معرفی خرمشهر
شهری که در آن هر زائر حداقل دو میزبان مهربان دارد، مسجد جامع و موزه دفاع مقدس، میزبانانی که ناگفتنیهای بسیار برای مهمانان خویش دارند، مسجد جامع نقطه اصلی مقاومت سی و پنج روزه رزمندگان اسلام، مرکز فرماندهی و ستاد نیروهای مردمی بود، هماهنگی در آنجا صورت میگرفت: تبادل اخبار، تجهیز، تسلیح و آموزش رزمندگان، مداوای اورژانسی مجروحین و از همه زیباتر پذیرای پیکر پاک شهدا بود.
موزه دفاع مقدس هم در خیابان ساحلی کارون توسط بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس احداث شده است و گویای بسیاری از وقایع مقاومت، اشغال، آزاد سازی و بازسازی خرمشهر میباشد.
خرمشهر شاید بزرگترین افتخارش این باشد که ۳۵ روز با تکیه بر شانههای استوار زنان، نوجوانان و مردان برومندی که آنان را در دامن خویش پرورش داده بود مقاوم و استوار در برابر خیل تهاجمات ایستادگی کرد و البته در رأس افتخاراتش، عملیات بیت المقدس قرار دارد که منجر به آزادی خرمشهر شد و ما به توضیح مختصری در مورد آن می پردازیم.
منبع : کتاب “ سرزمین مقدس “، موسسه فرهنگی روایت سیره شهدا، ص ۲۱۶
شرح عملیات ها در خرمشهر
بیش از بیست ماه از آغاز جنگ تحمیلی استکبار علیه جمهوری اسلامی می گذشت و شهر خرمشهر همچنان در چنگ نیروهای ارتش عراق قرار داشت، عملیات پیروزمندانه فتح المبین که منجر به آزادسازی مناطق گسترده ای از خطه خوزستان در شمال غرب این استان شده بود راه را برای آزادسازی مناطق خرمشهر، شلمچه، هویزه و بخش های دیگر همواره کرده بود، البته موانع مستحکم و ۳۶ هزار نفر نیرویی را که دشمن در خطوط پدافندی پیچیده خود مستقر کرده بود گذر از آن را به چیزی شبیه معجزه تبدیل کرده بود اما عملیات سرانجام در ساعت ۳۰دقیقه بامداد
۱۰ اردیبهشت ماه ۱۳۶۱ به فرماندهی قرارگاه مشترک کربلا از سپاه و ارتش و در قالب سه قرارگاه عملیاتی قدس و قرارگاه فتح و قرارگاه نصر شروع شد.
پس از ۲۵ روز تلاش برای آماده سازی مقدمات و انجام طرح بزرگ عملیات، به منظور رویارویی با مشکلات احتمالی، از جمله آبگرفتگی های غیر طبیعی که دشمن بر سر راه رزمندگان ایجاد کرده بود و پیچیدگی مواضع و حجم ماشین آلات زرهی و نیروهای پیاده دشمن و انجام چهار مرحله عملیات تهاجمی در منطقه ای به وسعت ۶۰۰۰ کیلومتر مربع، همه چیز برای یک حمله بزرگ میها شد و سرانجام در تاریخ سوم خردادماه ۱۳۶۱ خرمشهر که با ۳۵ روز مقاومت در برابر دشمن سقوط کرده بود، پس از ۵۷۵ روز اشغال و ویران شدن خانه ها و اماکن عمومی در کمتر از ۴۸ساعت آزاد و پاکسازی شد و امام راحل(ره) در این باره فرمودند: “خرمشهر را خدا آزاد کرد.”.
