آدمی همواره چشم به راه است و چیزی را میجوید که بالفعل نزد او حاضر نیست. البته مطلوب او همیشه یکسان نیست و بسته به وضع روحی و معنوی و زمینههای اعتقادی او متفاوت میشود. این، حکایت از بُعد نامتناهی او دارد. بشر بیآینده، مأیوس و سرخورده، گویی خود را از موهبت عالمی بهتر و روشنتر محروم میسازد و عملاً از استعداد و امکانات آتی به دور میماند. شاید نتوان در میان ادیان و آیینهای موجود ـ اعم از آسمانی و غیر آن ـ نمونهای را یافت که از امید به آینده و تحولات آن تهی باشد و مستقیم یا غیرمستقیم به اصلاح و بهبود وضع بشر و تحقق آرمانهای وی در آیندهای دور یا نزدیک نظر نداشته باشد. ادیان آسمانی و با منشأ وحیانی در این خصوص برجستهتر از دیگر آیینها به این معنا توجه داشتهاند و بسیاری از معتقدات دینی پیروان آنها با این معنا ارتباط مییابد.
از زمره مشترکات ادیان ابراهیمی، اعتقاد به پدیده «نجات» و ظهور «منجی» به منزله نقطه آرمانی و عدالتخواهانه بشر است و البته مفهوم نجات، خود با مفاهیم و اصطلاحات دیگری نظیر «موعودگرایی» ، « منجیگرایی» و «آخرالزمان» پیوند یافته است؛ بهگونهای که در هنگام بحث در زمینه هریک از مفاهیم مذکور، خواه ناخواه از دیگر مفاهیم نیز سخن به میان میآید. درواقع، زمینه اصلی باور به اصل نجات و ظهور منجی، هم به وجه روحی و آرمانخواهی بشر باز میگردد و هم به تعالیم و آموزههایی که در متون دینی این ادیان انعکاس یافته است.
در این نوشتار بهطور خاص به نحوه انعکاس این معانی در عهدین ـ متون دینی دو سنت یهودی و مسیحی ـ میپردازیم و برآنیم که مختصات کلی این آموزه را در متون مذکور ترسیم کنیم تا احتمالاً زمینهای برای مقایسه مبانی نظری آن با آموزهها و تعالیم دین مقدس اسلام فراهم آید. روشن است که بررسی مبانی و نتایج اعتقاد به موعود آخرالزمان و آموزه مهدویت در اسلام، نیازمند مجال مستقلی است و از این رو در این نوشتار متعرض بحث اخیر نخواهیم شد. استناد اصلی ما در این نوشتار، متن عهدین و برخی از آثار معتبر محققان غربی در این زمینه است؛ چراکه برداشت و تفسیر بروندینی از عهدین، احیاناً مورد انتقاد برخی پیروان دو دین ابراهیمی قرار میگیرد. لذا اکثر ارجاعات ما از خود کتاب مقدسـ و احیاناً آثاری در تبیین مطالب آن ـ میباشد.
الف. موعود عهدین: مبانی و پیآمدها
«…ای خداوند! تو را در میان امتها حمد خواهم گفت و به نام تو سرود خواهم خواند که نجات عظیمی به پادشاه خود داده و به مسیح خویش رحمت نموده است؛ یعنی به داود و به ذریت او تا ابدالآباد.»[۱]
عبارت مذکور، نمونهای از دهها موردی است که در عهدین از موعود و نجاتدهنده و اوصاف و ویژگیهای آن سخن گفته است.
مفهوم نجات در کتاب مقدسـ و بهویژه در عهد عتیقـ عمیقاً با آرمانهای قومی یهود، پیوند یافته و در پرتو آنها تفسیر و تعبیر میشود. بسیاری از رسایل، اسفار و مکتوبات عهد عتیق، بهویژه کتابهای انبیاء، مشحون از نوعی ادبیات منجیگرایانه[۲] به سبک و سیاق فرهنگ عبرانیانـ و البته همراه با تصرفات بعدی نویسندگانـ است. کتابهایی نظیر ارمیای نبی، اشعیای نبی، حزقیال، دانیال، عاموس و مانند اینها بهطور خاص، اندیشه نجات قوم یهود را با بیانی نزدیک به هم منعکس میسازد. این منجیگرایی، آرمانگرایی و انتظار مسیحا عمدتاً در قالب پیشگوییهای انبیای بنیاسرائیلـ یا ادبیات مکاشفهای[۳]ـ عرضه شده و ظاهراً از میان این انبیا، نخستین کسی که اقدام به کتابت این پیشگوییها کرد، «عاموس» بوده است:
اینک خداوند میگوید: …. اسیری قوم خود اسرائیل را خواهم برگردانید و شهرهای مخروب را بنا نموده، در آنها ساکن خواهند شد و تاکستانها غرس کرده، شراب آنها را خواهند نوشید… و بار دیگر از زمینی که به ایشان دادهام، کنده نخواهند شد.[۴]
در سایر نوشتههای عهد عتیق نیز مضامین مشابه با فقره مذکور دیده میشود:
خداوند چنین میگوید اینک خیمههای اسیری یعقوب را باز خواهم آورد… و ایشان را خواهم افزود و کم نخواهند شد و ایشان را معزّز خواهم ساخت و پست نخواهند گردید.[۵]
از این جهت یهودیان به آیندهای امیدوار بودند که تمامی آرزوها و آرمانهای آنها را در قالب ظهور «دوره مسیحایی»؛ یعنی همان دوره جلال و شکوه گذشته محقق میساخت. این عبارت عهد عتیق در میان یهودیان بسیار رواج داشت که بیان میداشت:
«اگرچه ابتدایت صغیر میبود، [ولی] عاقبت تو بسیار رفیع میگردد.»[۶]
اهمیت دوره طلایی گذشتهـ با تأکید بر دوره پادشاهی داود و سلیمانـ به قدری است که تاریخ یهود همواره در صدد احیای آن دوره و حاکمیت مطلق یهود به شکل اسطورهای حرکت کرده است و امروزه نشانی از آن را در زبان انگلیسی مییابیم:
«روزگار خوش باستان» (The good old Time)
از این جهت میتوان گفت اندیشه انتظار مسیحا اصالتاً یهودی است[۷].
دستمایه اصلی «اندیشه مسیحایی» و «نجات بنیاسرائیل»، دو اسطوره «تبعید بابل» و «آزار یهودیان در زمان حاکمیت رومیها» است. گفته شده که «اندیشه مسیحا» در عهد عتیق مشخصاً پس از بازگشت از بابل شکل گرفته، با این مضمون که خداوند، فرزندی از نسل داود نبی را برانگیخته و او با رهبری و پادشاهی بر بنیاسرائیل، آنها را از ذلت و خواری نجات داده، به اورشلیم و سرزمین مقدس باز میگرداند. تجدید سلطنت داود، چیزی است که بشارت آن در قالب مفهوم «سلطنت (ملکوت) خداوند» بیان گردیده و به کرّات میتوان مصادیق آن را در عهدین یافت. بهنظر میرسد تب و تاب اصلی امید مسیحایی یهود در ایام پراضطراب پس از ویرانی دوم اورشلیم در سال ۷۰ میلادی به دست «تیتوس» به اوج خود رسیده است. و حتی جنبههای تأویلی کتاب مقدس نیز با گرایش منجیگرایانه در همین دوره رونق گرفته باشد. گفته شده که دو کتاب مکاشفه باروک و مکاشفه عزراـ از مجموعه کتابهای قانونی ثانیـ بلافاصله پس از سقوط اورشلیم نوشته شده و به دنبال آن، زمزمههای آشکار سلطنت مجدد داود بر سر زبانها افتاده است[۸]. برقراری سلطنت مجدد داود و تحقق حکومت واحد، در ابتدا محدود به سرزمین یهودا (فلسطین) میشد، ولی در نوشتههای بعدی، نظیر اشعیای نبی، این ایده، جنبه فراملی و فرامرزی پیدا میکند، ولی تأکید شده که مرکز این حکومت همچنان «اورشلیم» و «صهیون» خواهند بود.
