آستانه شهادت

آستانه شهادت

خواب دیدن حضرت زهرا(س) قبل از شهادت
از آن بانوى پهلو شکسته نقل کرده‏اند که در روزهاى آخر عمر خواب دیدم پدرم را و به او از دست امت شکایت کردم آن حضرت به من فرمود: انک قادمه على عن قریب (۱) تو به زودى به سوى من مى‏آیى.
بار دیگر خواب مى‏بیند ملائکه بسیارى به زمین فرود مى‏آیند و دو فرشته جلیل‏القدر پیشاپیش آنها است که او را به آسمانها بردند و قصرهاى عالیه بهشتى را به او نشان دادند و باغها و بستانهاى فردوس اعلا را به او نمودند… مى‏پرسد که این کاخ‏هاى عالى از آن کیست؟
مى‏گویند: اینجا فردوس اعلا است که آخرین درجه بهشت است و این همان نهر کوثر است که متعلق به شما است. آن رسیده بزرگوار مى‏پرسد: این ابى؟ پدرم کجا است؟ گفتند: هم‏اکنون وارد مى‏شود و همان لحظه مى‏فرماید که پدرم وارد شد و مرا در آغوش گرفت و پریشانى مرا بوسید و فرمود: فرزند دلبندم دیدى آنچه خدا وعده فرموده بود؟ این همان وعده الهى است این کاخ منزل تو و شوهرت و فرزندان شما است و این جایگاه متعلق به دوستان شما است از خواب بیدار شد و رؤیاى شیرین خود را به حضرت امیرالمؤمنین علیه‏السلام نقل کرد، مولاى متقیان علیه‏السلام دانست که به زودى همسرش از دستش خواهد رفت و به بهشت اعلا منتقل خواهد شد. پس از دیدن این خواب بود که مکرر این دعا را مى‏خواند:
یا حى یا قیوم برحمتک استغیث فاغثنى اللهم زحزحنى عن النار و ادخلنى الجنه والحقنى بابى محمد صلى الله علیه و آله. (۲)
اى خداوند زنده و پاینده به رحمت تو پناه مى‏برم پس به فریادم برس بار خدایا مرا از آتش جهنم دور گردان و به بهشت وارد کن و مرا به پدرم حضرت محمد صلى الله علیه و آله ملحق گردان. وقتى در همان حال حضرت على علیه‏السلام به بالینش آمد و به وى فرمود عافاک الله و ابقاک. اى دختر پیامبر خداوند تعالى تو را به سلامت و باقى نگه دارد. گفت یا اباالحسن به زودى پدرم را ملاقات نموده و به او ملحق مى‏شوم.
۱ـ الصدیقه للعلامه المقرم/ ۱۰۵
۲ـ دلایل الامامه طبرى ۴۶
دستور ساختن تابوت
روایت شده: فاطمه (س) به اسماء بنت عُمَیْس فرمود: من ناپسند مى‏دانم آنچه را که با آن جنازه‏ى زنان را حمل مى‏کنند (۱) که پارچه‏اى روى جنازه‏ى آنها مى‏اندازند و جسم آنها از زیر پارچه پیدا است، و هر کس آن را دید تشخیص مى‏دهد که مرد است یا زن، من ضعیف شده‏ام و گوشت بدنم گداخته شده، آیا چیزى نمى‏سازى که مرا بپوشاند.
اسماء گفت: آن زمان که در حبشه بودم (۲) مردم حبشه براى حمل جنازه چیزى را که پوشاننده بدن بود ساخته بودند، اگر مى‏خواهى مثل آن را بسازم.
فاطمه (س) فرمود: آن را بساز.
اسماء تختى طلبید و آن را به رو انداخت، سپس چند چوب از شاخه‏ى خرما طلبید و آن را بر پایه‏هاى آن تخت، استوار کرد و سپس پارچه‏اى روى آن کشید (شبیه عِمارى درآمد) و به فاطمه (س) عرض کرد: تابوتهاى مردم حبشه، این گونه است.
فاطمه (س) آنرا پسندید و به اسماء فرمود: خدا تو را از آتش دوزخ محفوظ بدارد، مانند این تابوت براى من بسازد و مرا با آن بپوشان.
و نقل شده وقتى که حضرت زهرا (س) آن تابوت را دید خندید، با توجه به اینکه بعد از رحلت رسول خدا (ص) هیچگاه تبسّم (لبخند) نکرده بود و فرمود: این تابوت، چقدر زیبا و نیکو است که مانع مشخص شدن زن و مرد مى‏شود! (۳)
 
