همه ی مسیحیان جهان را فرا گیرد و در روی زمین یک مسیحی باقی نماند» انصراف مسیحیان از مباهله نمایندگان نجران با دیدن این وضع، بی درنگ وارد شُور شدند و به اتفاق آرا تصویب کردند که هرگز وارد مباهله نشوند و هر سال مبلغی را به عنوان «جزیه» به حکومت اسلامی بپردازند. پیامبر (صلی الله علیه وآله) نیز درخواست آنان را پذیرفت و قرار گذاشتند که مردم نجران نیز از مزایای حکومت اسلامی برخوردار گردند؛ در این هنگام پیامبر (ص) فرمود: «عذاب سایه ی شوم خود را بر سر نمایندگان نجران گسترده بود و اگر از در مباهله وارد می شدند، صورت انسانی خود را از دست داده و با آتشی که در بیابان بر افروخته می شد، می سوختند و دامنه ی عذاب به سرزمین نجران هم کشیده می شد(۶) فضیلت اهل بیت(علیهم السلام) در داستان مباهله: مفسران و محدثان شیعه و سنی تصریح کرده اند که پیامبر گرامی اسلام تنها کسانی را که همراه خود برای مباهله برد: فرزندانش، حسن و حسین (علیهما السلام) (ابناءنا) و دخترش فاطمه (علیها السلام) (نساءنا)و از میان مردان تنها علی بن ابی طالب (علیه السلام) (انفسنا) بودند. شهید قاضی نور الله شوشتری، در کتاب شریف «احقاق الحق»، اتفاق نظر مفسران را در این باره بیان می کند؛ سپس آیه الله مرعشی نجفی (ره) در پاورقی این کتاب، از حدود شصت نفر از بزرگان عامه نقل می کند که معتقدند آیه ی مباهله در شأن و منزلت اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه وآله) نازل شده است؛ برای مثال مسلم بن حجاج در صحیح خود ـ که دومین صحیح از صحاح ششگانه عامه است ـ می نویسد: «معاویه به سعد وقاص گفت: چرا علی را دشنام نمی گوئی؟ پاسخ گفت: به دلیل سه ویژگی که علی داشت و من آرزو می کنم که یکی از آن ها را دارا بودم…؛ (یکی از آن ها این بود که چون آیه ی مباهله نازل شد، پیامبر تنها از فاطمه و حسن و حسین و علی دعوت کرد؛ وقتی همگی جمع شدند، فرمود: اللهم هؤلاء اهلی؛ خداوندا ایشان اهل بیت من هستند(۷)

(منبع: سایت اندیشه قم)
۱) ر. ک: فرهنگ جامع عربی، فارسی، ماده «بهل»؛ فرهنگ دانشگاهی، ترجمه المنجد الابجدی، ماده ی بهل
۲) ر. ک: تفسیر نمونه، ج۲، ص۴۳۸۳) آل عمران، ۶۱۴) یاقوت حموی در معجم البلدان، ج۵، ص۲۶۷ـ۲۶۶، علل گرایش آنان را به آیین مسیح بیان کرده است۵) در برخی نقل ها آمده است که پیامبر دست حسن و حسین را گرفته بود و فاطمه به دنبال پیامبر و علی (علیه السلام) پشت سر وی حرکت می کرد. ر.ک: منشور جاوید، ج۷، ص۱۰۱۶) بحار الانوار، ج۲۱، ص۲۸۵ به بعد۷) صحیح مسلم، ج۷، ص۱۲۰

»»» اما نکات مهم واقعه مباهله :
الف) سخنی مهمتر از این آیه در خصوص امیرالمومنین علی (علیه السلام) گفته نشده و نخواهد شد؛ زیرا خداوند در این آیه علی (علیه السلام) را خود پیامبر (صل الله علیه وآله) معرفی نمود؛ چه این که نفس یعنی خود، مثل این که می گوئیم بابی انتم و امی و نفسی یعنی پدر و مادرم و خودم فدای شما.
 ب) خداوند در این آیه کلمه اهل بیت (علیهم السلام) را که در آیه ۳۳ از سوره مبارکه احزاب با عنوان یطهرکم تطهیرا یاد نموده است با سه عنوان پسران رسول خدا، زنان رسول خدا و جانان رسول خدا تفصیل داده و باز نموده است. زیرا پیامبر در این واقعه فرمود: اللهم هؤلاء اهلی؛  بار الها اینان اهل بیت من هستند
ج) خداوند در این آیه، نساءنا را بین ابناءنا و انفسنا قرار داده و هنگامی که برای مباهله آمدند پیامبر (صل الله علیه وآله) امام حسین (علیه السلام) را بغل کرده بود و دست امام حسن (علیه السلام) را گرفته بود و حضرت زهرا (علیها سلام) پشت سر پیامبر (صل الله علیه وآله) و علی (علیه السلام) پشت سر سرور زنان عالم حرکت می کرد که با عفت و پوشش سازگارتر است.
