وقتی که از دار دنیا رحلت نمودیم و از زمان و مکان برتر آمدیم ـ چون نفس ناطقه ما مجرد است، زمانی و مکانی نیست، بدن طبیعی ما که در این دنیا زیست میکند مادی و غیر مجرد است ـ در آنوقت خود را بر أعمال خود و روش و رفتار خود در دنیا مسلط خواهیم دید. نفس ناطقه ما که روح قدسی است چند روزی چون مرغ گرفتار قفس تن شده است و پابند ماده و آب و علف؛ چون قفس را شکست و پرواز کرد، خود را در جهان قدس و فضای لایتناهای تجرد، آزاد می بیند و از همه جا مطلع و با هر کس و با هر چیز همراهی و معیت خواهد داشت.
ترا ز کنگره عرش میزنند صفیر *** ندانمت که در این دامگه چه افتادست
که ای بلند نظر شاهباز سدره نشین *** نشیمن تو نه این کنج محنت آبادست
غلام همت آنم که زیر چرخ کبود *** ز هرچه رنگ تعلق پذیرد آزادست
اگر چه مستی عشقم خراب کرد ولی *** اساس هستی من زان خرابی آبادست
گدای کوی تو از هشت خُلد مستغنی است *** اسیر بند تو از هر دو عالم آزادست
نفس ناطقه ما، یعنی حقیقت انسانیت ما که خلیفه الله است، زمانی و مکانی نیست؛ و خداوند آنرا به ماده یعنی بدن زمانی و مکانی تعلق داده است؛ لذا تا وقتی که پابند ماده ایم گرفتاریم. میخواهیم از عالم تجرد و وسعت لازمان و لامکان مطلع شویم، ولی علاقه های ماده، هوس و آرزوهای دراز، بین ما و بین آن عالم فاصله انداخته است. انبیاء و اولیای حرم قدس حضرت پروردگار منان هرچه فریاد زدند: چشمتان را باز کنید! گوشتان را باز کنید! دل خود را از محبت دنیا تهی کنید! تا پیوسته سبک بار و سبک تاز بوده و رجوع به عالم ابدیت برای شما آسان باشد، بوی عَفِن این جیفه دنیا، چنان مَشاعر ما را مست و خراب نموده است که به ندای آن بزرگواران پاسخ مثبت نمیدهیم؛ ولی بالاخره ما باید به سر جای خود برگردیم؛ «إِنَا لِلَهِ وَ إِنَآ إِلَیْهِ رَ’جِعُونَ؛ ما از آن خداییم و به سوی او باز می گردیم» (آیه ۱۵۶ سوره بقره ).
«یَـ’´أَیُهَا الاْءنسَـ’نُ إِنَکَ کَادِحٌ إِلَی’ رَبِکَ کَدْحًا فَمُلَـ’قِیهِ؛ ای انسان تو با سختی و شدت و تعب، خود را بسوی پروردگار خودت میرسانی و به شرف لقای او خواهی رسید» (آیه ۶ سوره انشقاق). ما بالاخره باید خود را از علائق دنیا خلع کنیم و به خلعت تجرد و سعه فضای قدس مخلع گردیم. و در صورت عدم اختیار، چون مرگ بر پیشانی تمام بشر نوشته شده و حرکت از عالم ماده و مدت، و ورود در عالم تجرد، یک سیر تکوینی برای همه خواهد بود، بنابراین همه میرسند به صورت های أعمال؛ چه سعید و چه شقی، چه مؤمن و چه کافر، مشترکاً همه می رسند به جائی که وجودِ مجرد خود را ادراک می کنند. و چون بطور مجرد ادراک نمودند، سیطره پیدا می کنند بر تمام اعمالی که انجام داده اند؛ و خودشان را ادراک می کنند با تمام اعمالی که انجام داده اند، با تمام ثواب ها و با تمام عذاب ها. نه اینکه تنها خودشان را می بینند، بلکه خود را می یابند و ادراک می کنند؛ مثل اینکه ما در این دنیا خودمان و أعمال خودمان را ادراک می کنیم، خود را می یابند و وجدان می نمایند، با تمام کارها و با تمام نیت ها.
آنجا یک بهشت و جهنمی است؛ کدام بهشت و جهنم از این بالاتر که آن صورت هائی که اثر اعمال هستند بلکه نفس اعمال حسنه هستند با حقائقش بر انسان ظهور و بروز کند؟ و آن اعمال زشت نیز با حقائقش بر انسان طلوع کند؟ آن خودسری ها و استکبارها و فرعونیت ها که از انسان سر میزده است و آن غفلت هائی که در دنیا داشته و بر اساس آن تمرد کرده و معصیت نموده، با آن چهره های ملکوتی و حقیقی برای انسان منکشف گردد؛ یعنی انسان خودش را با تمام أعمال خودش در طول مدت عمر خودش یکجا ادراک کند.