«اشعیاء» در نوشتههای خود از تولد کودکی به نام «عمانوئیل[۹]» (بهمعنای «خدا با ماست») بهعنوان نجاتدهنده بنیاسرائیل سخن میگوید؛[۱۰] نامی که بعدها در عهد جدید نیز تکرار شده و مظهر اتحاد جنبههای الوهی و ناسوتی در عیسی مسیح تفسیر شده است:
… اینک باکره آبستن شده پسری خواهد زایید و نام او را عمانوئیل خواهند خواند که تفسیرش این است: خدا با ما.[۱۱]
«عمانوئیل»، گسترشدهنده قلمرو پادشاهی داود از منطقهای محدود و معین به قلمرویی وسیعتر از سرزمین مقدس است که از نقطهای به نام «تپه صهیون» بر تمامی سرزمین فتح شده حکومت خواهد کرد، و البته این پادشاهی به قیمت ریخته شدن خونهای بسیار تحقق خواهد یافت:
… زیرا خداوند با آتش و شمشیر خود بر تمامی بشر داوری خواهد نمود و مقتولان خداوند، بسیار خواهند بود.[۱۲]
جالب است بدانیم که اشعیای نبی در پیشگوییهای خود، انهدام پادشاهی بابل بهدست حکومت فارس را خبر داده و کوروش هخامنشی را «مسیح خدا» ـ که نجاتدهنده بنیاسرائیل از دست بابلیان است ـ نام مینهد[۱۳]. کتاب اشعیای نبی، محور اصلی منابع و نوشتههای یهودی با محوریت ملیگرایی، قوممحوری و منجیگرایی در ادوار بعدی قرار گرفته است.
اما به غیر از «اشعیاء» در سایر نوشتههای عهد عتیق هم مضامین و مصادیق منجیگرایانه به شکلی متفاوت عرضه گردیده است. در رسالههای حجّی و زکریا، شخص برگزیده خداوند و درواقع همان مسیح موعود، «زرو بابل[۱۴]» معرفی گردیده است و در رساله ملاکی بهعنوان آخرین پیامبر عهد عتیق، چهره جدیدی به عرصه اندیشه مسیحایی قدم میگذارد و او همانا «ایلیای نبی» (الیاس)[۱۵] است:
… اینک من ایلیای نبی را قبل از رسیدن روز عظیم و مهیب خداوند نزد شما خواهم فرستاد.[۱۶]
اوست که فرا رسیدن روز بزرگ خداوند (نجات) و تحقق وعده الهی را بشارت میدهد. در منابع یهود، «الیاس»، عهدهدار اقدامات مهمی است که از زمره آنها میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
ـ تنظیم تمامی مواد شریعت و تفسیر کتاب مقدس.
ـ به قتل رسانیدن «سمائیل» (= شیطان) که سرچشمه تمامی شرور است.
ـ اجرای معجزاتی از قبیل: بازگرداندن موسی و بخشی از قوم او نزد بنیاسرائیل، زنده کردن قارون و پیروانش، بازگرداندن برخی از لوازم معبد مقدس که به یغما برده شده، نشان دادن عصایی که خداوند به او عطا کرده و بالاخره برانگیختن مسیحابن یوسف[۱۷].
فقره اخیر، دقیقاً تأثیر خود را در چگونگی معرفی عیسی مسیح در عهد جدید نشان داده است. بهطور کلی میتوان نشان داد «الیاس» از مهمترین عناصر و شخصیتهایی است که بر ادبیات عهد جدید تأثیر گذارده؛ بهطوریکه نام او را به کرات در اناجیل و سایر نوشتههای عهد جدید ملاحظه میکنیم[۱۸]. او کسی است که بشارت ظهور نجاتدهنده را قبل از آمدن وی اعلام میکند و در یک فقره، او همان «یحیای تعمید دهنده» معرفی شده است:
… او (عیسی) در جواب گفت: البته الیاس میآید و تمام چیزها را اصلاح خواهد کرد… آنگاه شاگردان دریافتند که درباره یحیی تعمید دهنده بدیشان سخن میگفت.[۱۹]
باری، همانطور که ذکر شد به عقیده تاریخنگاران یهود و حتی به اعتراف نویسندگانی از همین سنت دینی، عمده نوشتهها و رسایل مکاشفهای، میبایست پس از دوره تبعید بابل و حتی در دوره تسلط رومیهاـ بهویژه زمان حکومت اپیفانوس در سوریهـ به رشته تحریر درآمده باشد و این معنا بیانگر آن است که تاریخ نگارش این نوشتهها نمیتواند به بیش از سه سده قبل از میلاد باز گردد، با این همه برخی نویسندگان قدیم و جدید یهودی اصرار دارند این تاریخ را به قرنها قبل از این منتسب سازند. گفتنی است برخی تحقیقات قرون اخیر نشان میدهد که تاریخ نوشتههای مذکور میتواند حدود قرن نهم و دهم میلادی باشد و از این میان، دو رساله دانیال و حزقیال، مصداق مشخصی برای این موضوع ذکر گردیدهاند.
در مزامیر عهد جدید نیز شواهدی از رسوخ منجیگرایی یهود دیده میشود، بهگونهای که گویی تمامی امید و آرزوی بنیاسرائیل در ظهور مسیحای نجاتدهنده تبلور مییابد. در جهت اینکه از منظر عهد عتیق، پیامبر شریعتگذار پس از موسی علیه السلام کیست و از چه نسل و طایفهای است، قراین و شواهدی در این کتاب وجود دارد که نشانههایی را برای پیامبر لاحق ذکر کرده است:
یهوه، خدایت نبیای را از میان تو از برادرانت مثل من برای تو مبعوث خواهد گردانید، او را بشنوید.[۲۰]
نبیای را برای ایشان از میان برادران ایشان مثل تو مبعوث خواهم کرد و کلام خود را به دهانش خواهم گذاشت و هرآنچه به او امر فرمایم به ایشان خواهد گفت.[۲۱]
نکته اینجاست که اصرار کاتب تورات برآن است که نشان دهد پیامبر موعود یا از میان بنیاسرائیل و یا حداقل پیامبری برای بنیاسرائیل است و نهایتاً شریعتی جز شریعت یهود را عرضه نخواهد کرد. از سوی دیگر به اعتقاد یهودیان سامری، نبیّ منتظر و موعود تاریخی آنان از «سبط یوسف» است؛ در حالیکه عموم یهودیان و بهویژه یهودیان اورشلیم بر این باورند که موعود آنها از «سبط یهودا» و از نسل داود نبی علیه السلام است.
با مقایسه میان متون و منابع یادشده میتوان نتیجه گرفت که مسیحای منتظر در عهد عتیق، عمدتاً به نامها و عناوین زیر آمده است:
۱. مسیح پسر داود (در کتابهایی نظیر حزقیال و ملاکی)
۲. بنده خدا (در کتاب اشعیاء)
۳. پسر انسان (در کتاب دانیال که نمونه روشنی از ادبیات مکاشفهای در میان رسایل عهد عتیق است.)
باید توجه داشت که محور اصلی و بنیادین وعدههای موجود در این ادبیات، همانا بازگشت به سرزمین مقدس است:
و بنده من داود، پادشاه ایشان خواهد بود… و در زمینی که به بنده خود یعقوب دادم و پدران ایشان در آن ساکن میبودند، ساکن خواهند شد و ایشان و پسران ایشان و پسران پسران ایشان تا به ابد در آن سکونت خواهند داشت و بنده من داود تا ابدالآباد رئیس ایشان خواهد بود… و من خدای ایشان خواهم بود و ایشان قوم من خواهند بود… آنگاه امتها خواهند دانست که من یهوه هستم که اسرائیل را تقدیس مینمایم.[۲۲]
مسیحای قوم یهود از نسل همین داود است و نخستین دلیل آن این است که منجی بنیاسرائیل باید ضرورتاً همان ویژگیهای داود را داشته باشد. سلطنت، قدرت و گستردگی پادشاهی او انعکاس وسیعی در عهد عتیق دارد؛ بهویژه آنکه نام او با شهر اورشلیم و بهویژه منطقه «صهیون»ـ که احتمالاً مجعول و ساختگی استـ پیوند تام دارد:
«و داود قلعه صهیون را گرفت که همان شهر داود است.»[۲۳]
گفتنی است که چهره داود در عهد عتیق، نمونه انسانی جنگجو، شجاع و البته خونریز و انتقامجو است؛ کسی که به چیزی جز ستیز و خونخواهی و فتح سرزمینها نمیاندیشد و حتی در مواردی به قتل و کشتار نزدیکان و وابستگان خود نیز اقدام میکند[۲۴]. ولی در ادبیات عهد عتیق هیچیک از این خصوصیات نهی نشده و گویی در حکم فضایل و کمالات داودـ و مانند اوـ بهشمار آمده و در یک کلام؛ شخصیت او نمادی از قدرت همراه با خشونت و قساوت توصیف گردیده است. از این رو باید گفت که اندیشه «مسیحای بلاکش»، یعنی مسیحایی که «در میان ما زیست، رنج کشید و مصلوب شد»، در میان یهودیان متقدم معنا نداشت، بلکه این چهره از مسیحا یقیناً به عصر نزدیک به ظهور مسیحیت و تحولات متأخر آن باز میگردد.
