آیه‌ها و آدم‌ها – ۲

آیه‌ها و آدم‌ها - 2

آیه‌ها و آدم‌ها

محمدحسین شیخ‌شعاعی

انکار کنندگان

هرگاه هدایتی از طرف من برای شما آمد، کسانی که از آن پیروی کنند، نه ترسی بر آن‌هاست و نه غمگین شوند؛ و کسانی که کافر شدند و آیات ما را دروغ پنداشتند اهل دوزخ‌اند و همیشه در آن خواهند بود. (بقره، آیات ۳۸ و ۳۹).

انکارکننده‌ها غیر از کسانی هستند که واقعاً حقیقت برایشان روشن نشده است و از آن خبر ندارند. انکارکننده‌ها خبر دارند، می‌دانند حقیقت چیست و هیچ دلیلی هم برخلاف آن ندارند اما آن را نمی‌پذیرند. جلویش می‌ایستند و با اعتمادبه‌نفس کامل حقیقت را دروغ می‌خوانند.

انکارکننده در حقیقت همان کافر است. کفر یعنی پوشاندن و کافر کسی است که حقیقتی را که فهمیده می‌پوشاند و چشم بر آن می‌بندد. عذاب خدا برای این دسته است؛ دسته‌ای که تصمیم گرفته‌اند روی حق پرده کفر بکشند، خود را به نفهمی و ندیدن بزنند. عذاب آن‌ها البته کاملاً با این کاری که انجام می‌دهند تناسب دارد. اهل انکار با چشم بستن بر حقیقت خود را گرفتار کار خودشان می‌کنند. یک‌بار دیگر آیات ذکر شده را مرور کنید…

همان‌طور که ملاحظه می‌کنید، نوع این گرفتاری را از آیه قبل می‌توان فهمید؛ آن‌جا که به احوال هدایت‌شونده‌ها اشاره شده است؛ کسانی که به هدایت خدا جواب مثبت داده‌اند و آن را پذیرفته‌اند نه ترسی دارند و نه اندوهی. در حقیقت، محروم شدن از همین امنیت و آرامش همان عذاب جاودانی است که برای انکارکنندگان ذکر شده است آنان از وقتی‌که حق را انکار می‌کنند، خودبه‌خود وارد ترس و اندوهی بی‌پایان می‌شوند. ترس و اندوهی که در آخرت به صورت آتش جلوه‌گر می‌شود و به همان اندازه بی‌پایان است!

خود عاقل‌پندارها

موسی به قومش گفت: خدا به شما فرمان می‌دهد گاوی را ذبح کنید، گفتند: آیا ما را مسخره می‌کنی؟! (بقره، ۶۷)

هیچ حکم الهی، غیرمنطقی و ناعاقلانه نیست و خداوند نه حرف بیهوده می‌زند و نه به کار لغو و بی‌فایده فرمان می‌دهد. در این میان ممکن است، انسان‌ها دلیل برخی از احکام و دستورات را با عقل خود بفهمند و ممکن است عقلشان به چرایی و چگونگی بسیاری از آن‌ها نرسد. از همین‌جا، انسان‌هایی که مورد خطاب خداوند قرار می‌گیرند و به آن‌ها دستوری می‌رسد، دو دسته می‌شوند: کسانی که همه سخنان پروردگارشان را به جان می‌خرند و به آن توجه می‌کنند و در مقابل، کسانی که گمان می‌کنند اگر چیزی با دانسته‌ها و اطلاعات ما جور درنیامد، لابد غیرعاقلانه است و اهمیتی ندارد.

البته دسته اول هم عقل خود را تعطیل نکرده‌اند و هر حرفی را از هر کسی نمی‌پذیرند اما خدا که «هر کسی» نیست! بنابراین به جای این‌که دستورات خدا را با عقل خود بسنجند، عقلشان را با سخنان و احکام الهی تنظیم می‌کنند و حرف‌های دیگران را هم با این عقل تنظیم شده می‌سنجند!

اما دسته دوم، خود را عقل کل می‌دانند. ممکن است اطلاعات و دانش چندانی هم نداشته باشند، اما فکر می‌کنند با همان محاسبات ساده خودشان می‌توانند و باید همه چیز را بفهمند، حتی دلیل دستورات آسمانی را. به همین دلیل در مقابل چیزی که نمی‌فهمند یا با محاسباتشان جور درنمی‌آید موضع می‌گیرند. بعضی از آن‌ها ممکن است خود را روشن‌فکر، عالم و دانشمند هم معرفی کنند اما در مقابل یک حکم صریح قرآنی مثل قصاص، بایستند. آن‌ها خود را عاقل می‌پندارند درحالی‌که عاقل نیستند، شبیه عده‌ای از بنی‌اسرائیل که وقتی فرمان خاصی برای حل یکی از مشکلاتشان از سوی خدا رسید، نگاهی عاقل اندر سفیه، به حضرت موسی(ع) انداختند و با تعجب و تکبر گفتند: این دیگر چه حکمی است؟ ما را مسخره کرده‌ای؟!

راستی آیا ممکن است، ما نیز نسبت به برخی از احکام قطعی الهی همین احساس را داشته باشیم؟

دیدگاه‌ خود را بنویسید

اشتراک گذاری این صفحه در :
ما را در رسانه های اجتماعی دنبال کنید
اسکرول به بالا