منبع : کتاب “ سرزمین مقدس “، موسسه فرهنگی روایت سیره شهدا، ص ۲۱۷
نمادهای خرمشهر
۱- فرهنگ بسیج و عزم مؤمنانه مردم:
عمل کردن به وظیفه و تکلیف، حرکت در راستای خشنودی خداوند و امام زمان(عج) حفظ عزت و شرافت، حفاظت از ارزشهای الهی و همه خوبیها، حفاظت از ارزشهای ملّی و منطقهای حتی جوشش غیرت و حمیّت و حفاظت و پاسداری از نوامیس و اموال انسانها، همه و همه بخشی عظیم از فرهنگ بسیج است، و چه زیباست که در این فرهنگ جهادی که مملو از ایثار و تلاش و تکاپوست توقع از غیر به حداقل میرسد “شعار نه شرقی و نه غربی” جلوهگر میشود و ملت اسلامی با تأکید بر استقلال و اتکاء بر خدا و خود، عزمی مؤمنانه پیدا میکند.
عزمی که خرمشهر را ۳۵روز در برابر ارتش عراق و ملت عظیم ایران را قریب به ۳۰سال در برابر دنیا محکم و استوار نگه میدارد و در نهایت پیروزی را در عرصههای مختلف علمی و فرهنگی، سیاسی و نظامی به ارمغان میآورد.
۲- جلوههای حضور مردمی در دفاع مقدس:
جلوههای حضور را میتوان در دستان کوچک کودکی دبستانی مشاهده کرد، در حالی که قلکی کوچک به شکل تانک و یا نارنجک و پر از سکه در دست دارد تا آن را تقدیم جبههها کند، جلوههای حضور را میتوان در حلقههای کمک به جبهه در مساجد و پایگاههای بسیج دید که در بین آنها زنان و مردانی را میدیدی که به تأمین نیازمندیهای رزمندگان میپرداختند، جلوههای حضور را میتوان در لحظههای اعزام و اشک نوجوانان بازمانده از اعزام دید، جلوههای حضور را میتوان در مقاومت بینظیر زنان، نوجوانان، جوانان، روحانیت و دلاوران خرمشهر و دشت آزادگان و رادمردان حاضر در همه جبههها دید. امروز نیز میتوان جلوههای حضور را در جای جای این میهن اسلامی مشاهده کرد، چه جماران، چه بهشت زهرا و صدها گلزار شهدا، چه یادمان ها و چه در پایین پای پرچم سرخی از بنیاد شهید که بر فراز مزاری در دورترین روستای کشور، عزت و افتخار ملت ما را فریاد میکند.
منبع : کتاب “ سرزمین مقدس “، موسسه فرهنگی روایت سیره شهدا، ص ۲۱۹
خاطرات خرمشهر
ریزه بود و استخوانی، اما فرز، چابک، بازیگوش و سروزبان دار. ده ساله بود، کشتی میگرفت. به بزرگتر از خودش هم گیر میداد. شرّ راه میانداخت و هوارکشان میگریخت و سالن کشتی را به هم میریخت. اسمش بهنام بود بهنام محمدیراد، بچه خرمشهر متولد ۱۳۴۵.
اولین شعاری که یادش میآمد با اسپری روی دیوار بنویسد همین بود: “یا مرگ یا خمینی، مرگ بر شاه ظالم” شاهش را هم همیشه برعکس مینوشت.
اولش شده بود مسئول تقسیم فانوس میان مردم. شهر به خاطر بمباران در خاموشی بود و مردم فانوس نیاز داشتند. بمباران هم که میشد بهنام سیزده ساله بود که میدوید به مجروحین میرسید. از دست بنیصدر آه میکشید که چرا وعده سر خرمن میدهد. بچههای خرمشهر با کوکتل مولوتف و چند قبضه “کلاش” و “ژ۳” مقابل عراقیها ایستاده بودند، بعد بنیصدر گفته بود که سلاح و مهمات به خرمشهر ندهید. بهنام عصبانی بود مردم در شلیک گلوله هم باید قناعت میکردند.
شهر دست عراقیها افتاده بود. در هر خانه چند عراقی پیدا میشد که یا کمین کرده بودند و یا داشتند استراحت میکردند خودش را خاکی میکرد. موهایش را آشفته میکرد و گریه کنان میگشت خانههایی را که پر از عراقی بود، به خاطر میسپرد عراقیها هم با یک بچه خاکی نق نقو کاری نداشتند گاهی میرفت داخل خانه پیش عراقیها مینشست مثل کر و لالها، و از غفلت عراقیها استفاده میکرد و خشاب و فشنگ و حتی کنسرو برمیداشت و برمیگشت. همیشه یک کاغذ و مداد هم داشت که نتیجه شناسایی را یادداشت میکرد پیش فرمانده که میرسید، اول یک نارنجک سهم خودش را از غنایم برمیداشت، بعد بقیه را به فرمانده میداد.
