رابطه جهان و انسان اینچنین است که اگر انسان در آن مسیر کمالی و انسانی خودش قرار بگیرد ، طبیعت با انسان هماهنگتر سر آشتی میگیرد حال چه روابط مرموزی ماین طبیعت و انسان هست ، بسا هست که ما بتواینم به دست آوریم ، بسا هم هست که نتوانیم بدست آوریم ، ولی چنین چیزی هست ، و اگر انسان بر ضد مسیر خاص طبیعت قرار بگیرد یعنی بر ضد مسیر تکامل قرار بگیرد ، کشیده بشود به سوی فسق و فجور و آن چیزهایی که انسان برای آنها نیست ، کمال انسان نیست و ضد انسان است ، آنگاه طبیعت مثل بدنی که جزء بیگانه را از خود دفع و رد میکند ، یک عکس العمل این چنینی نشان میدهد که این عکس العمل هاست که به نام عذابها و این جور چیزها گفته شده است. از نظر قرآن طبیعت در مقابل آدمی عکس العمل نشان می دهد.« و لو ان اهل القری آمنوا و اتقوا لفتحنا علیهم برکات من السماء و الارض اعراف ، ۹۶ و اگر اهل شهرها ایمان آورده و تقوا پیشه می کردند برکاتی از آسمان و زمین به رویشان می گشودیم ».
قرآن کریم در پیوند انسان با خدا زیباترین بیانها را آورده است. خدای قرآن برخلاف خدای فلاسفه یک موجود خشک و بیروح و بیگانه با بشر نیست خدای قرآن از رگ گردن انسان به انسان نزدیکتر است، با انسان در داد و ستد است، با او خشنودی متقابل دارد، او را به خود جذب میکند و مایه آرامش دل اوست: ” « الا بذکر الله تطمئن القلوب »” جز به یاد خدا دلها آرام نمی گیرد (رعد/۲۸). بشر با او انس و الفت دارد، بلکه همه اشیاء او را میخواهند و او را میخوانند تمام موجودات از عمق و ژرفای وجود خود با او سر و سر دارند، او را ثنا میگویند و تسبیح میکنند: ” « ان من شیء الا یسبح بحمده و لکن لا تفقهون تسبیحهم »”و هیچ چیز نیست مگر اینکه او را به پاکی می ستاید اما شما ستایش آنان را در نمی یابید (اسرا/۴۴). قرآن در ارائه راه های خداشناسی از همه راه های موجود استفاده کرده است: راه مطالعه آیات آفاقی و انفسی، راه تزکیه و تصفیه نفس، راه تعمق و تفکر در هستی و وجود به طور کلی زبده ترین فیلسوفان اسلامی محکم ترین برهانهای خویش را به اقرار و اعتراف خود، از قرآن مجید الهام گرفتهاند. قرآن رابطه خدا را با جهان و مخلوقات بر توحید صرف قرار داده است، یعنی خداوند در فاعلیت و نفوذ مشیت و اراده اش رقیب و معارض ندارد همه فاعلیتها و همه اراده ها و اختیارها به حکم خدا و قضا و قدر خداست.
ترتیب و نظام موجودات عین وجود آنهاست که از ناحیه ذات حق افاضه میشود ، اراده حق است که به آنها نظام داده است ولی نه به این معنی که با یک اراده آنها را آفریده و با ارادهای دیگر به آنها نظام داده است تا فرض شود اگر اراده به نظام برداشته شود ، اراده به اصل آفرینش آنها باقی بماند . چون وجود موجودات و مرتبه وجود آنها یکی است ، اراده وجود آنها عین اراده نظام ، و اراده نظام عین اراده وجود آنها است . از اینرو اراده باری تعالی به وجود هر شیء ، تنها از راه اراده وجود سبب آن چیز صورت میگیرد ، و اراده وجود آن سبب ، از راه اراده وجود سبب صورت میگیرد ، و جز این ، محال است . موجودات در نظام طولی منتهی میشوند به سببی که مستقیما اراده حق به او تعلق گرفته است ، اراده حق نسبت به وجود یافتن یک چیز، عین اراده وجود همه اشیاء و همه نظامات است . « و ما امرنا الا واحده قمر / . ۵۰ و فرمان ما یک کلمه بیش نیست … » .