و در کتاب بصائر به سند خود از امام باقر (ع) روایت کرده که فرمود: اسم اعظم مرکب از هفتاد و سه حرف است، و آصف از همه آنها تنها یکى را مى دانست، و همان یکى را به کار برد و در یک چشم بر هم زدن فاصله سرزمین خود و کشور سبا را در هم نوردید و تخت بلقیس را بدست گرفته نزد سلیمان حاضر کرد و دوباره زمین بحال خود برگشت، ولى در نزد ما از آن هفتاد و سه حرف هفتاد و دو حرف است فقط یک حرف نزد ما نیست، و آن هم مخصوص خدا است و خداوند آن را براى علم غیب خود نگهداشته و (با همه اینها) حول و قوه اى نیست مگر بوسیله خداى على عظیم. و نیز در همان کتاب به سند خود از امام صادق (ع) روایت کرده که فرمود:
خداى عز و جل اسم اعظم خود را مرکب از هفتاد و سه حرف کرده و از آن حروف بیست و پنج حرف را به آدم و بیست و پنج حرف را به نوح و هشت حرف را به ابراهیم و چهار حرف را به موسى و دو حرف را به عیسى داد، با همان دو حرف بود که عیسى مرده ها را زنده مى کرد و کور مادر زاد و پیسى را شفا مى داد، ولى به رسول خدا محمد (ص) از آن حروف هفتاد و دو حرف را آموخت و یکى را در پرده داشت تا کسى به آنچه که در ذات او است پى نبرد و او به آنچه که در ذات دیگران است آگاه باشد.
بر طبق سیاقى که در این دو روایت است روایات دیگرى نیز وجود دارد و جاى تردید نیست که همانطورى که در سابق گفته شد تجزیه اسم اعظم به هفتاد و سه حرف و یا ترکیب آن از حروفى دلیل بر این نمى شود که حقیقت آن مرکب از هفتاد و سه حرف از حروف تهجى بوده باشد، و در خود این دو روایت نیز دلیل بر این معنا هست، براى اینکه این دو روایت اسم را در عین اینکه یکى معرفى کرده مى گوید خداوند حروف آن را تجزیه کرده و به هر پیغمبرى چند حرف داده است، و اگر از قبیل اسماء لفظیه بود و مجموع حروفش یک معنا را مى رساند دیگر معنا نداشت که چند حرف آن نافع و مفید به حال پیغمبرى باشد.
و در کتاب توحید به سند خود از على (ع) روایت کرده که در یکى از خطبه هایش فرمود: پروردگار من لطیف لطافت است، پس دیگر نباید او را به وصف لطف توصیف کرد، او عظیم عظمت است، دیگر به وصف عظیم توصیف نمى شود، او کبیر کبریاء است، دیگر به وصف کبیر توصیف نمى شود، جلیل جلالت است با این حال نباید خودش را به وصف جلالت یعنى غلظت توصیف نمود، او قبل از هر چیز است و گفته نمى شود چیزى قبل از او بوده، و بعد از هر چیز است و گفته نمى شود چیزى بعد از او هست، او خواستار اشیاء است لیکن نه به همت و تحمل زحمت، دراک است اما نه به نیرنگ، او در تمامى اشیاء هست اما نه ممزوج با آنها است و نه از آنها جدا است، ظاهر است اما خیال نکنى که ظهورش مانند ظهور سایر موجودات به مباشرت است، نمودار و جلوه گر است، اما نه به طورى که بر خیزى و در صدد دیدنش بیفتى، جدا است اما نه به مسافت، نزدیک است اما نه نزدیک بودن مکان او با مکان ما، لطیف است اما نه به اینکه جسم لطیفى داشته باشد، موجود است، اما نه موجود بعد از عدم، آفریدگار است اما نه به اینکه اضطرار وادارش کرده باشد، اندازه گیر است اما نه به حرکت، اراده کن است اما نه به همت، شنوا است، نه بوسیله جهاز شنوایى، بینا است، نه بوسیله ابزار بینایى.
آن حضرت بطورى که ملاحظه مى کنید در اسماء و صفات خداى تعالى تنها اصل معانى آنها را اثبات نموده و خصوصیاتى را که مصادیق ممکنه آن دارند و نواقصى را که در مصادیق مادى آن است از خداى تعالى نفى فرموده است. و این معانى در احادیث بسیارى از ائمه اهل بیت (ع) و مخصوصا از امام على، امام حسن، امام حسین، امام باقر، امام صادق، امام کاظم و امام رضا (ع) در خطبه هاى بى شمارى وارد شده که هر کس بخواهد باید به کتب حدیث مراجعه نماید، و خدا راهنما است. و در معانى الاخبار به سند خود از حنان بن سدیر از امام صادق (ع) روایت کرده که در ضمن حدیثى فرمود: پس براى او شبیه و مانند و همتایى نیست، و براى خداست اسماء حسنایى که جز او کسى به آن اسماء نامیده نمى شود، و آن اسماء همان است که خداى تعالى آن را در قرآن کریم توصیف کرده و فرموده: «فَادْعُوهُ بِها وَ ذَرُوا الَّذِینَ یُلْحِدُونَ فِی أَسْمائِهِ» «پس او را بدانها بخوانید، و کسانی را که در نام های او بی راهه می روند واگذارید» (اعراف/۱۸۰) و این اشخاصى که مى فرماید در اسماء خدا الحاد مى ورزند از جهلشان است، و نمى دانند که چه مى کنند، کفر مى ورزند و خیال مى کنند که کار نیکى مى کنند هم چنان که فرموده: «وَ ما یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَ هُمْ مُشْرِکُونَ؛ بیشتر ایشان ایمان نمى آورند به خدا مگر اینکه مشرکند (و خیال مى کنند ایمان دارند)» (یوسف/۱۰۶) و همین هایند آن کسانى که در اسماء خدا الحاد ورزیده و آنها را در غیر مواردش بکار مى برند.