زیر رگبار گلوله، بهنام سر میرسید همه عصبانی میشدند که آخر تو اینجا چه کار میکنی. بدو توی سنگر… بهنام کاری به ناراحتی بقیه نداشت. کاسه آب را تا کنار لب هر کدام بالا میآورد تا بچهها گلویی تازه کنند.
هجده آبان ۵۹ بود، شش روز قبل از سقوط خرمشهر شیر بچه چهارده ساله بدنش پر از ترکش شده بود. دکترها هم نتوانستند مانع از پریدنش شوند. بهنام در خرمشهر ماند و به آرزویش رسید.
راوی:
منابع: کتاب سرزمین مقدس، موسسه روایت سیره شهداء، ص ۲۲۱
ماهنامه امتداد، شماره ۱۶- ۱۵، ص۲۶
حماسه زنان در خرمشهر
خاطره ۱
خواهر “سکینه حورسی” از زنان مدافع خرمشهر میگوید:
“به علت درگیریهای فشرده و نگهبانیهای شبانه، فرصتی برای تعلیم نظامی بقیه خواهران نبود. ناچار شبها با همان تعلیمات مختصر، دو ساعت به خط مقدم جبهه میرفتیم و دفاع میکردیم. آنجا وضع خیلی فرق میکرد. خمپاره مثل باران میبارید. از چپ و راست گلوله میزدند. تا آن لحظه نه خمپاره دیده بودیم و نه میدانستیم خمسه خمسه چیست. بچهها پابه پای هم و با جان میجنگیدند. ایثار و فداکاری در مرز، مرزی نداشت. یکی دو روز بعد، برادر جهان آرا، حفاظت از مهمات را به ما سپرد.”
خاطره ۲
برادر بیگی، مسؤول یکی از گروههای رزمنده در خرمشهر از حماسهی زنان میگوید:
“در جریان خرمشهر، تعدادی از خواهران واقعاً رشادتشان از خیلی مردها بیشتر بود. خواهر “شهناز حاجی شاه” که چند روزی مهمان گروه ما بود، از نظر اخلاق، شجاعت و ایثار و تقوا، طهارت و عزت نفس الگو بود. مردانه میجنگید با وجود شدت درگیریها در این چند روز، کسی تار مویی از ایشان ندید و کلامی به جز سلام نشنید. وقتی برای استراحت به عقب برمیگشتیم، او به سرعت مشغول آماده کردن غذا میشد.
راوی:
منابع: کتاب سرزمین مقدس، موسسه روایت سیره شهداء، ص ۲۲۲
حماسه مقاومت، ص۳۹۷- ۳۹
زیر بیرق حسین علیه السلام
اسمش حسین بود. حسین شریف قنوتی مجتهد بود. نگفته بود مرا چه به تفنگ به دست گرفتن دیده بود خرمشهر در خطر است با جان و دل مانده بود. توی آن شرایط که بنیصدر، مهمات به خرمشهر نمیرساند مانده بود و شده بود باعث دلگرمی بچهها با یک نگاه خستگی را از تن بچهها بیرون میکرد.
* خیلی کم میخوابید. سازماندهی نیروهای شهر، و هماهنگی بین آنها وقت استراحت برایش باقی نگذاشته بود. غذا هم نداشت با تکه نان خشکیده و مقداری آب سر میکرد. روزی به او گفتند: “آشیخ عمامهات را بردار مزاحم کارت نشود.” گفت: “عمامه کفن من است و حاضر نیستم برش دارم.” آن قدر کار کرده بود که عمامه سفیدش دیگر سیاه شده بود.
