هوس روی نگار

هوس روي نگار

مرغ دل دیرزمانی است که در هوس روی نگار این سوی و آن سوی می پرد و پروانه وار شمع خیالش را طوف می کند. به خون وضو ساخته و با شراره هجران احرام بسته است. موج در موج تاریکی فراقش را به برق وصال می شکافد و بغض گلوگیر شوق را به فریاد شورآفرین می درد.
ای عزیز! سرشک دیده پشت در پشت کرده عزم ویرانی دارد و طوفان عشق بر خرمن هستی ام می تازد. جانا :
ترحم کن بر این قلب و بر این دل *** ز چشم عاشقان پرهیز منما
حال که دیده ام را تماشای سرو سهایت ناممکن و کلام زیبایت را نتوان شنود طلعت را بر صفحه دل به تصویر می کشم و با آن میگویم و می نالم و می سرایم باشد که هاتفی جواب آرد

دیدگاه‌ خود را بنویسید

اشتراک گذاری این صفحه در :
ما را در رسانه های اجتماعی دنبال کنید