به هر روی، «داود» نهتنها الگوی یک پادشاه مقتدر، بلکه نمونه یک مسیحای کامل برای تحقق تمامی آرمانهای بنیاسرائیل بوده است. علاوه بر اینها او قهرمانی بود که شجاعانه و بیباک به جنگ دشمن میرفت، آنها را شکستی سخت میداد و مهمتر از همه قلمرو بنیاسرائیل را گسترش میداد.[۲۵]
در آخرالزمان، ماشیح (مسیح) که فردی از نسل داود است، خواهد آمد و با ظلم و ستم مبارزه خواهد کرد و حکومت داود را بار دیگر برپا خواهد نمود.[۲۶]
جالب است بدانیم که این منجی در عهد جدید نیز با همین ویژگیها توصیف شده است:
داود را برانگیخت تا پادشاه ایشان شود و در حق او شهادت داد که داودبن یسّی را مرعوب دل خود یافتهام که به تمامی اراده من عمل خواهد کرد، و از ذریت او خدا بر حَسَب وعده برای اسرائیل نجاتدهنده، یعنی عیسی را آورد.[۲۷]
در آن روز خیمه داود را که افتاده است برپا خواهم نمود و شکافهایش را مرمت خواهم کرد و خرابیهایش را برپا نموده آن را مثل ایام سلف بنا خواهم کرد.[۲۸]
از منظر عهد عتیق، فرزند داود، یعنی سلیمان نیز کارکردی مشابه پدر دارد؛ با این تفاوت که به کار ساخت معبد (هیکل) اهتمام میورزد، معبدی که از جایگاه ویژهای در تکوین هویت، تاریخ و اندیشه یهودیت برخوردار است:
و سلیمان شروع کرد به بنا نمودن خانه خداوند در اورشلیم بر کوه موریا، جایی که (خداوند) بر پدرش داود ظاهر شده بود…[۲۹].
بدین ترتیب، اسطوره سلطنت داود و سلیمان، علاوه بر اینکه متضمن قدرت و شوکت دنیوی بنیاسرائیل است، مشتمل بر ویژگیهای ساختاری اندیشه نجات و موعودگرایی یهودیت متأخر است. تحت تأثیر نمادگرایی یهود، نویسندگان عهد جدید خود را ملزم میدیدند که دین عیسی را بر مبنای همین اسطورهها و نمادها تقریر و تعریف کنند، چنانکه بهطور مثال در نخستین عبارات انجیل متّی، نَسَب عیسی مسیح به داود رسانده میشود.[۳۰]
باید گفت ملاحظه این شواهد و شواهد متعدد دیگر ما را بدین نتیجه میرساند که مفهوم نجات، منجی و موعود آخرالزمانی در سنت عبرانی، عمیقاً مفاهیم و آرمانهای موعودگرایانه سنت مسیحی را تحت تأثیر قرار داده؛ بهگونهای که تحلیل و تبیین این معانی در سنت مسیحی و متن عهد جدید بدون ارجاع و بهرهگیری از مضامین عهد عتیق امکانپذیر نمیباشد. جریان تاریخی ظهور مسیحیت و پیآمدها و نتایج آن نیز ارتباط تنگاتنگ با تحولات و زمینههای فکری، فرهنگی و اعتقادی قوم یهود دارد. و در ارتباط با بحث حاضر، در دوران پس از ظهور و استقرار مسیحیت نیز اندیشه مسیحایی یهود، اسباب بروز برخی تحولات فکری و اجتماعی را بهویژه در تاریخ اروپا فراهم آورد که به مروری اجمالی در این زمینه اکتفا میکنیم.
ظهور برخی محدودیتها و احیاناً فشارهای اجتماعی و سیاسی علیه یهودیان در طول قرون وسطی و بهویژه بروز بالفعل نفرت تاریخی و کینهای که در دل مسیحیان علیه جماعت یهود وجود داشت[۳۱]، زمینه شکلگیری برخی افکار، گرایشها و فرقهها و حتی جنبشهای فرهنگی و سیاسی منجیگرایانه را در دل جوامع کوچک و بزرگ یهودی فراهم کرد. نویسندگان و روحانیون یهودی، بروز آن محدودیتها و محنتها را زمینهساز ظهور مسیحا و از زمره علایم نزدیک شدن آن تعبیر و تفسیر میکردند و از این رو تودههای عوام مخاطب این سخنان نیز به آن اقبال مینمودند. به چنین دعاوی مسیحایی، مضامین تلمود نیز دامن میزند؛ زیرا از دیدگاه تلمود، شخصی از خاندان داود که به قدرت ویژه الهی مجهز است و «طبیعت» نیز او را همراهی میکند، در وقتی معین (در روز «سبت» یا در ماه «نیسان») ظهور خواهد کرد و پس از تجدید اقتدار بنیاسرائیل، تمامی اقوام و ملل مشرک را نابود خواهد کرد. در منابع یهودی آمده است که از نامهای مسیحای مذکور، «حَدرَک» میباشد، یعنی کسی که با ملل غیریهودی به سختی و خشونت و با بنیاسرائیل به نرمی رفتار خواهد کرد.[۳۲]
برخی ربانیون یهود براساس مضامین تلمود، تاریخهایی را برای ظهور مسیحا طبق تقویم عبری قائل شدند و همین امر باعث شد که در فاصله قرون متمادی، بهویژه در طول قرون وسطای مسیحی و بعد از آن حرکتهایی در جهت جمعآوری و اسکان یهودیان در نقاط مختلف دنیا بروز کند. بهطور مثال، در اواخر سده پنجم میلادی فردی به نام «موسی» ادعای شکافته شدن دریا و عبور یهودیان را مطرح و متعاقب آن عده زیادی در دریا غرق شدند. در قرن هشتم میلادی نیز افرادی در بینالنهرین و ایران، ادعای استرداد سرزمین مقدس از دست مسلمانان و بازگشت یهودیان را عنوان نمودند. نمونه بارز آن، ادعای شخصی به نام «ابو عیسی» در مرکز ایران و پیروان او به نام «عیساویه» است که به مدت حدود سه قرن، دعاوی مسیحایی خود را تبلیغ میکردند. در قرن دوازدهم نیز شخصی به نام «داودالراعی» دعوی مشابهی را عنوان نمود[۳۳]، اما در این قرن مهمترین واقعه فرهنگی تاریخ یهود، همانا ظهور جریان «قبالا[۳۴]» و اثر و نوشته اصلی این نحله به نام زوهر است که منشأ تحولات بسیاری در باورهای دینی و کلامی یهود گردید. نظر به اینکه طبق تعالیم این فرقه میتوان با استفاده از حروف و اعداد و کلمات رمزی به باطن و حقیقت کلام تورات پی برد و از این رو گرایش شدیدی به تأویل و تفسیر رمزی کتاب مقدس در میان آنان وجود داشت، عمل به شریعت امری ظاهری و ثانوی تلقی میشد. از این فراتر، نفوذ اندیشههای حلولگرایانه و اعتقاد به تناسخ سبب شد که به بسیاری از مفاهیم و حقایق الوهی در قالب جسمانی و مادی جلوهگر شود، چنانکه مسیحای کتاب زوهر نیز خدایی است که به شکل انسان درآمده و از قدرت الهی خود مدد میگیرد!