* یک روز در مقر با نیروهای هماهنگی نشسته بود و صحبت میکرد دیدیم که یک جوان رزمنده هجده نوزده ساله میآید به سمت ما آن چنان خسته بود که تلو تلو میخورد کم مانده بود اسلحهاش هم زمین بیفتد. شیخ تا این جوان را دید رفت به سمت وی و او را در آغوش گرفت و بوسیدش بعد زانو زد و پاهایش را هم بوسید.
* شهر در حال سقوط است. به خواهرهای مدافع دستور داده شده که انبار مهمات را خالی کنند. مقداری به مدرسهای در قسمت جنوبی رودخانه منتقل شد. همه بچهها خسته و تشنه بودند. ناگهان شیخ وارد مدرسه میشد او توانسته بود از عراقیها یک نوشابه و یک هنداونه بزرگ و چند آرپیجی به غنیمت بگیرد. هر چه به تک تک بچهها تعارف کرد که نوشابه را بخورند گفتند شما تشنهتر هستید خودتان بخورید آخر سر هم خودش نوشابه را خورد و هنداونه را داد به بچهها.
* رضا داشت رانندگی میکرد. شیخ هم بغل دستش نشسته بود سر خیابان چهل متری که رسیدند ناگهان دیدند عراقیها جلویشان را سد کردند.
رضا گفت: “آقا، اینها عراقیاند!”شیخ گفت: “سریع برگرد به سمت مسجد جامع.”
موقع برگشتن ناگهان عراقیها ماشین را به رگبار بستند. زانوی رضا گلوله خورد. گردن، دست، پا و ران شیخ هم مورد اصابت هفت هشت گلوله قرار گرفت. کمی که جلوتر رفتند، عراقیها آرپیجی میزدند، خودرو واژگون شد و به جدولهای کنار میدان خورد و ایستاد. رضا و شیخ تا به خود بیایند و دست به اسلحه ببرند، عراقیها آنها را محاصره کردند. یک عده رضا را گرفتند و کتفش را شکستند. یک عده هم دور شیخ حلقه زدند و شروع کردند به پایکوبی و خواندن: “أسرنا الخمینی، أسرنا الخمینی.” یعنی: خمینی را اسیر کردیم.
عمامه را از سرش برداشتند. همین طور داشت از بدنش خون میرفت در همین حال شروع کرد به نصیحت عراقیها: “امروز حسین زمان خمینی است و یزید زمان صدام است؛ از زیر عَلَم یزید بیرون بیایید و بروید تحت بیرق حسین.”سرباز عراقی عصبانی شد. سرنیزه کلاشینکف را برداشت و به شقیقه او کوبید. سر پا نگهش داشته بودند و جمجمهاش را میبریدند به بیرحمانهترین شکل… او هم فقط میگفت: “الله اکبر”.
دور جنازه مطهرش جمع شده بودند و پایکوبی میکردند این بار میخواندند: “قَتَلنا الخمینی، قتلنا الخمینی” اما باز دست بردار نبودند، بعد از جسارتهای زیاد به جسد شیخ و لگد زدن به آن، عمامهاش را به گردنش بستند و در خیابان کشیدند و آن را از بالای یک ساختنان دو طبقه آویزان کردند، بعد آن را به پایین پرتاب کردند! …
رهبر انقلاب درباره این شهید مظلوم فرمود: “اگر شیخ شریف شهید نمیشد، خرمشهر از دست نمیرفت، چون او خیلی شجاع و انقلابی بود.”
راوی:
منابع: کتاب سرزمین مقدس، موسسه روایت سیره شهداء، ص ۲۲۳
ماهنامه اقتدار، شماره ۱۵ و ۱۶، ص ۲۵
اتمام حجّت
مقام معظم رهبری از چگونگی سقوط خرمشهر میگویند:
“ما می گفتیم حالا که خرمشهریها اینقدر احساس احتیاج به تانک می کنند، شما (بنیصدر) یک واحد تانکتان را بین خرمشهر و شلمچه مستقر کنید تا دشمن نتواند به شهر حمله کند و آن را تصرف کند. اینها به انواع معاذیر متشبث میشدند و میگفتند نمیشود. اگر در اهواز این امکان بود، قطعاً من از اهواز میفرستادم. منتهی اهواز خودش وضعیتی مشابه خرمشهر داشت. چند لشکر بزرگ عراق آن را تهدید میکرد هر چه ما گفتیم اعتنا نکرد. من نامهای نوشتم به بنیصدر و در آن اتمام حجت کردم و گفتم: من از کی به شما این مطلب را میگفتم و امروز خرمشهر، خونین شهر شده است و هنوز هم سقوط نکرده که این نامه را نوشتم …
و نوشتم این واحدهایی که من میگویم، باید بفرستید، ولی اعتنایی نشد و در نتیجه خرمشهر با وجود مقاومت دلیرانه عناصر رزمنده داخل مسجد جامع، تاب مقاومت نیاورد و عراقیها از چند سو وارد شهر شدند.”