۱ـ گویا تابوت آن زمان همانند نردبانى بدون دیوار بوده، و جنازه را روى آن مى‏گذاشتند، و جنازه مشخّص مى‏شد.
۲ـ اسماء همسر جعفر طیّار بود، و حدود پانزده سال همراه جعفر در حبشه به سر برد و بعد از شهادت جعفر، همسر ابوبکر شد، محمد بن ابوبکر پسر او است (مترجم).
۳ـ کشف‏الغمّه ج ۲ ص ۶۷ به نقل از ابن‏عبّاس
اندوه فراوان حضرت زهرا(س) در لحظات ترک دنیا
علت رنجورى و ناتوانى روزافزون زهرا (علیهاالسلام) تنها بیمارى نبود، بلکه افکار و غم و غصه‏هاى فراوان، مغز و اعصاب آن بانوى عزیز را فشار مى‏داد، گاهى که در اطاق کوچک خویش بر پوستى آرمیده و بالشى که از علف پر شده بود به زیر سر داشت، افکار گوناگون بر آن حضرت هجوم مى‏آورد: آه چگونه به وصیت‏هاى پدرم اعتنا نکردند و خلافت شوهرم را غصب نمودند؟ آثار شوم و خطرناک غصب خلافت تا قیامت باقى خواهد ماند. خلافتى که بوسیله‏ى زور و حیله‏بازى بر ملت تحمیل شد، عاقبت خوبى ندارد. علت پیشرفت و ترقى اسلام و عظمت مسلمین، اتحاد و یگانگى جهان مسلمین بود، آه چه نیروى بزرگى را از دست دادند! اختلافات را در داخل خودشان کشاندند، نیروى واحد و مقتدر اسلام را به نیروهاى پراکنده تبدیل نمودند. جهان اسلام را در مسیر ناتوانى و ضعف و پراکندگى و ذلت انداختند. آه آیا من همان فاطمه و عزیز کرده پیغمبرم که در بستر بیمارى افتاده‏ام و در اثر ضربات همین امت از درد مى‏نالم و مرگ را بالعیان مشاهده مى‏کنم؟!
 پس آن همه سفارشهاى پیغمبر چه شد؟ خدایا على (علیه‏السلام) را چکنم که با وجود آن همه شجاعت و قدرتى که در او سراغ دارم در وضعى گرفتار شده که ناچار است براى حفظ مصالح اسلام دست بر روى دست بگذارد و در قبال غصب حق مشروعش سکوت اختیار کند؟ آه مرگ من نزدیک شده و در روزگار جوانى از دنیا مى‏روم و از غم و غصه نجات مى‏یابم، اما کودکان یتیم را چه کنم؟ حسن و حسین و زینب و ام‏کلثومم یتیم و بى سرپرست مى‏شوند. آه، چه مصیباتى بر سر عزیزانم وارد خواهد آمد، من بارها از پدرم مى‏شنیدم که مى‏فرمود: حسنت را مسموم مى‏کنند و حسینت را با شمشیر به قتل مى‏رسانند. هم اکنون آثار و علائمش را مى بینم.
گاهى حسین کوچک را مى‏گرفت و زیر گلویش را مى‏بوسید و براى مصیباتش اشک مى‏ریخت. گاهى حسن را به سینه مى‏چسبانید و بر لبهاى معصومش بوسه مى‏زد. گاهى گرفتاریهاى آینده و حوادث طاقت‏فرساى زینب و ام‏کلثوم را به یاد مى‏آورد و براى آنان مى‏گریست.
آرى امثال این افکار ناراحت کننده بود که زهراى عزیز را رنج مى‏داد و روز بروز رنجورتر و ضعیف‏تر مى‏شد.
در روایت وارد شده که فاطمه (علیهاالسلام) در هنگام وفات گریه مى‏کرد، على (علیه‏السلام) فرمود: چرا گریه مى‏کنى؟ پاسخ داد: براى گرفتارى‏هاى آینده‏ى تو گریه مى‏کنم. فرمود: گریه نکن، به خدا سوگند اینگونه امور در نزد من مهم نیست.(۱)
۱ـ بحارالانوار ج ۴۳ ص ۲۱۸.
 فرمایش حضرت زهرا(س) درباره امت پیامبر در لحظه شهادت
  اسماء گوید: دیدم حضرت دستهایش را به سوى آسمان بلند کرده و مى‏گوید:
پروردگارا به حق حضرت محمد مصطفى و شوق و اشتیاقى که نسبت به من داشت و به شوهرم على مرتضى و اندوهى که بر من دارد و به حسن مجتبى و گریه‏اش بر من، و به حسین شهید و حسرت و افسردگیش نسبت به من و به دخترانم که دختران فاطمه‏اند و آه ماتمشان بر من، از تو مى‏خواهم که بر گنهکاران امت حضرت محمد ترحم فرموده،
و آنان را ببخشائى و به بهشت واردشان سازى که تو گرامى‏ترین سؤال شوندگان و ارحم الراحمین مى‏باشى (۱)
  ۱ـ بلادى البحرانى، «وفاه فاطمه الزهراء»/ ۷۸.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

اشتراک گذاری این صفحه در :
ما را در رسانه های اجتماعی دنبال کنید