گفتنی است قرائت کتاب یادشده تا آنجا گسترش یافت که در عرض تلمود و در کنار آن قرار گرفت و بهنوبه خود در ظهور باورهای یهودیت سکولار نقش اصلی را ایفا نمود. در طول قرون ۱۳ تا ۱۶ نیز افراد و فرقههایی با مضامین مشابه در اروپاـ و بهویژه در اسپانیاـ ظهور کرده و دعاوی مسیحایی خاص خود را مطرح و تبلیغ میکردند. از جلوههای عوامانه این دعاوی که دامن ربانیون و خاخامهای یهود را نیز گرفت، محاسبه عددی تاریخ ظهور مسیحا بود. اینان براساس فقراتی از عهد عتیق و بر مبنای تقویم خاص یهودی، زمانهای خاصی را برای ظهور موعود خود استخراج میکردند[۳۵]. دامنه تبلیغ و اشاعه این مطالب آنچنان بود که به حوزه مراجع کلیسا نیز کشیده شد؛ بهطوریکه کاردینالها، اسقفها و مقامات دولتی برای یادگیری اسرار «قبالا» و دیگر تعالیم سنت یهودی، آموزگارانی را استخدام میکردند[۳۶]. کار بدان جا کشید که به زیر آب رفتن شهر رُم، جنبش طرف داران لوتر و اختلافات میان پاپ و امپراتور از نشانههای نزدیک شدن عصر مسیحایی شمرده شد.
در سال ۱۶۴۸ شخصی به نام «شبتای» در اسپانیا خود را بهعنوان منجی بنیاسرائیل معرفی کرد و با توجه به توانایی کلامی و شخصیت زاهد مسلک خود توانست عده زیادی پیرو را دور خود جمع کند. سال مذکور در کتاب زوهر بهعنوان سال ظهور مسیحا معرفی شده و این سال، سالی است که جنگهای سیساله داخلی اروپا پایان یافته و عهدنامه «وستفالی» میان دولتهای اروپایی آن عصر منعقد شد. وی ادعا کرد که با تورات ازدواج کرده؛ بدین معنا که «مسیحا، پسر خدا» (یعنی خود او) با «تورات، دختر خدا» پیوند زناشویی برقرار کرده است[۳۷]. وی پا را فراتر گذارده، «الیاس»، خود را در اورشلیم معرفی نمود و دست به تفسیری ویژه از تمامی مضامین تورات زد و در نهایت خود را «فرزند خدا» (در عبری: «بچه آهو» بر مبنای فقرهای از غزل غزلهای سلیمان، (۲/ ۹) معرفی نمود؛ بدین معنا که روح خدا در او حلول کرده و لذا شایسته پرستش است!! وی در این زمان صراحتاً به الغای شریعت موسوی و ظهور عهد جدیدی که در وی تجلی کرده قائل شد و پیروان بسیاری را به خود جلب کرد. با همه این اوصاف، محافل رسمی یهود هیچگونه موضعی در برابر وی اتخاذ نکردند و حتی تلویحاً او را در این دعاوی مدد رساندند. گفتنی است که اعضای فرقه «حسیدیم» جدید، هم کتاب زوهر و عقاید «قبالا» و هم شخصیت «شبتای» را گرامی داشته و بر آموزش تعالیم آنها به جوانان یهودی تأکید میکنند.
در قرون متأخر نیز جریانهای افراطی و سکولار یهود با تمسک به وعدههای عهد عتیق و توجیهات ناصواب، حضور و توسعه نامشروع خود را در منطقه فلسطین با اظهار این معنا که به مقتضای احکام دینی خود عمل میکنند، جلوه داده و نهتنها به دروغ، اعمال تجاوزگرانه خویش را صیانت از هویت قومی و ملی خود توجیه میکنند، بلکه پیروان دین و شریعت موسی علیه السلام را نیز از حقیقت کلام الهی محروم میسازند.در این میان جنبش صهیونیسم[۳۸] بهعنوان موتور محرکه ملیگرایی و نژادپرستی یهود که از احساسات موعودگرایانه یهود و آموزههای مسیحایی تلمود و زوهر و مانند آن بهره فراوان گرفت، در قرن نوزدهم سر بر آورد. اقتدار و نفوذ فوقالعاده یهودیان در تمامی نهادهای اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی اروپا سبب شد که افرادی در نقاط مختلف دنیا موجبات آزادی و گسترش تسلط یهودیان را بیش از پیش فراهم کنند. نتیجه این حمایتهای آشکار و پنهان سرمایهداری دوره معاصر، تقویت روزافزون جنبشهای افراطی و خشونتطلبی نظیر «گوش آمونیم»[۳۹] است که امروزه در اراضی اشغالی فلسطین خود را مجری و مخاطب اصلی این دعاوی یهودیان در صبح و شام میدانند. ادعاهایی نظیر بازگشت به سرزمین مقدس و استقرار در آن و توسعه غاصبانه به هر وسیله ممکن! اینک برای مزید فایده، اوصاف مسیح و مسیحا در عهدین را مورد بررسی اجمالی قرار میدهیم.
ب. «مسیحا» در عهدین
میدانیم که عیسی علیه السلام در فضای موعودگرایی (منجیگرایی) یهود در فلسطین ظاهر شد. شواهد و مدارک تاریخی نشان میدهد که از سویی جامعه یهود فلسطین ابتدا در برابر پیامبر و دین جدید مقاومت کرده و او را انکار نمودند و از سوی دیگر، دنیای مسیحیت تلاش زیادی نمود که او را همان مسیحای یهود معرفی نماید. میدانیم که «مسیح» مشتق از واژه عبرانی «ماشیح» و «مشیاح» میباشد. «مشیاح[۴۰]» در زبان عبری بهمعنای مسحشده[۴۱]، تدهین شده و تقدیس شده (به وسیله روغن مخصوص) است و آن عبارت است از مسح پادشاهان با روغن خاص به دست کاهنان و مشایخ بنیاسرائیل که احتمالاً این سنت از فرهنگهای باستانی اقوام بتپرست کنعانی، مصری، بابلی و سوری و اسطورههای آیینی به بنیاسرائیل منتقل شده است. این واژه به کرات در جریان داستان پادشاهان و فرمانروایان بنیاسرائیل و بهویژه از زمان پادشاهی داود به بعد در عهد عتیق آمده است:
پس سموئیل ظرف روغن را گرفته بر سر وی ریخت و او را بوسیده گفت: آیا این نیست که خداوند ترا مسح کرد تا بر میراث او حاکم شوی؟[۴۲]
«… یهوه خدای اسرائیل چنین میگوید: من تو را بر اسرائیل به پادشاهی مسح نمودم.»[۴۳]
«… و مردان یهود آمده داود را در آنجا مسح کردند تا بر خاندان یهودا پادشاه شود.»[۴۴]
و نیز:
«… خداوند چنین میفرماید: تو را به پادشاهی اسرائیل مسح کردم.»[۴۵]
«… بنده خود داود را یافتم و او را به روغن مقدس خود مسح کردم.»[۴۶]
در دعاها و مناجاتهای افراد و جماعات یهود نیز از «مسیح خداوند» یاد شده است:
«ای یهوه خدا، روی مسیح خود را برمگردان و رحمتهای بنده خود داود را بیاد آور.»[۴۷]
«چرا امتها شورش نمودند… به ضدّ خداوند و به ضدّ مسیح او.»[۴۸]
«ای خدای یعقوب گوش خود را فراگیر.ای خدایی که سپر ما هستی، ببین و بر روی مسیح خود نظر انداز.»[۴۹]
«به خاطر بنده خود داود، روی مسیح خود را برمگردان.»[۵۰]
در عهد جدید، اصطلاح عبری «مسیح» دو بار تکرار شده و در هر دو بار با واژه «کریستوس[۵۱]» یونانی (= بهمعنای پادشاه آسمانی) پیوند خورده است:
زن بدو گفت: میدانم که مسیح یعنی کرستُس میآید. پس هنگامیکه او آید از هر چیز به ما خبر خواهد داد. عیسی بدو گفت: من که با تو سخن میگویم، همانم.[۵۲]
و نیز:
و یکی از آن دو سخن یحیی را شنیده، پیروی او نمودند… او اول برادر خود شمعون را یافته به او گفت: مسیح را (که ترجمه آن کرستُس است) یافتیم.[۵۳]
از زمره دعاهای مسیحیان صدر مسیحیت این بود: «ماران اَتا» و معنای آن این است: «ای خداوند (عیسی) بیا.»[۵۴] از سوی دیگر در جوامع یونانیزبان آن دوره، واژه «یسوس[۵۵]» بهمعنای «شفا دادن[۵۶]» بوده است و یقیناً اطلاق آن به عیسی از سر اتفاق نبوده است.
