روح معانی بسیار گستردهای دارد که اگر دقتی در آن به عمل آید گفته میشود که کلمـﮥ «روح» همانطور که در واژه نامه معرفی شده به معنای مبدأ حیات است که قدرت و شعور از آن ناشی میشود و جانداران به سیله آن قادر بر احساس و حرکت و آزادی میشوند، و نیز آنچه که به معنای مصطلح آن آمده عبارت:
از جان و روان و وحی و فرشته میباشد و گاهی هم به معنی قرآن آمده است.
« روح» یک نیروی ذاتی برای مهر کردن هوای نفس آدمی و کشش آن به سوی عروج به عالم کمال و جمال است.
روح آدمی مشحون از عواطف و احساسات متنوع و دقیق است، وسیلهای است برای دریافت الهامات غیبی، کسانی که به مادّیات علاقه و دلبستگی دارند نمیتوانند به اثرات خفیه آن واقف شده و استفاده برند، فقط افراد متقی و پاکدل که وارسته از عالم مادّیاتند و روحشان پاک و بیآلایش است میتوانند به آن فیض برسانند که زبان و بیان از وصف تجلیّات آن عاجز و قاصر است.
«روح» در جهان روحانیت عبارت است از تحقق و اجماع همه ارزشهای واقعی، و همچون روح فضای تجلّی همه صفات ممکنه برای موجودات است.
«روح» آن اصل واحدی است که تمام قدرتهای هوش و ذکاوت و ادراک در آن جمع شده است، و همچنین اختیار و تصمیم از تجلیات روح آدمی است که میتوان با آن به پارهای از حوادث آینده پی برد.
«روح» یک حقیقت ماورای طبیعی است که ساختمان و فعالیّت آن غیر از ساختمان و فعالیت جهان مادّه است، و با اینکه دائماً با جهان مادّه ارتباط دارد ولی مادّه و یا خاصیّت مادّه نیست.۱
کسانی که به اسرار ماوراء طبیعه از طریق دانش دست یافتهاند به این نتیجه رسیدهاند که در ماوراء جسمی خاکی روح متعالی وجود دارد که همیشه برقرار و در جهانی دیگر به حیات مخصوص خود ادامه میدهد.
«روح» اماکن دو دو دست و ناشناس را میبیند و در اعماق اجسام کدر نفوذ مییابد، آینده را نیز میشناسد و اغلب از چگونگی حوادث آن مطلع میباشد، هر انسانی از یک عنصر روحی برخوردار می باشد که این عنصر روحی محکوم و تابع زمان و مکان نیست و گذشته و حال و آینده در مقابل او در یک صحنه پدیدار میگردد.
روح آدمی میاندیشد، احساس میکند، آینده را میبیند و چه بسا همه چیز را تحت تأثیر و نفوذ خود قرار میدهد.
یکی از اندیشمندان روانپژوه میگوید: در اعماق مغز شخصیتی وجود دارد که آن روح انسان است، و همچنین میگوید اراده شخص دلیل وجود یک شخصیت روحی است و اضافه میکند که جاذبه و علاقه و کراهت و نفرت انسانی همه مدیون روح است.
یکی از فلاسفه غرب هم میگوید: روح مخلوقی اسرارآمیز است که زبده عالم خلقت و شاهکاری در جهان آفرینش است، و اضافه میکند تحقیقات و تجسساتی که تا کنون دربارﮤ روح به عمل آمده است چندان کافی نبوده، بلکه همه در اولین مرحله قضیه است، و شاید روزی رسد که از نظر قانون تکامل پرده از روی مجهولات در این امر برداشته شود.
دیگری از علماء علم روحی میگوید: روح جوهری غیر مرئی و بیوزن و غیر قابل لمس است، و همچنین روح را نوری روحانی و آلتی برای تنفس تعریف کرده و آنرا به مرکز خلّاقه ضمیر و شخصیت تغییرنموده است.
بعضی از عرفا برآنند: که روح پاک منشأ ظهور علم و صنعت و تمدن و فلسفه یعنی مایه قوه ابداع و خلّاقیّت است و از این بالاتر روح بشر پرتوی از نور الهی و افاضهای از فناناپذیری در مقام بقاء و خلود است.
یکی از محققان هم گفته است: روح سبب آزردگی و وارستگی و مقرون به دلیری و دلاوری است و وسیلهای برای تقرّب به سوی حق و محرّکی برای هیجان ذوق در راه عشق حقیقی به محبوب است.
یک روانپژوه میگوید: روح مخلوقی است که اعضا و جوارح آدمی را در خدمت خود میگیرد و آنچه معنا و حقیقت انسانیّت را تشکیل می دهد روح است، و آنچه وجود متفکّری که در اعماق مغز در فعالیّت است و مغز را آلت خود قرار میدهد این همان روح است، آنچه را چشم میبیند و آنچه را گوش میشنود و آنچه را حواس دیگر درک میکنند، آنها همه آلاتی هستند که روح از آنها استفاده میکند، همه نیرو و قدرتی که در اجساد به وجود میآید در اثر اراده روح است، روح بر تمام عضلات و اعصاب حکمفرما است، با آنکه فکر و ادراک، مادّه و قوه نیستند.
روح شناس معروف فرانسوی به نام فلاماریون میگوید: روح مانند موجود واقعی وجود دارد و روح بعد از ارگانیزم نیز یکی باقی میماند و میتواند بعد از مرگ ظاهر گردد.
بعضی از روانشناسان میگویند: روح در اثر صحبتهای ناروا و خشونتبار آزرده شده و آتش در نهاد جسم ایجاد میکند.
و خلاصه در پایان باید گفت: که امرانتظلم عالم در کار خلوق بستگی به تحوّلات روحی افراد و اجتماع دارد،روح است که مسیر عواطف و رحمت را به سوی خشونت و ستیزگی برمیانگیزد.
نویسنده:زهرایوسفی مصری
___________________________
1. احمد، زمردیّان، حقیقت روح، ص۳۸