در این آیه می فرماید زندگی و حیات انسان در دنیا هم همینطور است. یعنی نطفه های سرد در آتشگردان صلب پدر و سپس در رحم مادر قرار می گیرد و با کمال حرارت دوران تکامل خود را در رحم طیّ نموده و سپس به دنیا پا می گذارد و بدنبال علم و قدرت و جاه و مال و فرزند و انواع و اقسام تعیّنات و اعتباریّات می رود تا از هرجهت دارای علم و تجربه و قوه تشخیص و ادراک و معرفت می گردد و به تمام اقسام فعّالیّتها در زمین قادر می شود، و خلاصه آنکه از نقطه نظر حیات دنیوی به نقطه اوج میرسد که ناگهان در عین آنکه ابداً بر ذهنش خطور نمی کند که مرگ او میرسد، مرگ او را در می یابد؛ عزرائیل می آید و طومار حیات او را چنان در هم می پیچد و آثار و خصائص او را به باد فنا می دهد که کَأَن لَّمْ تَغْنَ بِالاْمْسِ، گوئی اصلاً چنین شخصی نبوده و بهیچوجه در زمین اقامت نکرده و سکونت نداشته است.
در این آیه مبارکه خدا می فرماید: أَتَنـ’هَآ أَمْرُنَا لَیْلاً أَوْ نَهَارًا؛ امر ما در شب یا روز می رسد و حیات را پایان می دهد. پس معلوم می شود که پایان حیات در دنیا به امر خداست، و امر خدا مال خداست و در نزد خداست و همان اجل مسمّی است. پس، از بین رفتن عمر و آمدن اجل، مترتّب است بر اجل مسمّی و امر الهی؛ او وقتی بیاید به این اجل خاتمه میدهد و برای انسان بهیچوجه مهلتی نیست.
از اینجا کیفیّت دو اجل واضح و روشن می شود: اجل دنیویِ زمانی همین مدّتی است که دوران عمر آدمی را تشکیل میدهد و با طیّ زمان طیّ می شود، و نحوه وجودش تدریجی و بالاخره از بین میرود و با فوت آدمی مهلتش سر می آید. أجل مسمّی اجل عندالله و امر الهی است که در عالمِ زمان نیست و بوار و هلاک او را درنمی یابد، بلکه پیوسته در نزد خداست و ثابت است و بر اساس آن اجل این اجل دنیوی پی ریزی می شود. مثلاً اوّل ظهر ما نماز گزاردیم و سپس دعا خواندیم، آن زمانها سپری شد و ما را به این زمان فعلی تحویل داد که فعلاً با دوستان عزیز به گفتگو اشتغال داریم. این زمان هم می گذرد و لحظه به لحظه در چرخ طیّ و تدریج زمان ما را به جلو می برد، ساعات، روزها، ماهها، سالها، تا به آخرین نقطه اجل می سپارد؛ آن همان روز میعاد و میقات است.
اجل مسمی :
امّا اجل مسمّی و الهی که ثابت است و به طیّ زمان طیّ نمی گردد آن ضرب الاجل عمر انسان است از اوّل تا به آخر که در عالم معنی و ملکوت معیّن شده و گذشت و عبور در آنجا نیست، و بر آن اساس و ثبوت اصلی شالوده عمر زمانی و دنیوی پی ریزی می شود. آن اجل در عالمی فسیح و وسیع تر از نشأه دنیاست، و عالم ملکوت است که تمام موجودات این عالم مادّه و طبع بر آن اساس و آن اصل در این عالم نزول نموده بوجود می آیند. آن عالم الگو و حقیقت است و این عالم مثال و نمونه و مجاز. و همین گذشت عمری را که در اینجا از نقطه نظر تدریجِ مادّه، زائل و منتهی به حدّی می بینیم، اگر با فهم و ادراک عالیتر بنگریم یا بالحسّ و المشاهده ادراک عالم ملکوت را بنمائیم، آن اجل ثابت و مسمّی را در آنجا ثابت و موجود خواهیم یافت و ابداً قابل فناء و زوال نخواهیم یافت. شاهد بر این معنی آنکه می فرماید: مَن کَانَ یَرْجُوا لِقَآءَ اللَهِ فَإِنَّ أَجَلَ اللَهِ لاَتٍ؛ کسیکه امیدوار به ملاقات و دیدار خداست پس حقّاً اجل خدا خواهد آمد و به شرف لقای حضرت معبود مشرّف خواهد شد (عنکبوت/۵).
اجل خدا همان اجل مسمّی است و همان امر الهی است. یعنی کسانیکه امید لقای حضرت پروردگار را دارند باید به عالم ملکوت برسند و آن اجل مسمّی و خصوصیّات آن را از مبدأ تا منتهی دریابند، و یا به مرگ اختیاری و یا به مرگ اضطراری از اجل دنیوی عبور نموده و به عالم ملکوت برسند و لقای خدا بدون طیّ عالم ملکوت و ادراک ثابتات که از جمله اجل مسمّی است، از مستحیلات است.
و به عبارت دیگر می توان گفت: اجل مسمّی و اجل دنیوی یک حقیقت و امر واحدی است، غایه الامر به دو نظر و به دو وجهه نگریسته می شود: یک وجهه و طرف آن، عالم طبع و مادّه است که عمر گذران است، و وجهه و طرف دیگر آن، عالم ملکوت و ثابت است، که آن راه عبور به اسماء و صفات حضرت ربّ ودود و بالاخره فنا در ذات مقدّس ربوبی است، و اجل مسمّی که در عالم ملکوت است از منازلِ راه وصول به آن امید که همان لقای خدا باشد خواهد بود.