در سایر فقرات عهد جدید نیز مراد از «مسیح» همان «پادشاه خداوند» و یا «خداوند پادشاه» است که در میان بنیاسرائیل مفهومی کاملاً آشنا و رایج بوده است. این معنا بهویژه در رساله مکاشفه یوحنا با همان مضمون اسطورهای و پیشگویانه یهود تکرار شده است:
در آسمان شنیدم که میگوید اکنون نجات و قوت و سلطنت خدای ما و قدرت مسیح او ظاهر شد…[۵۷]
در رسالههای دیگر عهد جدید نیز میان مفاهیم «داود» و «مسیح» و «خداوند» و «نجات» پیوند برقرار میشود:
که امروز برای شما در شهر داود نجاتدهندهای که مسیح خداوند باشد متولد شد.[۵۸]
و نیز:
… و در هیچکس غیر از او نجات نیست؛ زیرا که اسمی دیگر زیر آسمان به مردم عطا نشده که بدان نجات یابیم.[۵۹]
اما چگونگی انتقال باور مسیحایی یهود در عهد عتیق به عهد جدید در تلاش نویسندگان اناجیل و بهویژه در بیان چگونگی زندگی و احوالات و اقوال عیسی مسیح منعکس شده است. برای ورود به این مقوله، مناسب است که به استناد عهد جدید، از تولد و طفولیت عیسی فقراتی را نقل کنیم:
و چون ایشان روان شدند ناگاه فرشته خداوند در خواب به یوسف ظاهر شده گفت برخیز و طفل و مادرش را برداشته به مصر فرار کن و در آنجا باش تا به تو خبر دهم؛ زیرا که هیرودیس طفل را جستجو خواهد کرد تا او را هلاک نمایدـ پس شبانگاه برخاسته طفل و مادر او را برداشته بهسوی مصر روانه شدـ و تا وفات هیرودیس در آنجا بماند تا کلامی که خداوند به زبان نبی گفته بود تمام گردد که از مصر پسر خود را خواندم.[۶۰]
ملاحظه میشود که در گزارش متی از ماجراهای قبل از تولد عیسی، شرایط و زمینههایی به تصویر کشیده میشود که عیناً در مورد موسی علیه السلام در سرزمین مصر وجود داشته و چنان وانمود میشود که عیسی علیه السلام همانند موسی علیه السلام در هنگامیکه حاکمان ستمگر، اولاد ذکور را به قتل میرساندند، پا به عرصه وجود گذارده و جالب اینکه یوسف نامی (همسر مریم عذرا) از طرف خداوند مأموریت مییابد که به اتفاق مریم و طفلی که زاده شده از شهر و دیار خود عزیمت کرده به سرزمین مصر سفر کنند!
این گزارش در سایر اناجیل دیده نمیشود و ابواب نخستین اناجیل عمدتاً به بشارتهای یحیای تعمیددهنده و بیان برخی علایم و آثار پدیدار شدن نجاتدهنده قوم اسرائیل و بهطور مشخص خبر دادن قبلی الیاس در این زمینه اختصاص دارد. از باب قیاس و مشابهت میبینیم که «ایلیای» عهد عتیق با عنوان «الیاس» در عهد جدید ظاهر میشود، کسی که آمدن موعود (مسیح) بنیاسرائیل را بشارت میدهد:
زیرا جمیع انبیا و تورات تا یحیی اخبار مینمودند، و اگر خواهید قبول کنید، همان است الیاس که باید بیاید.[۶۱]
شاگردانش از او پرسیده گفتند پس کاتبان چرا میگویند که میباید الیاس اول آید. او در جواب گفت البته الیاس میآید و تمام چیزها را اصلاح خواهد نمود، لکن به شما میگویم که الحال الیاس آمده است و او را نشناختند… آنگاه شاگردان دریافتند که درباره یحیی تعمیددهنده بدیشان سخن میگفت.[۶۲]
در فقره مذکور «الیاس» همان «یحیای تعمیددهنده» تلقی شده است. اضافه کنیم که در منابع یهودیـ مسیحی، یحیای مذکور موعظهگری است از فرقه «اِسنیها» که در منطقه فلسطین نزدیک شدن ملکوت خداوند را نوید میداده است.
و نزدیک به ساعت نهم عیسی به آواز بلند صدا زده گفت: ایلی ایلی لما سبقتنی، یعنی الهی الهی مرا چرا ترک کردی؟ اما برخی از حاضرین چون این را شنیدند گفتند که او الیاس را میخواند.[۶۳]
و در این فقره و مشابه آن، «الیاس» با خداوند یکسان گرفته شده است.
و بالاخره در فقره ذیل که تأثیر واضح مضامین عهد عتیق در عهد جدید قابل مشاهده است، عیسی مسیح با دو چهره اسطورهای یهود، یعنی «موسی» و «الیاس» به گفتوگو مینشیند:
و از این کلام قریب به هشت روز گذشته بود که پطرس و یوحنا و یعقوب را برداشته بر فراز کوهی برآمد تا دعا کند، و چون دعا میکرد هیئت چهره او متبدّل گشت و لباس او سفید و درخشان شد، که ناگاه دو مرد، یعنی موسی و الیاس با وی ملاقات کردند… و درباره رحلت او که میبایست به زودی در اورشلیم واقع شود، گفتوگو میکردند.[۶۴]
نکته حائز اهمیت آن است که بنابر آنچه که در ابتدای انجیل متی مبنی بر شجرهنامه عیسی مسیح و اتصال آن به داود نبی آمده، در باب خصوصیات «مسیحا» و نجاتدهنده قوم نیز از «داود» و ویژگیهای او به کرّات نام برده میشود. در مجموع بهنظر میرسد بخش عمدهای از آنچه که درباره دو چهره داود و الیاس در عهد عتیق دیده میشود، به اوصافی که درباره عیسی مسیح ذکر شده، انتقال داده شده است:
پس چون به دست راست خدا بالا برده شد روحالقدس موعود را از پدر یافته این را که شما حال میبینید و میشنوید ریخته است؛ زیرا که داود به آسمان صعود نکرد لکن خود میگوید خداوند به خداوند من گفت بر دست راست من بنشین.[۶۵]
داود عهد عتیق و عیسای عهد جدید هر دو بر دست راست خداوند جای دارند:
خدای پدران ما آن عیسی را برخیزانید که شما به صلیب کشیده کشتید، او را خدا بر دست راست خود بالا برده سرور و نجاتدهنده ساخت تا اسرائیل را توبه و آمرزش گناهان بدهد.[۶۶]
با این وصف میتوان گفت آرمان مسیحایی یهود در آن عصر چنین بود: ظهور نهالی از خاندان داود و تأیید الیاس در این زمینه و پادشاهی مقتدر او بر زمین آنگونه که در عهد عتیق وعده داده شده است:
و بعضی گفتنتد او مسیح است و بعضی گفتند مگر مسیح از جلیل خواهد آمد، آیا کتاب نگفته است که از نسل داود و از بیت لحم [یعنی آن] دهی که داود در آن بود مسیح ظاهر خواهد شد.[۶۷]
«شائیل در جواب او گفت: ای استاد تو پسر خدایی، تو پادشاه اسرائیل هستی.»[۶۸]
«و پیلاطس تقصیر نامه نوشته صلیب گذارد و نوشته این بود عیسی ناصری پادشاه یهود.»[۶۹]
«و اینک من موعود پدر خود را بر شما میفرستم پس شما در شهر اورشلیم بمانید تا وقتیکه بهقوت از اعلی آراسته شدید.»[۷۰]
«من عیسی فرشته خود را فرستادم تا شما را در کلیساها بدین امور شهادت دهم من ریشه و نسل داود و ستاره درخشنده صبح هستم.»[۷۱]
«و من ملکوتی برای شما قرار میدهم چنانکه پدرم برای من مقرر فرمودـ تا در ملکوت من از خوان من بخورید و بنوشید و بر کرسیها نشسته بر دوازده سبط اسرائیل داوری کنید.»[۷۲]
در بخشی از انجیل متی و در بیان احوالات عیسی مسیح آمده است که وی قبل از عزیمت به اورشلیم، سه تن از شاگردان او را روی کوهی میبینند که در جامهای درخشان با موسی و الیاس مشغول گفتو گو است. در همین حین صدایی از آسمان وی را «پسرخدا» اعلام میدارد[۷۳]. پس از این واقعه، شاگردان وی ازاو درباره الیاس سئوال میکنند و عیسی به کنایه یحیای تعمید دهنده را همان الیاس عهد عتیق معرفی میکند.[۷۴]
