نفس
مسأله نفس از دیدگاه اکثر روانپژوهان شرق و غرب با مسأله روح اشتباه شده و اغلب روح و نفس را در یک سطح قرار داده یا اصلاً تفاوتی در میان آنها گذاشتهاند و یا توجه نداشتهاند آنها را از هم تفکیک نمایند و حتی در بیشتر از کتابهای خود کلمه مشخصی به زبان خود به نام نفس ذکر نکردهاند و بعضی به جای نفسهای اصطلاح جسد اثیری ذکر کردهاند.
تعریف لغوی نفس
نفس جوهری است که ذاتاً مستقل و در فعل نیاز به مادّه دارد و متعلق به اجساد و اجسام است و سرانجام جوهری است که مستقل قائم به ذات خود که تعلق تدبیری با بدان دارد.
یا جوهری است غیر مانت و در تصرف و تدبیر نیاز به جوهر روحانی دیگر دارد که روحانیت آن از نفس کمتر باشد و آن واسطه روح جانوری است که آن هم واسطه دارد که قلب است. در ماهیت و حقیقت نفس آراء گوناگونی در طول تاریخ فلسفه بیان شده است.
۱- نفس عبارت از اجزاء صغار کسری ۱شکل است. ۲- ناراست ۳- هوا است. ۴- ارض است. ۵- ماء است. ۶- جسم بخاری است. ۷- عددی است. ۸- مرکب از عناصر است. ۹- حرارت غریزی است. ۱۰- برودت است. ۱۱- دم است.۱۲- مزاج است. ۱۳- نسب حاصله از عناصر است.۱
در قرآن کریم نفس در معانی گوناگونی آنده است. از آن جمله نفس به معنی ذات که راغب هم میگوید:نفس در اصل با روح مترادف است و شاهدی از قرآن آورده که خداوند به نفس شما آگاه است.
پس نفس را به معنی ذات و اصل انسانی آورده است.
نفس در لغت: جان، خون، کالبد، تن، جسد، دل، قلب، روح، روان، شخص، انسان، خود، ذات، عقل، کس، قوّه عاقله، قوّه ممیزه، جام جهان نما، جام جم، و حقیقت هرچیز و خلاصه بعضی مجموعه «تن و جسد اثیری روح» را به نفس معنا کردهاند.
بعضی گفتهاند: روح انسانی با تعلق و انتساب به بدن که تصرف و تدبیر در آن مینماید به عنوان نفس و صرف میشود، بعضی دیگر گفتهاند که نفس نیرویی در انسان است که منشأ آثار مختلف با ادراک و معقولات است یعنی قوهای است که افعال مختلف از او سرمیزند با اراده.
امّا تعبیراتی که درباره معانی نفس شده است و این مسئله بقدری مورد اهمیّت است که تا کنون از طرف بزرگان و فلاسفه و حکما و اندیشمندان جهان از متقدمین و متأخرین بیان گستردهای آورده شده.
نفس را در مرتبه ملکه استضاد جمیع آنچه را برای وی ممکن است بروجه یقین «نفس قدسی» گویند و آن آخرین مرتبه کمال حدس است، نفوس انبیاء واولیاء و نوابغ روزگار که قبل از آموختن، همه اشیاء و حقایق را درمییابند «نفوس قدسیه» نامند و نفوس فرشتگان و اهل عصمت که از هوای نفسانی و وساوس شیطانی در امنند و نیز نفوس اولیاء حق که در مرتبه علم و عمل به کمال ممکن خود رسیدهاند.
و این موضوع نفس مسئلهای است که باید بسیار در آن تفکر و تعقل نمود چون خدای تعالی در پیگیری این امر و این دانش بزرگ بسیار تأکید فرمودهاند این علم آینهی تمام علوم بوده همچنان که اصولاً نفس آدمی خود استعداد پذیرفتن این دانش را بدون ممانعت و مزاحمت و زوال و ملال دارا میباشد.
و فی اَنـفُسِکُم اَفَلا تُبـصِرون۲
تعریف اصطلاحی نَفـس
راغب گوید: نفس را همان روح دانسته، و نفس را ذات و اصل هر موجودی بیان داشته است چون حقیقت وجود انسان که ترکیبی است از دو عنصر روح و جسم، همان روح است. لذا وی نفس و روح را مترادف دانسته است، و امتیازی بین آن دو قائل نشده است.
علاوه بر این باید توجه داشت که تعاریف متعددی درباره نفس شده است. برای نفس هیچگونه رشد و نموّی محسوس قائل نیستند. و از خودِ واقعی انسان به نفس تعبیر میکنند. از این دیدگاه نفس جوهری بسیط و مجرّد است.که محسوس به حواس نبود و مدرک بالذّات است. پس نفس میتواند همان روح باشد.
