تفاوت وحی با الهام

تفاوت وحی با الهام

یکی از اموری که عمومیت دارد وحی است, در منطق قرآن کریم وحی هم عمومیت دارد. آن شکل خاص از وحی که بر انبیاء عظام وحی میشود، کاملترین درجه وحی است. آنچه انبیاء دریافت می‏کنند یک نوع معانی‏ای است که قبلا در میان‏ مردم وجود نداشته که لفظ داشته باشد. در لغت، معنی ” وحی ” هر القاء محرمانه و مخفیانه و پنهان را می‏گویند، القاء مرموز.

گاهی به برخی افراد الهاماتی می‏شود بدون اینکه خود فرد هم علتش را بفهمد. انسان همین قدر می‏بیند که یکدفعه در دلش چیزی القاء شد، احساس‏ می‏کند یک چیزی را درک کرد بدون اینکه بفهمد که آن چیست. این خودش‏ یک نوع القاء است، یک نوع الهام است.
غزالی در “کتاب المنقذ من الضلال” مدعی می‏شود که بسیاری از معلومات بشر که مربوط به احتیاجات زندگی است ابتدا بصورت الهام صورت‏ گرفته است. و لطف الهی از طریق الهام ،‏ بشر را هدایت کرده است. قرآن می گوید: ما به هر انسانی وحی فرستاده ایم اما در همین حدود: « فَأَلهَمَها فُجُورَها و تقویها, سوره شمس آیه ۸ »«و به او شر و خیر او را الهام کرد» و أَوحَینا اِلَیهِم فِعل الخَیراتِ «و هر کار نیکو را به آنان وحی کردیم» «سوره انبیاء آیه ۷۳» نه تنها به هر انسانی, بلکه میگوید ما به زنبور عسل هم وحی فرستادیم: « وَ اَوحی رَبُّکَ اِلَی النَّحلِ» «سوره نحل, آیه ۶۸ » «و پروردگارت بر زنبور عسل وحی کرد» نه تنها به زنبور عسل و حیوانات, بلکه به نباتات و جمادات هم وحی فرستادیم: وَاَوحی فی کُلِّ سَماءٍ اَمرَها «سوره فصلت, آیه ۱۲ » «و در هر آسمانی به نظم امرش وحی نمود» منتهی وحیی که به یک انسان عادی می شود دیگر توسط جبرئیل انجام نمی شود, شکل دیگری دارد.
مثل نور است: نور پنج شمعی هم نور است, نور خورشید عالمتاب هم نور است. ولی نور بالأخره نور است. وحیی که بر پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نازل می شود مثل نور خورشید عالمتاب است, و الهامی که به همه افراد انسان شده است مثل یک چراغ چند شمعی یک چنین چیزی. قرآن در مورد اینکه انسان مجهز به یک سلسله الهامات فطری است در سوره مبارکه والشمس می گوید: « والشمس و ضحیها و القمر اذا تلیها والنهار اذا جلیها و اللیل اذا یغشیها والسماء و ماتبیها و الارض و ما طحیها و نفس و ماسویها فالهمها فجورها و تقویها» (سوره شمس، آیه ۱الی۸) سوگند به خورشید و تابندگی اش، سوگند به ماه چون پی (خورشید) رود.
سوگند به روز چون (زمین را)روشن گرداند، سوگند به شب چو پرده بر آن پوشد، سوگند به آسمان و آن کس که آن را برافراشت، سوگند به زمین و آن کس که آن را گسترد، سوگند به نفس و آن کس که آن را درست کرد، سپس پلیدکاری و پرهیزگاری اش را به آن الهام کرد. آخرین سوگند این است: سوگند به روح بشر و اعتدال آن که خدای متعال به روح بشر کارهای فجور و کارهای تقوا را الهام کرد که چه چیزی فجور است، چه چیزی فسوق است، چی زشت و نباید کردنی است و چی تقوا و پاکی است و باید انجام بشود. یعنی خدا این شناخت را به صورت یک الهام به قلب هر بشری الهام فرموده است.