اما بهجاست که بدانیم واکنش یهودیان فلسطین در برابر معجزات عیسی مسیح چه بوده و نوشتههای مقدس یهودیان پس از این دوره چه تصویری از عیسی مسیح عرضه میکنند؟
یهودیان، معجزات عیسی را به عوامل شیطانی نسبت میدهند؛ آنان در هر مورد از پذیرفتن مسیحای مصلوب امتناع میکنند؛ آنان در برخورد با داستان رستاخیز عیسی پاسخ میدهند که شاگردانش، بدن او را دزدیدند. ایشان داستان انجیل را به طور کلی رد نمیکنند، ولی تفصیلات آن را در مفهومی مخالف با مفهوم مسیحیان توضیح میدهند….[۷۵]
مهمتر از همه، با تأمل در آیات عهد جدید معلوم میشود که عیسی مسیح به دلایل مختلف نهتنها بهعنوان «نبی منتظر» یهودیان مورد قبول آنان واقع نشد، بلکه حتی بهعنوان «پادشاه یهود» نیز ظاهر نگردید:
و اما عیسی چون دانست که میخواهند بیایند و او را به زور پادشاه سازند، باز تنها به کوه برآمد.[۷۶]
در این روایت، عیسی و یارانش تنها به اجتماع در هیکل و انجام عبادتـ حتی پس از عروج عیسیـ تمایل داشتند:
«و هر روز در هیکل به یک دل پیوسته میبودند.»[۷۷]
«و خدا را حمد میگفتند و نزد تمامی خلق عزیز میگردیدند.»[۷۸]
و برای آنکه با تأسیّ به تورات که بیان داشته غیر از موسی شریعتگذاری در میان بنیاسرائیل ظهور نخواهد کرد و هیبت و قدرت و جلالت او را نخواهد داشت[۷۹]، در اناجیل نیز عیسی مسیح شکستخورده، مغلوب و منفعل[۸۰] توصیف شده و اعلام میشود که «پادشاهی او از این جهان نیست»:
عیسی جواب داد که پادشاهی من از این جهان نیست. اگر پادشاهی من از این جهان میبود خدّام من جنگ میکردند تا بیهوده تسلیم نشوم، لیکن اکنون پادشاهی من از این جهان نیست.[۸۱]
و هم چنین:
«… ایشان از جهان نیستند، چنانکه من از جهان نمیباشم.»[۸۲]
اما به غیر عهد عتیق و عهد جدید، وضعیت در دیگر متون مقدس یهود، یعنی تلمود و اجزا و ملحقات آن بهگونهای دیگر است.
در مجموعه تلمود و در میشنا هرگز به «عیسی» یا «مسیحیت» اشارهای نشده است، ولی گمارا اشارات بسیاری به هر دو دارد؛ بدین نحو که عیسی یا «یهوشع بن پندیرا» (یا «بن استارا») در گمارا چهره مهآلودی است که در زمان فرمانروایی اسکندر جانیوس (سالهای ۱۰۳ـ ۷۸ قبل از میلاد)، وی در مصر جادوگری میآموزد، قوم را گمراه میکند و از این رو سنگسار شده، در آن دیار به دار آویخته میشود. وی با لقب هنصری (ناصری) نیز خوانده شده است.[۸۳]
رواج افسانه «پندیرا» توسط یهودیان ظاهراً واکنشی در جهت مخدوش کردن و تردید در معجزات عیسی و حتی تشکیک در وجود تاریخی او بوده است. برخی از نویسندگان و عالمان یهودی بر این باور بودند که عیسی نمیتوانست همان مسیحای قوم یهود باشد؛ زیرا به دست «الیاس» تدهین نشد و به همین جهت گرفتار و مصلوب گردید و حتی مصلوب شدن او کفارهای بود برای این ادعای کذبش که او مسیحا است:
این شخص که خود را مسیحا مینامید، چنان خوار و ذلیل بود که آخرین لعنت … در شریعت خدا (تورات) به او تعلق گرفت، زیرا مصلوب شد.[۸۴]
در اواخر قرن دوم میلادی شخصی به نام «سلسوس[۸۵]» از زبان یک یهودی میگوید که عیسی درواقع فرزند شخصی به نام «پندیرا» در مصر بوده و در آنجا جادوگری آموخته بود. بعدها «اریژن اسکندرانی[۸۶]»، علیه همین «سلسوس» رسالهای مینویسد و از مسیحا بودن عیسی دفاع میکند.
تردیدی نیست که ظهور عیسی مسیح در جامعهای واقع شد که اندیشه مسیحایی در آن بسیار ریشه دوانیده بود و تصور عام مردم آن بود که منجی و پادشاه آنهاـ آنگونه که در عهد عتیق توصیف شدهـ برای نجات آنها و برقراری حکومت داود و سلیمان به زودی ظاهر میشود. اما نخستین پرسش در زمان عیسی آن بود که آیا مسیحای عهد عتیق همین شخص است یا خیر؟ یک پاسخ آن است که مطالعات انتقادی معاصردر این باب نتیجه واحدی را عرضه نکرده است و به طور مثال، نویسنده کتاب عیسی، اسطوره یا تاریخ چنین عقیده دارد که:
رابرتسون حاضر است امکان وجود یک عیسای تاریخیـ و شاید بیش از یکی را ـ که در داستان انجیل سهمی داشته، بپذیرد. ممکن است آموزگار یا آموزگارانی به نام عیسی یا چند آموزگار با نامهای گوناگون و لقب مسیح، (که بسیاری از آنان معروفند) برخی از سخنان اناجیل را بر زبان آورده باشند. عیسای کتاب تلمود که بیش از یک قرن پیش از تاریخ سنتی تصلیب سنگسار گردید و در آخر به دار آویخته شد، شاید واقعاً وجود داشته و بهگونهای در سنت مسیحی سهیم باشد… (در میان یهودیان یکی از چهرههای اساطیر یشوع است) یشوع یک چهره اسطورهای است و این نام (بهمعنای «یهوه نجات است» یا «یهوه نجات میدهد») پیش از آنکه یک نام انسانی باشد، نامی الهی است… (توضیح اینکه) به گفته رابرتسون، در قرن اول میلادی در فلسطین و در میان «جوامع پراکنده» یهودیان، یک آیین پنهانی بسیار قدیم وجود داشت که مراسم اصلی آن، مراسم رمزی مرگ یک «منجیـ خدا» به نام «یشوع پسر پدر» بود. یک نمایش آیینی که هر سال در بهارـ به عنوان یادگاری از رسم ما قبل تاریخی قربانی انسانـ انجام میشد، (و در طی آن) مصیبت و رستاخیز یشوع را ارائه میداد.
پس از سقوط اورشلیم و ویرانی معبد به سال ۷۰ میلادی اسطوره منجیـ خدا با رؤیای مسلط بر یهودیان در باب یک منجی که به نظم کنونی جهان پایان خواهد داد و «ملکوت خدا» را بر پا خواهد کرد، ترکیب شد. این آیین، نقش تبلیغی بر عهده گرفت و با تعمید به نام «یشوع مسیحا» که پس از ترجمه به یونانی «یسوس کریستوس» (Jesus Christus)ـ عیسی مسیحـ شد، افرادی به آن آیین پا نهادند. در این مرحله، چهره پیلاطس بهعنوان نماینده دولت منفور روم، به این نمایش آئینی افزوده شد و داستان شکل تاریخی به خود گرفت.[۸۷]
در برخی آثار و منابع کهن یهود، «مسیحا» بهصورت موجودی فوقطبیعی توصیف شده که لباس انسانی بر خود پوشیده است و همین موجود در عهد جدید با القابی مانند «مسحشده[۸۸]»، «برگزیده» و مهمتر از همه «پسر انسان» ملقب گردیده است.[۸۹]
باید توجه داشت که اندیشه نجات و موعودگرایی در کتاب مقدس بهطور صریح و مستقل و به دور از تعابیر مجازی و استعاری مطرح نگردیده است. میدانیم که ساختار ادبی کتابها و رسایل عهدین، سخت وابسته به تمثیل و تشبیه و مجاز است و از سویی دیگر، مفاهیم بهکار رفته در یک موضوع، با موضوعاتی دیگر در حاشیه آن ارتباط تنگاتنگ دارد. بهطور مثال، منجیگرایی یهود با مفاهیمی هم چون «روز موعود»، «روز داوری»، «هزارهگرایی»، «رستاخیز» و «ملکوت خداوند» کاملاً پیوستگی دارد و از این رو برای فهم دقیقتر هریک از معانی مذکور، از مفاهیم وابسته بدان نیز باید آگاهی حاصل کرد. از زمره مفاهیم مرتبط به موعودگرایی و اندیشه نجات یهود، مفهوم «هزارهگرایی[۹۰]» در ادبیات کتاب مقدس است.
