💢 سه سؤال ترسدار!
آغاز شکل گرفتن روحیه ترس در انسانها از همان خردسالی و تحت تأثیر تربیت والدین است؛ ازاینرو دانستن برخی نکتهها دراینباره مهم است:
اول آنکه هدف والدین از ترساندن فرزند خود چیست؟
دوم آنکه چه رفتارهایی در والدین به ترس کودک دامن میزند؟
سوم آنکه آثار منفی شکلگیری روحیه ترس در کودک چیست؟ در این قسمت به ترتیب به این سه سؤال پاسخ میدهیم:
💢 چرا میترسانند؟
بهطورکلی والدین دو هدف عمده را از ترساندن فرزند خود دنبال میکنند:
الف) امنیت جسمی: با ترساندن کودک از چیزهایی که امنیت جسم او را تهدید میکند مثل برق، شیء داغ، شیء تیز، … میخواهند در بودونبودشان برای فرزندان، امنیت و سلامت فراهم آورند. درواقع، محتاط کردن کودک در برابر خطرات جسمی هدف والدین است.
ب) تربیت اخلاقی: برخی والدین با هدف تربیت کودک، او را از عواقب عملش میترسانند برای مثال: هرچند وقت یکبار برای او خطونشان میکشند که مثلاً اگر فلان کار را بکنی تو را در دستشویی یا حمام زندانی میکنم یا … . به این تربیت میگویند تربیت ارعابی. آنها درواقع میخواهند با ابزار ترساندن، فرزند خود را مدیریت کنند که البته این شیوه تربیتی معمولاً با آسیبهای گوناگونی همراه است.
💢 چگونه میترسانند؟
برخی از رفتارهای والدین به پدیدآیی ترس در فرزندان منجر میشود که مهمترینشان عبارتند از:
* اطمیناندهی بیشازحد: اگر پیوسته به کسی اطمینان بدهیم که نترسد و قرار نیست هیچ اتفاق بدی بیفتد، شاید در دفعات اول، حس خوشایندی به شخص مقابل بدهد، اما تکرار این وضع، او را دچار احساس ناامنی میکند و همیشه منتظر خطری در آینده نزدیک است.
بر این اساس، والدین کودکی که «اضطراب اجتماعی» دارد و از حاضر شدن در جمع دیگران سخت دچار پریشانی میشود، وقتی مدام و با اصرار به فرزند خود میگویند که اصلاً نترسد و هیچ اتفاق بدی نمیافتد، در حقیقت، کودک را بیشازحد، نسبت به این موضوع (که خودش بیشازاندازه به آن حساس است) حساس میکنند.
* کمک کردن سریع: والدینی که طاقت ترس فرزند خود را ندارند و تا فرزندشان را دچار ترس هرچند کوچکی میبینند، سریع برای رفع مشکل او قدم برمیدارند، درواقع ترس فرزند خود را تقویت میکنند. برای مثال: کودکی که از گربه میترسد و مادرش بدون آنکه به فکر درمان اصولی او و مشاوره بیفتد، مدام او را بغل میکند و از کوچه عبور میدهد، در حقیقت، ترس از حیوان را در فرزند خود ماندگار میکند.
* اجازه فرار دادن: والدینی که به کودکشان اجازه میدهند او از هرچه میهراسد، فرار کند، ترس را در فرزند خود تقویت میکنند. برای مثال: اگر فرزندشان از رفتن به استخر میترسد، بههیچوجه به فکر درمان این ترس او نمیافتند و فقط اجازه میدهند فرزندشان از موقعیت استخر رفتن اجتناب کند.* عصبی بودن والدین: والدینی که در تعامل با فرزند خود بیصبر هستند و گاهی که او اشتباهی دارد، با عصبانیت شروع به پرخاش میکنند که کودک بهاصطلاح کُپ میکند! فرزندشان را دچار ترسهای لحظهای وحشتناک میگردانند.