و) مأمون در مناظره ای با امام رضا (علیه السلام) گفت: به چه دلیل علی (علیه السلام) جان رسول خداست؟ امام رضا (علیه السلام) فرمود: به دلیل انفسنا در آیه مباهله. مأمون گفت: انفسنا در این آیه به معنای رجل آمده است (زیرا عرب کلمه نفس را در معنای رجل هم بکار می برد) و دلیل آن نسائنا است (یعنی چون انفسنا در مقابل نسائنا آمده این نسائنا قرینه است در معنا کردن انفسنا به رجل). امام رضا (علیه السلام) فرمود: خیر به همان معنای جان  وخود است به دلیل ابنائنا (یعنی اگر منظور رجل و جنس مذکر بود آن وقت ابنائنا فضول و زیادی کلام بود چون رجل، ابنائنا (پسران) را که از جنس مذکرند نیز شامل می شد و خداوند فضول کلام ندارد.) (به نقل از آیت الله دکتر احمد عابدی)
ه) یکی از فقهای اهل سنت، احمد حنبل، در جلسه‌ای که فرزند او با دوستانش ترتیب داده بودند، حضور داشت. دوستان فرزند احمد حنبل راجع به افضل صحابه سئوال کردند؟ امام حنبل افرادی را نام برد و امام علی(علیه السلام) را در ردیف صحابه نام نبرد! فرزند ایشان سئوال کردند: ما با توجه به شناختی که از شما داشتیم گمان می‌کردیم در ردیف صحابه از علی هم نامی می‌برید اما یادی از علی نکردید؟! احمد حنبل گفت: مگر نگفتید افضل صحابه؟! علی که جزو صحابه نیست بلکه به گواهی آیه مباهله علی نفس پیامبر است. این مطلب را از زبان احمد جنبل شنیدن مزه دارد.(سایت آیه الله حسن رمضانی از شاگردان علامه ذوالفنون حسن حسن زاده آملی)
ی) در ادبیات عرب صیغه مفرد بر یک و صیغه مثنی بر دو و صیغه جمع بر سه و سه به بالا دلالت دارد. در این آیه خداوند در پسران (ابناءنا) و زنان (نسائنا) و نفوس (انفسکم) به ۳ و ۳ به بالا دستور داده چون صیغه جمع به کار رفته است. پس پیامبر (صل الله علیه وآله) باید سه زن و سه پسر و سه نفر که به منزله خود پیامبر (صل الله علیه وآله) هستنتد را بیاورد اما در همه موارد یا فرد آورده یا مثنی و هیچکدام را جمع نیاورده است. پس یا باید معتقد شویم نستعوذ بالله پیامبر از فرمان خدا سرپیچی کرده یا هیچ کدام مصداق جمعی ندارد. فرض اول بنا بر عصمت رسول خدا (صل الله علیه وآله) با سندیت آیه تطهیر منتفی است اما علت این که خداوند جمع آورده و نه فرد و مثنی این است که اگر فرد می آورد و پیامبر (صل الله علیه وآله)، امام علی (علیه السلام) را می آورد آنگاه می گفتند بالاخره خدا فرموده یکی از جان هایت را بیاور و الا بودند کسان دیگری هم که جان پیامبر باشند ولی چه کند که دستور به آوردن یک نفر بوده. اما در صیغه جمع، دیگر کسی نمی تواند این سخن را بگوید و معلوم است که پیامبر (صل الله علیه وآله) جز علی و فاطمه و حسنین (علیهم السلام) کس دیگری را جان و زن و فرزند خود نمی داند.
ن) علامه ذوالفنون حسن حسن زاده آملی چندین دهه است که برای مباهله بر حقانیت شیعه اثنی عشری اعلان آمادگی کرده است اما هیچ یک از معتقدین به ادیان و مذاهب دیگر برای مباهله با ایشان وجود نکرده اند که قدم جلو بگذارند. و این نیز یکی از اسناد زنده بر حقانیت شیعه است (به نقل از آیه الله صمدی آملی شارح کتب علامه)
م) وقتی اهل نجران جایگاه بلند اهل بیت (علیهم السلام) را دیدند از مباهله صرف نظر کردند اما پیامبر (صل الله علیه وآله) به گفته ابن اثیر با نصاراى نجران قرارداد بست که دو هزار لباس در هر سال به مسلمانان بدهند که قیمت هر لباس چهل درهم بود و نیز شرط کرد که اگر فرستادگان پیامبر نزد آنها رفتند از آنها پذیرایى کنند (ابن اثیر، الکامل فى التاریخ، ج ۱، ص ۶۴۶). اگر پیامبر (صل الله علیه وآله) با پا پس کشیدن آنان سریع موافقت می کرد، شاید این شائبه در اذهان شکل می گرفت که؛ آنها پا پس کشیدند و اهل بیت نیز از خدا خواسته قبول کردند اما پیامبر فرمود: یا جزیه می دهید یا مباهله می کنیم که نشان از ایمان پیامبر در حقانیت خویش است.