بهطور ساده، «هزارهگرایی» اعتقاد به بروز تحول یا رویداد عظیمی است که در آغاز یا پایان هر هزار سال بهوقوع میپیوندد و بهدنبال آن تمامی حوادث هزارساله تحت تأثیر همان تحول نخستین قرار خواهد گرفت. مجموع این حوادث، گویی در جهت تحقق هدفی خاص محقق میشوند و بدین ترتیب کل حرکت تاریخ در مسیر معینی رقم خواهد خورد که این حوادث، مقدمات آن بهشمار میروند. یک عقیده قدیمی وجود داشت که جهان، شش هزار سال ادامه خواهد یافت و در هزاره هفتم نابود خواهد شد. این هزارهها با تعداد روزهای آفرینش تناسب دارد. نخستین دوهزاره را «بایر» (به عبری: تُهو) میدانستند؛ زیرا هیچ وحیای در آن نبود. دوهزاره دوم دوران شریعت (تورا) یا وحی بود و دوهزاه سوم را روزگاری میدانستند که آمدن مسیحا در آن انتظار میرود (یوموت هَماشیَح). مسئولیت بسیاری از این اندیشهها را بر دوش الیاس نبی میگذارند؛ زیرا معتقدند که بیشتر مکاشفات ربانیون در این مسئله کار او است.[۹۱]
در اندیشه یهودیت کلاسیک، جهت و حرکت تاریخ تماماً در تورات پیشبینی شده و مراحل عمده تحولات آن در این کتاب مورد اشاره قرار گرفته است. در نظر یکی از نویسندگان یهودی قرن سیزدهم، تورات «تاریخ پیشنوشته بشریت» است. وی مفهوم شش روز خلقت در سفر پیدایش را با هزارههای ششگانه جهان برابر میداند. در آغاز سفر پیدایش آمده که در ششمین روز، حیوانات و سپس انسان آفریده شد. از نظر وی، «حیوانات» یعنی ملتهایی که بر یهود تسلط دارند و مراد از «انسان» همان مسیحایی است که به صورت خدا آفریده شده و در هزاره ششم ظهور خواهد کرد. «سبت» (روز هفتم) هزاره هفتم را نشان میدهد که در آن زندگی آینده آغاز خواهد شد[۹۲]. از ویژگیهای زندگی مورد اشاره، صلح و امنیت و آرامش برای «فرزندان خدا» (= بنیاسرائیل) و انتقام از دشمنان آنها خواهد بود! خداوند بر «صهیون» مستقر خواهد شد و صلح جهانی به زمین حکومت خواهد کرد[۹۳]. این معانی بهنوبه خود زمینه شکلگیری ثمراتی است که ما از آن بهعنوان «اسطوره اورشلیم و صهیون» یاد کرده و درمجالی دیگر درباره آن سخن خواهیم گفت.
اما اندیشه هزارهگرایی در مسیحیت نیز خود را نمایانده است. در مکاشفه یوحنا که اختصاصاً به جنبههای آتی و حوادث در پیش روی عالم پرداخته، سخن از «حکومت هزارساله مسیح» رفته که حیات دائم و خوش و عدم زوال از خصوصیات آن است. از منظر عهد جدید، تنها برخی از انسانها قادر به درک سلطنت هزارساله مسیح میشوند و در این صورت همراه با مسیح، هزار سال به زندگی خود ادامه میدهند. کسانی که سلطنت هزار ساله مسیح را درک میکنند:
«… و با مسیح هزار سال سلطنت کردند، و سایر مردگان زنده نشدند تا هزار سال به اتمام رسید، این است قیامت اول.»[۹۴]
چنین کسانی هرگز نخواهند مرد و طعم مرگ را نخواهند چشید:
خوشحال و مقدس است کسی که از قیامت اول قسمتی دارد. بر اینها موت ثانی تسلط ندارد، بلکه کاهنان خدا و مسیح خواهند بود و هزار سال با او سلطنت خواهند کرد…[۹۵]
نمونههایی که ذکر شد از یک سو بیانگر ساختار و اوصاف موعودگرایی و منجی در عهدین است و از سوی دیگر، تأثیر گسترده معانی و مفاهیم و جهتگیری عهد عتیق بر عهد جدید را نمایان میسازد. آنچه که ذکر شد تنها بخشی از جهات مذکور را انعکاس داده و امید است در آینده امکان بحث تفصیلی و تطبیقی در این زمینه فراهم شود.
پی نوشت :
[۱]. مزامیر، ۱۸: ۴۹ ـ ۵۰ و نیز: اول سموئیل، ۲۳: ۵۱.
[۲]. Messianic .
[۳]. Apocalypse .
[۴]. عاموس، ۹: ۱۳ ـ ۱۵ .
[۵]. ارمیا، ۳۰: ۱۸ـ ۲۰
[۶]. ایّوب، ۸: ۷ .
[۷]. جولیوس کرینستون، انتظار مسیحا در آیین یهود، ترجمه حسین توفیقی، قم، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، ۱۳۷۷، ص۱۷ .
[۸]. همان، صص ۷۶ـ ۸۰ .
[۹]. Immanuel
[۱۰]. اشعیاء، ۷: ۱۴
[۱۱]. متی، ۱: ۲۳ .
[۱۲]. اشعیاء، ۶۶: ۱۵ـ ۱۶
[۱۳]. اشعیاء، ۴۵: ۱ .
[۱۴]. حجّی، ۲: ۲۳ .
[۱۵]. Elijah .
[۱۶]. ملاکی، ۴: ۵ .
[۱۷]. جولیوس کرینستون، پیشین، صص ۶۳- ۶۴ .
[۱۸]. بهعنوان نمونه: متی، ۱۱: ۱۴، ۱۷: ۱۰- ۱۳ و مرقس، ۹: ۱۱- ۱۳ و لوقا، ۱: ۱۷
[۱۹]. متی، ۱۷: ۱۰- ۱۳ .
[۲۰]. تثنیه، ۱۸: ۱۵ .
[۲۱]. همان، آیه ۱۸ .
[۲۲]. حزقیال، ۳۸: ۲۴- ۲۸
[۲۳]. سموئیل، ۵:۷ .
[۲۴]. اول تواریخ ایام، بابهای ۱۸- ۲۰ .
[۲۵]. بهطور مثال در: هوشع، ۳: ۵؛ ارمیا، ۳۰: ۹؛ حزقیال، ۳۷: ۲۴- ۲۵
[۲۶]. گنجینهای از تلمود، فصل دوازدهم .
[۲۷]. اعمال رسولان، ۱۳: ۲۲- ۲۴ .
[۲۸]. عاموس، ۹: ۱۱- ۱۲
[۲۹]. تواریخ ایام، ۳: ۱- ۲ .
[۳۰]. متی، ۱: ۱- ۱۶ .
[۳۱]. زیرا در عهد جدید آمده است که عیسی مسیح با توطئه و خیانت «یهودا» و حکم کاهنان و رؤسای کنیسه اورشلیم مصلوب شد.
[۳۲].جولیوس کرینستون، پیشین، ص ۶۷ .
[۳۳]. همان، ص ۸۱ .
[۳۴]. Kabbalism .
[۳۵]. تاریخهایی نظیر ۱۵۰۳ یا ۱۵۱۳، ۱۶۲۱ میلادی و مانند آن.
[۳۶].جولیوس کرینستون، پیشین، ص ۱۳۰
[۳۷]. همان، صص ۱۳۵- ۱۳۷ .