* ترسو بودن والدین: والدین ترسو و اضطرابی، فرزندانی ترسو و مضطرب تحویل جامعه میدهند. در یکی از کشورهای خارجی، مادری به اضطراب ناشی از اشکال در اندامهای داخلی فرزند خود مبتلا بود و با اینکه پزشکان با معاینات لازم به او اطمینان میدادند که فرزند تو مشکلی ندارد، ولی او به بهانه وجود مشکلات جسمی ناشناخته در فرزندش، بارها با اصرار او را زیر تیغ جراحیهای مختلف فرستاد تا قسمتهای مختلفی از بدن بچه را برش بزنند تا مطمئن شوند که بدن آن کودک مشکلی همچون تومور یا چیز دیگری ندارد! این مورد اضطراب مادر که جزء موارد افراطی است، مثالی گویا از انتقال اضطراب مادر به فرزند است.
خود کودکان نیز با افکار غلط و منفی به ترسشان دامن میزنند که به دو نمونهاش اشاره میکنیم:
* غلو کردن در احتمال وقوع: «حادثه ناخوشایند» برای هرکسی ممکن است رخ بدهد، ولی کودکان مضطرب، احتمال وقوع یک اتفاق بد را بیشازحد برآورد میکنند. همین برآورد غیرمنطقی سبب میشود همیشه گوشبهزنگ باشند و چنین اضطرابی، توانایی آنها را در انجام کارهای مؤثر زندگی کاهش میدهد؛ برای مثال: امکان تپقزدن برای کودکی که تمرین کرده در جمع همکلاسیهایش انشا بخواند، زیاد نیست، اما اگر کودک مضطربی در این موقعیت باشد، با اینکه تمرین کافی هم کرده است، اما باز احتمال تپق زدن خود را به دلیل اضطراب اجتماعی که دارد خیلی بیشازحد برآورد میکند.
* غلو کردن در پیامدها: بر فرض که برای یک فرد، حادثه ناخوشایندی رخ دهد، اما پیامدهای آن معمولاً در بالاترین حد از ناخرسندی نیستند. کودکان مضطرب، معمولاً پیامدهای یک اتفاق بد را بیشازحد معمول میبینند. برای مثال کودک مضطربی که از خیابان میترسد، نهتنها احتمال تصادف میدهد بلکه احتمال پیامد بسیار فاجعهآمیز مثل قطع نخاع و مرگ را بیش از پیامد آسیبی همچون زخمی شدن معمولی یا شکستگی میدهد. کودکی نیز که از تاریکی میترسد اگر تصور کند در اتاق تاریکی قرار بگیرد احتمال حمله یک فرد غریبه یا حمله حشره سمی را به خود میدهد، بهجای اینکه صرفاً احتمال دهد ممکن است پایش به چیزی در کف اتاق گیر کند.
انواع ترس
هرچه احساس ایمنی را در انسان بر هم بزند، میتواند یک علت برای ترس محسوب شود. بر این اساس، میتوان ترسها را اینگونه تقسیم کرد:۱. ترسهای ابزاری
ترسهایی هستند که از سوی صاحبان قدرت همچون والدین، معلمان، مدیران و سیاستمداران برای کنترل افراد تحت نفوذشان و یا تأمین هدفی که در ارتباط با آنهاست، مورداستفاده قرار میگیرد.۲. ترس موقعیتی
ترس بهدلیل قرار گرفتن در موقعیتهای هراسناک مثل ترس هنگام شنیدن صدای بلند یا مواجهه با حیوانی همچون سگ. در این موارد، اصل ترس در انسان و کودک طبیعی است.۳. ترس تقلیدی
کودک از والدین و رفتارهای آنها بیش از آنچه خودشان میپندارند، تأثیر میپذیرد؛ مادری که با دیدن یک سوسک زهرهترک میشود، نمیتواند برای فرزند خود الگوی شجاعت باشد! یادمان باشد ممکن است مادر فقط از سوسک بترسد، ولی کودک این ترس را به مسائل دیگر نیز تسری دهد.