راوی: مقام معظم رهبری
منابع: کتاب سرزمین مقدس، موسسه روایت سیره شهداء، ص ۲۲۵
حماسه مقاومت، ج۳، ص۲۲
شناسنامه عملیات در خرمشهر
خرمشهر در طول تاریخ خود چهار بار اشغال شد که سه بار آن با اتکا به بیگانگان یا در برابر واگذاری بخشی از سرزمین ایران، به وطن بازگشت. اما در آخرین بار، بدون پشتیبانی بیگانگان و بدون واگذاری حتی یک وجب از خاک ایران، آزاد شد. خرمشهر از بعد از ظهر ۳۱/۶/۱۳۵۹ زیر آتش سنگین ارتش عراق قرار گرفت. یگان های دشمن در این منطقه تهاجم خود را از سه محور آغاز کردند: از جنوب ایستگاه حسینیه برای بستن جاده اهواز- خرمشهر و از سمت شمال و غرب خرمشهر برای دستیابی به دروازه شهر (پلیس راه).
دشمن با اجرای آتش سنگین و هجوم قوای زرهی به سمت خرمشهر و محاصره آن، طرح ریزی کرده بود که هماهنگ با برنامه اشغال سه روزه استان خوزستان، خرمشهر را نیز به اشغال در آورد ولی با مقاومت حماسی مدافعان خرمشهر نه تنها دشمن در اشغال خوزستان ناکام ماند، بلکه با تحمل خسارات و تلفات بسیار، بعد از ۳۴ روز جنگ وگریز، خرمشهر را تصرف کرد. برای آزادسازی منطقه وسیع جنوب غربی اهواز، عملیات بیت المقدس از ۱۰/۲/۱۳۶۱ آغاز شد. آخرین مرحله این عملیات (مرحله چهارم) از ۱/۳/۱۳۶۱ شروع شد که منجر به آزادی خرمشهر در ۳/۳/۱۳۶۱ گردید.
در روزهای پایانی جنگ نیز ارتش عراق با انبوهی از لشکر های خود در ۳۱/۴/۱۳۶۷ با تهاجمی دیگر خود را به جاده اهواز- خرمشهر رساند و ۳۰ کیلومتر از این جاده را اشغال کرد. درحالی که خرمشهردر خطر محاصره واشغال مجدد قرار گرفته بود، با پیام هشدار دهنده ی امام خمینی با حضور سپاه وانبوه نیرو های مردمی در این منطقه، طی سه روز درگیری و مقاومت دشمن عقب رانده شد.
نقاط مهم شهر خرمشهر به ترتیب اشغال
پل نو
پل نو روی نهر عرایض در غرب خرمشهر و در مسیر جاده ی شملچه احداث شده است. طول پل ۵۸ متر وعرض آن ۷ متر است. ارتش عراق در آغاز هجوم سراسری سه روزه به نهر عرایض رسید، لیکن برای عبور از پل نو چندین روز جنگید. پس از عبور از آن نیز چند بار پیشروی کرد و عقب رانده شد تا این که از ۱۶/۷/۱۳۵۹ دستیابی مدافعان خرمشهر به پل نو غیر ممکن شد وسرانجام پس از ۱۹ ماه در ۳/۳/۱۳۶۱ آزاد شد.