[۳۸]. Zionism.
[۳۹]. Gosh- Amunim .
[۴۰]. Messiah .
[۴۱]. Anointed.
[۴۲]. اول سموئیل، ۱۰: ۱- ۲ و نیز: ۱۵: ۱- ۲ .
[۴۳]. دوم سموئیل، ۱۲: ۷ .
[۴۴]. همان، ۲: ۴ و ۵: ۳ .
[۴۵]. دوم پادشاهان، ۹: ۱۲ .
[۴۶]. مزامیر، ۸۹: ۲۰ و نیز در: اول سموئیل، ۲۴: ۶- ۱۱ و ۱۲: ۳؛ حبقوق، ۳: ۱۳- ۱۴ .
[۴۷]. دوم تواریخ ایام، ۶: ۴۲ .
[۴۸]. مزامیر، ۱: ۱- ۳ .
[۴۹]. همان، ۸۴: ۸- ۹
[۵۰]. همان، ۱۳۲: ۱۰ .
[۵۱]. Christos.
[۵۲]. یوحنا، ۴: ۲۵ .
[۵۳]. همان، ۱: ۴۱- ۴۲
[۵۴]. برای نمونه ر. ک به: اول قرنتیان، ۱۶: ۲۲ .
[۵۵]. Iesous.
[۵۶]. Iasis.
[۵۷]. مکاشفه یوحنا، ۱۲: ۱۰ .
[۵۸]. لوقا، ۲: ۱۱- ۱۲
[۵۹]. اعمال رسولان، ۴: ۲۱ .
[۶۰]. متی، ۲: ۱۳- ۱۶ .
[۶۱]. متی، ۱۱: ۱۳- ۱۴ .
[۶۲]. همان، ۱۱: ۱۳- ۱۴ .
[۶۳]. همان، ۲۸: ۴۶- ۴۸ و نیز مرقس، ۱۵: ۳۴- ۳۶
[۶۴]. لوقا، ۹: ۲۸- ۳۱
[۶۵]. اعمال رسولان، ۲: ۳۳- ۳۵ .
[۶۶]. همان، ۵: ۳۰- ۳۲ .
[۶۷]. یوحنا، ۷: ۴۱ـ ۴۳ .
[۶۸]. همان، ۱: ۴۹ـ ۵۰.
[۶۹]. همان، ۱۹: ۱۹ـ ۲۰.
[۷۰]. لوقا، ۲۴: ۴۸ـ ۵۰
[۷۱] . یوحنا، ۲۲: ۱۶ـ ۱۷.
[۷۲] . لوقا، ۲۲: ۲۹ـ ۳۱.
[۷۳] . متی، ۱۷: ۱- ۶.
[۷۴]. همان، آیات ۱۱- ۱۴.
[۷۵]. عیسی، اسطوره یا تاریخ، ص ۵۱.
[۷۶]. یوحنا، ۶: ۱۵
[۷۷]. همان، ۲: ۴۷ .
[۷۸]. اعمال رسولان، ۲: ۴۶ .
[۷۹]. تثنیه، ۳۴: ۱۰- ۱۲ .
[۸۰]. متی، ۲۶: ۶۷- ۶۸ و ۲۷: ۲۷- ۳۱ .
[۸۱]. یوحنا، ۱۸: ۳۶ .
[۸۲]. همان، ۱۷: ۱۷
[۸۳]. آرچیابلد رابرتسون، عیسی، اسطوره یا تاریخ، ترجمه حسین توفیقی، قم، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، ۱۳۷۸، ص ۵۲
[۸۴]. همان، ص ۵۵.
[۸۵]. Celsose.
[۸۶]. Origene of Alexandria (مرگ ح۲۱۰ م).
[۸۷]. همان، ص ۷۹ ـ ۸۵
[۸۸]. Christos.
[۸۹]. جولیوی کرینستون، پیشین، ص ۴۹ .
[۹۰]. millenium.
[۹۱]. جولیوی کرینستون، پیشین، صص ۷۰- ۷۱ .
[۹۲]. همان، ص ۱۰۷ .
[۹۳]. همان، ص ۴۷ .
[۹۴]. مکاشفه، ۲۰: ۴- ۶ .
[۹۵]. همان، آیه ۷ .
منبع:فصلنامه علمی تخصصی انتظار موعود شماره ۲۳
/س
تنظیم برای تبیان : میثم نیل ساز
ناله یهود در فراق فلسطین و دیوار گریه
یهود همیشه در فراق فلسطین گریه و زاریها داشتند حائط مبکی یا دیوار گریه که در شهر بیتالمقدس است شاهدزنده بر این صحنه است و بعد از قرنهای متمادی پس از شکست مسلمانان بسال ۱۹۴۸ میلادی گریههای شوق آوری در پای همان دیوار از علما و سران یهود و نخست وزیر سابق اسرائیل شنیده شد۲۹۷.
مقدمات تسلط یهود به این اراضی بسال ۱۰۹۷ میلادی در لندن پیریزی شده بود و در جنگ جهانی اول که رهبران بریتانیا از ترس بخواب نمیرفتند و سعی میکردند امریکا را وارد جنگ کنند و چون سیاست امریکا بدست یهود بود ناچار بدامن آنان چنگ زدند و یهودان امریکا از بریتانیا تعهدی گرفتند که در مقابل شرکت امریکا در جنگ بریتانیا دولتی برای یهود در فلسطین تشکیل دهد و این عهد نامه در ۲ نوامبر ۱۹۱۷ درست یکسال پیش از سقوط عثمانی و احتلال فلسطین از طرف انگلیس بامضا رسید ولی مسلمانان پس از احتلال از آن پیمان باخبر شدند.
بریتانیا پس از ۱۹۲۲هربرت حموئیل یهودی را بعنوان نماینده بفلسطین اعزام نمود و این مرد مدت پنجاه سال سابقه در سرزمین فلسطین داشت و در دوران نمایندگی خود تعداد ششصد هزار یهودی مهاجر را در این منطقه سکونت داده و پستهای مهم را به آنها واگذار کرد و هرچه زمین بود با تطمیع در مقابل پول گزاف و یا بزور سرنیزه از عربها خریداری کرده بدست یهود داد و امتیاز تجارت خارجی را منحصرا به یهود اختصاص داده و حمل سلاح را بر عربها ممنوع کرد در صورتیکه تسهیلات فراوانی برای یهود نسبت به خرید اسلحه مبذول میداشت۲۹۸.
کسی قدرت نداشت از این مقوله حرفی بزبان آورد، حتی یکی از کارمندان دولت بریتانیا وقتی خواست بدولت خود گزارشی راجع بزمین دزدی یهود مخابره کند فورا از کار برکنار شد۲۹۹.
در اوائل جنگ جهانی اول همه فهمیدند که چه سیاستی در پس پرده وجود دارد و لذا شریف حسین امیر مکه نامهای در ۱۴ یولیو ۱۹۱۵ برهبران بریتانیا نوشت و از آنها درخواست کرد که مرزهای کشورهای عربی را تعیین کنند در این زمینه نامههائی رد و بدل شد و برای سرگرمی شریف حسین اطمینان دادند که فلسطین جزو کشورهای عربی و مرزهای آن معین خواهد شد۳۰۰.
در همان دوران جنگ جهانی اول بریتانیا تمام درهای فلسطین را بروی مهاجرین یهود باز کرد بطوریکه از آلمان و امریکا و سایر کشورها بمانند مور بکشور فلسطین سرازیر بودند و بریتانیا با تمام قوا در حمایت آنها میکوشید و از هر گونه توطئه و شورش از طرف عربها جلوگیری میشد و منظور این بود که زمینه بتمام جهات برای تشکیل دولت اسرائیل بمرور زمان طبیعی گردد۳۰۱.
تا اینجا بریتانیا بازیگر میدان بود ولی از این ببعد امریکا وارد کار شده و سرانجام اسرائیل بدست او تأسیس شد.
Tebyan.net
نجات و موعود در سنت عهدین
- آبان ۱۸, ۱۳۹۳
- ۰۰:۰۰
- No Comments
- تعداد بازدید 102 نفر
- برچسب ها : انجیل, تورات, ديوار گريه, فراق فلسطين, فرقه های سری, مسیحیت, موعود, یهود, یهودیت