برادر جانبازی را به بیمارستان ( بیمارستانی در لندن ) آورده بودند که در اثر بمباران شیمیایی دو چشم خود را از دست داده بود . افزون بر این ، تمام دندان هایش هم ریخته بود و اصلا نمی توانست غذا بخورد و به وسیله شیلنگ از راه دهان به معده اش غذا می رساندند . شاید هشت ، نه ماه قبل از ما به آنجا آمده بود . پزشکان انگلیسی برای او دندان مصنوعی می گذاشتند ، هشت دندان به صورت کاشتنی و مابقی با کمک آن هشت تا ، البته خیلی زمان بر و دردناک بود . هر یک از دندان ها بیش از یک ماه وقت می برد . تا آن روز ، چهار دندان در فک بالا و چهار دندان در فک پایین او کاشته بودند و اینها به منزله پایه بود و می خواستند مابقی دندان ها را به کمک آنها نصب کنند . دندان پزشکان منتظر بودند دندان های کاشته شده سفت و محکم شود . روزی که می خواستند دندان های باقی مانده او را نصب کنند ، من همراه یکی از جانبازان او را به مطب دکتر بردیم و بالای سرش بودیم .وقتی دندان پزشک بقیه دندان های او را کار گذاشت ، با حالت تکبر و غرور گفت : این دندان هایی که برای تو گذاشتم ام ، در هیچ جای دنیا حتی آمریکا و اروپا نظیر ندارد و نمی توانند چنین عملی انجام بدهند . بنابراین باید خیلی خوب از آن مواظبت کنید .
سپس گفت : دیگر نباید به حرف (( حمینی )) امام خمینی را (( حمینی )) تلفظ می کرد گوش بدهی و دوباره به جبهه بروی ، و الا اگر یک بار دیگر شیمیایی شوی ، دیگر هیچ قابل علاج و مداوا نخواهی بود .
وقتی مترجم این بخش از سخنان پزشک را ترجمه کرد ، این جانباز عزیز دست به دهان برده ، دندان هایش را از دهان بیرون آورده و در مقابل چشمان حیرت زده پزشک و ما محکم به زمین کوبید ، و آنها را قطعه قطعه کرد .
ما در آن حال بی اختیار تکبیر گفتیم . سپس گفت : مرگ بر تو و مرگ بر آن دولتی که تو را این گونه پررو بار آورده است . تو در مقابل این دندان ها مزد گزاف و کافی گرفته ای ، دیگر حق نداری برای من تعیین تکلیف کنی ، ای کاش هزاران جان داشتم و همه را در راه آرمان های امام خمینی فدا می کردم .
دندان پزشک که دید با جانبازان نمی تواند درگیر شود ، برخوردش را تغییر داد و در حالی که سعی می کرد ظاهر خویش را آرام جلوه دهد ، گفت : او فعلا عصبانی است . او را ببرید تا استراحت کند و چند روز دیگر بیاورید تا دوباره دندان هایش را ترمیم کنم .