در تعریف نفس آمده است:
فَالـ حَقﱡ اِنـﱠها جَوهَرٌ لطیفٌ نورانّیٌ مُدرِکُ لِلـجُزئیاتِ و الکلّیاتِ، حاصلٌ فی البَدَنِ متصرﱠفٌ فیه غَنﱢیٌ عَنِ الـاِتـمتِدإِ بَریٌ عَنِ التَحلـﱡلِ و النـﱠماءِ و لم یَبـﻌَد ن یبغی مِثـلَ هذا الجوهر بَعـدَ فناءِ البَدَلِ و بَلـتَدﱡ بما یلایِمهٍ و یَتَأَلـﱠمُ بما یبایُنهٍ ۳
حقیقت آن است که نفس جوهری لطیف و نورانی است، که مدرک جزئیات و کلّیات است. در حالی که در بدن است. ولی بینیاز از تغذیه «مادّی» است. و از تحلیل رفتن و رشد و نّمو به دوراست. اصلاً بعید نیست که چنین موجودیپس از متلاشی شدن بدن باقی بماند و از ملایمات لذت برده و از ناملایمات رنج ببرد.
در این گفته شده نفس مدرک بالذّات است، باید در توضیح آن گفت که نفس انسانی علم به خود دارد و برای این خود دانستن نیاز به هیچ واسطه و ابزاری ندارد.
نفس به جهت تجرّد از ماده عین حضور است و به عبارت دیگر علم به نفس علمی حضوری است.
چکیده نظریه صدرالمتألهین به نام ملاصدرای شیرازی درباره نفس چنین است که فرمود:
النفس حبمانیه الحدوث روحانیه البقاء
یعنی نفس یا روح با پیدایش جسم و در دامن جسم به وجود میآید ولی بقاء و جاودانگی آن، منوط به سیر مراتب ترقی در معنویت و عوام روحی است، تا از صفت به قوت و از نقص به کمال برسد و نیز اظهار داشته چهقدر سخیف و کم مایه هستند برخی که گمان کردهاندکه نفس جوهر او ذاتاً از آغاز تعلق بر جسم تا پایان عمر چیزی یکسان و ثابتی است، در حالیکه دانستی که نفس در ابتداء هیچ نیست و در اوج خود به مرحله عقل فعّال میرسد بر این اساس برای نفس که از ابتداء هیچ نیست و بعداً هم که وجودش ظاهر میشود یک روح حیوانی بیش نمیتواند باشد بنابراین انسان بایستی تا آنجا که میتواند بکوشد. با به کار انداختن اعضا و استعدادهای خدادادی خود، فهم و درک و قدرت تمیز پیدا کند و با پی جویی و مطالعات صحیح و وسیع، آنچه توان دارد در سبک دانش تلاش کند تا به این وسیله عمل خود را بینا و توانا نماید و نفس خود را در مسیر پیشرفت قرار دهد. پس با عمل خالصانه به ایمان و پیشه نمودن تقوی و اخلاص عمل با نیت درست عاجزانه از درگاه خداوند ذوالجلال و الاکرام استمداد جوید تا موفق به تعالی وجود و روح خود گردید و آنرا به حد مطلوب عقل فعّال و بالاتر برساند.
نفس جوهری است که ذاتاً مستقل است و در فعل نیاز به مادّه دارد و متعلق به اجسام و اجساد است، و به عبارت دیگر جوهری است مستقل و قائم به ذات خود که تعلق تدبیری به ابدان دارد و به تعبیر دیگر: نفس جوهری است نامیرا و در تصرف و تدبیر نیاز به جوهر روحانی دیگر دارد. که اگر روحانیت آن از نفس کمتر باشد واسطه روح حیوانی است و این مرتبه از نفس اگر تابع هوی̍ و هوس شود انسان را وادار به کارهای زشت مینماید که به این اعتبار آن را نفس امّاره گویند.
نفس نیرویی در انسان است که منشأ آثار مختلف است که با ادراک و معقولات و آن از نفس حیوانی جدایی ندارد.
نفس جوهر بخاری لطیفی است که منشأ حیات و حس و حرکت است، قوهای است که افعال مختلف از او سر میزند با اراده.
در کتاب«معرفت النفس» استاد محقق حسن زاده آملی آورده: علامه شیخ بهایی در اواحر کشکول گوید:
مذاهب در حقیقت نفس، یعنی آنکه هرکس به قول خود «من» بدان اشارت میکند بسیار است و آنچه بر السنه دائر است در کتب مشهور مذکور است چهارده مذهب است: ۱- این هیکل محسوس که از آن به بدن تعبیر میشود نفس است. ۲- قلب یعنی عضو صنوبری لمانی مخصوص،نفس است. ۳- نفس همان دماغ است. ۴- نفس اجزای لاتیجزای دو قلب است، و این مذهب« نظّام» و پیروان اوست و… .
فارابی گوید: نفس کمال جسم است و عقل کمال نفس و انسان در حقیقت چیزی نیست مگر عقل.
بعضی از حکما را عقیده بر آنست که: نفس یکی از اعشاء عالم روح است و تأثیرات خالص و غیر مادّی آنرا درک میکند.
نویسنده:زهرایوسفی مصری
__________________________
۱- عبدالحسین، سعیدیان، دایره المعارف، انتشارات ایمان،ج۱۰.ص۸۹۸۸
۲- سوره ذاریات ̷۲۱
۳- شیخ عباس، قمی، سفینه البحار، ج۲، ص۶۰۳