در این آیه به یکى از مهمترین مسائل مربوط به آفرینش انسان پرداخته مى افزاید : پس از تنظیم قوى و جسم و جان آدمى ، فجور و تقوى را به او الهام کرد ( فالهمها فجورها و تقواها ) . آرى هنگامى که خلقتش تکمیل شد ، و هستى او تحقق یافت ، خداوند بایدها و نبایدها را به او تعلیم داد ، و به این ترتیب وجودى شد از نظر آفرینش مجموعه اى از گل بد بو و روح الهى و از نظر تعلیمات آگاه بر فجور و تقوى و در نتیجه وجودى است که مى تواند در قوس صعودى برتر از فرشتگان گردد . الهمها از ماده الهام در اصل به معنى بلعیدن یا نوشیدن چیزى است ، و سپس به معنى القاء مطلبى از سوى پروردگار در روح و جان آدمى آمده است ، گوئى روح انسان آن مطلب را با تمام وجودش مى نوشد و مى بلعد ، و گاه به معنى وحى نیز آمده ، ولى بعضى از مفسرین معتقدند که تفاوت الهام با وحى در این است که شخصى که به او الهام مى شود نمى فهمد مطلب را از کجا به دست آورده ، در حالى که هنگام وحى مى داند از کجا و به چه وسیله به او رسیده است .
فجور از ماده فجر به معنى شکافتن وسیع است ، و از آنجا که سپیده صبح پرده شب را مى شکافد به آن فجر گفته شده . و نیز از آنجا که ارتکاب گناهان پرده دیانت را مى شکافد به آن فجور اطلاق شده . البته منظور از فجور در آیه مورد بحث همان اسباب و عوامل و طرق آن است. و منظور از تقوى که از ماده وقایه به معنى نگهدارى است ، این است که انسان خود را از زشتیها و بدیها و آلودگیها و گناهان نگهدارد و برکنار کند . لازم به یادآورى است که معنى این آیه ( فالهمها فجورها و تقواها ) این نیست که خداوند عوامل فجور و تقوى را در درون جان آدمى ایجاد کرد ، عواملى که او را به فجور و آلودگى و دریدن پرده هاى حیا دعوت مى کند ، و عواملى که او را به خیرات و نیکیها مى کشاند ، آنچنان که بعضى پنداشته ، و آیه را دلیلى بر وجود تضاد در درون وجود انسان دانسته اند .
بلکه مى گوید این دو حقیقت را به او الهام و تعلیم کرد ، یا به تعبیر ساده تر راه و چاه را به او نشان داد ، همانگونه که در آیه ۱۰ سوره بلد آمده است.همچنین می فرماید: « و اوحینا الیهم فعل الخیرات»؛ و به ایشان انجام دادن کارهای نیک را وحی کردیم. (سوره انبیاء آیه ۷۳) علامه طباطبایی در تفسیر المیزان ، می فرمایند نفرمود: و اوحینا الیهم ان افعلوا الخیرات ؛ وحی کردیم که کارهای خیر را انجام دهند. اگر این جور بود همین وحی عادی می شد، یعنی به آن ها دستور دادیم. ولی می فرماید: و اوحینا الیهم فعل الخیرات؛ خود کار را وحی کردیم یعنی خود کار را به آنها الهام کردیم.
* * *
منبع : آشنایی با قرآن ۳، ص ۲۲تا۲۴، فلسفه اخلاق، ص ۵۴-۵۵ و ص۱۳۰ ،نبوت ، ص۱۷۹-۱۷۸ وص۷۶ وص ۷۲ تفسیر نمونه ج ۲۷ ص : ۴۶

دیدگاه‌ خود را بنویسید

اشتراک گذاری این صفحه در :
ما را در رسانه های اجتماعی دنبال کنید
اسکرول به بالا