ک) برخی از مدارک اهل سنت در مورد تفسیر آیه مباهله به علی و فاطمه و حسن و حسین (علیهم السلام):
صحیح مسلم– مسلم النیسابوری– ج ۷ – ص ۱۲۰ – ۱۲۱- دار الفکر
سنن الترمذی– الترمذی– ج ۴ – ص ۲۹۳ – ۲۹۴- دار الفکر
نظم درر السمطین– الزرندی الحنفی– ص ۱۰۸
معرفه علوم الحدیث– الحاکم النیسابوری– ص ۵۰- منشورات دار الآفاق الحدیث
عمده القاری– العینی– ج ۱۸ – ص ۲۷- دار إحیاء التراث العربی
فتح القدیر– الشوکانی– ج ۱ – ص ۳۴۸- عالم الکتب
شواهد التنزیل– الحاکم الحسکانی– ج ۱ – ص ۱۶۰- مجمع إحیاء الثقافه الإسلامیه
تفسیر ابن کثیر– ابن کثیر– ج ۱ – ص ۳۷۹- دار المعرفه
الدر المنثور– جلال الدین السیوطی– ج ۲ – ص ۳۹- دار المعرفه
إمتاع الأسماع– المقریزی– ج ۶ – پاورقى ص ۶- دار الکتب العلمیه
الفصول المهمه فی معرفه الأئمه– ابن الصباغ– ج ۱ – پاورقى ص ۱۱۴- دار الحدیث
تفسیر القرطبی– القرطبی– ج ۴ – ص ۱۰۴- مؤسسه التاریخ العربی
تاریخ الإسلام– الذهبی– ج ۳ – ص ۶۲۷- دار الکتاب العربی
مطالب السؤول فی مناقب آل الرسول (ع)– محمد بن طلحه الشافعی– ص ۳۸
مسند احمد– الإمام احمد بن حنبل– ج ۱ – ص ۱۸۵- دار صادر
تاریخ مدینه دمشق– ابن عساکر– ج ۴۲ – ص ۱۶- دار الفکر
المناقب– الموفق الخوارزمی– ص ۱۰۸- مؤسسه النشر الإسلامی
ینابیع الموده لذوی القربى– القندوزی– ج ۱ – ص ۱۳۶- دار الأسوه
المستدرک– الحاکم النیسابوری– ج ۳ – ص ۱۵۰
السنن الکبرى– البیهقی– ج ۷ – ص ۶۳- دار الفکر
شواهد التنزیل- الحاکم الحسکانی- ج ۱ – ص ۱۶۰
مطالب السؤول فی مناقب آل الرسول (ع)- محمد بن طلحه الشافعی- ص ۳۸
اعمال این روز:
– روزه
– غسل
– استعمال عطر
– خواندن ادعیه مأثوره این روز
– صدقه دادن
– خواندن زیارت جامعه کبیره
نزول آیه تطهیر در روز مباهله
روزی که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) قصد مباهله کرد، قبل از آن عبا بر دوش مبارک انداخت و حضرت امیرالمؤمنین و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام را در زیر عبای مبارک جمع کرد و گفت: «پروردگارا، هر پیغمبری را اهل بیتی بوده است که مخصوص‌ترینِ خلق به او بوده‌اند. خداوندا، اینها اهل بیت منند؛ پس شک و گناه را از ایشان برطرف کن و ایشان را پاکِ پاک کن.» در این هنگام جبرئیل نازل شد و آیه تطهیر را در شأن ایشان فرود آورد: «همانا خداوند اراده فرمود از شما اهل بیت پلیدی را برطرف فرماید و شما را پاکِ پاک کند.
روایاتی در باب یکی بودن پیامبر (ص) و علی (ع):
– پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم): «انا و علی من شجره واحده و سایر الناس من شجره شتا»
– پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم): من و علی از یک درختیم و دیگران از درختان دیگر (دعای ندبه)
– پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم): من و علی یک نور بودیم در اصلاب شامخه تا این که من در صلب عبدالله و علی در صلب ابوطالب قرار گرفت (مناقب علی بن أبی طالب:۱۳۲/۸۹، العمده: ۱۰۹/۹۰).
– امام باقر (علیه السلام): «اولنا محمد آخرنا محمد کلنا محمد» (اسرار آفرینش ص۷۵ )
– پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم): خون علی خون من است جنگ با علی و صلح با علی جنگ و صلح با من است (المعجم الکبیر: ۱۲۳۴۱/۱۵/۱۲، تاریخ دمشق: ۸۳۷۲/۴۲/۴۲)
– پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم): تو از منی و من از تو (کمال الدین: ۶۵/۲۴۱، الأمالی، صدوق: ۴۰۸/۳۴۲، بشاره المصطفی:۳۲)
– پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله) : هان! زمین از من خالی نیست تا هنگامی که علی در دنیا زنده است و پس از من، باقی است. علی در دنیا پس از من، بدیل من است. علی، همچون پوست من است. علی، همچون گوشت من است. علی، همچون استخوانم است. علی، مثل خونم است. علی، رگ و پیِ من است. (تفسیر فرات: ۱۹۲/۱۵۴٫ نیز، ر. ک: مائه منقبه: ۷۲/۱۲۶)

دیدگاه‌ خود را بنویسید

اشتراک گذاری این صفحه در :
ما را در رسانه های اجتماعی دنبال کنید
اسکرول به بالا