پلیس راه
ابتدای جاده خرمشهر- اهواز که به جبهه ی پلیس راه مشهور بود. شاهد حوادث فراوانی در اولین هجوم دشمن بود. ارتش عراق پس از آن که در ۲/۷/۵۹ جاده ی خرمشهر- اهواز را مسدود کرد با یک فلش غربی- شرقی به سوی کارون و با یک فلش شمالی- جنوبی به سوی شهر حرکت کرد ولی تا ۲۱/۷/۵۹ نتوانست موقعیت خود را در پلیس راه تثبیت کند. طی این مدت در انبارهای عمومی، ساختمانهای پیشساخته، پلیس راه و دیزل آباد نبردهای سنگینی روی میداد. حتی در تاریخ ۱۰/۷/۵۹ دشمن همه موانع را پشت سر گذاشت و تا میدان کشتارگاه پیشروی کرد، اما نتوانست موقعیت خود را تثبیت کند. تا آن که قوای مدافعان تحلیل رفت و دشمن در ۱۶/۷/۵۹ در منطقه خانههای پیشساخته با مقاومت کمی رو به رو شد، طوری که دشمن ظرف ۵ روز خط خود را تا پلیس راه جلو کشید و موقعیت خود را تثبیت نمود. ۱۹ ماه بعد هنگامی که در مرحله ی سوم عملیات بیتالمقدس رزمندگان اسلام کوشیدند با استفاده از جاده خرمشهر- اهواز از پلیس راه عبور کنند و وارد شهر شوند. دشمن مقاومت سختی از خود بروز داد و عملیات به نتیجه نرسید، تا آن که در مرحله چهارم، دشمن از پل نو نیز تهدید و از دو سو به محاصره درآمد و تسلیم شد.
میدان کشتارگاه
میدان کشتارگاه محل اتصال و الحاق دو فلش هجوم دشمن به خرمشهر بود. نیروهایی که از پلیس راه و پل نو هجوم میکردند، میبایست در این منطقه با یکدیگر هماهنگ شده، سپس به سوی شهر پیشروی کنند. قوای دشمن چندین بار به این میدان دست یافتند اما هر بار عقب رانده شدند. در ۹/۷/۱۳۵۹ نیروهای عراقی از سمت پل نو بعد از اجرای آتش سنگین روی مناطق مسکونی تا کشتارگاه پیشروی کردند و به گمان آن که مانعی بر سر راه نیست به حرکت خود شتاب دادند، لیکن پنج رزمنده شهادت طلب به تانکها هجوم بردند و دشمن را به عقب راندند. در فردای آن روز کشتارگاه از دو سوی پل نو و پلیس راه به طور گازانبری مورد هجوم واقع شد ولی تانک جلودار دشمن هدف قرار گرفت و هراسان عقب نشست. بدین ترتیب نبرد روزانه در کشتارگاه با فراز و نشیب ادامه داشت تا آن که بعد از ۱۲ روز مقاومت در ۲۱/۷/۱۳۵۹ میدان کشتارگاه سقوط کرد.
بندر و گمرک
بندر و گمرک خرمشهر از مهمترین بنادر کشور، قبل از آغاز جنگ بود. ارتش عراق در وضعیتی هجوم خود را آغاز کرد که گمرک خرمشهر مملو از اجناس بود و در جریان آن تمامی یا به آتش کشیده شد، یا به غارت رفت. ارتش عراق پس از هجوم سراسری و پیشروی تا ساحل غربی نهر عرایض، در نظر داشت از گمرک به عنوان محل نبرد استفاده کند، زیرا پیشبینی کرده بود که نبرد با نیروهای مردمی در فضای غیر باز دشوار خواهد بود. به همین جهت تلاش اصلی خود را برای عبور از پل نو متمرکز کرد. لیکن مقاومت نیروهای خودی در آن محور، دشمن را مجبور کرد که دشواری نبرد در گمرک را بپذیرد و در تاریخ ۸/۷/۱۳۵۹ به گمرک هجوم برد. اما تلفات سنگینی را متحمل گردید و ۱۹ روز طول کشید تا دشمن توانست موقعیت خود را حوالی در ساحلی گمرک تثبیت کند. این در حالی بود که ساختمانهای داخلی بندر چندین بار دست به دست می شد و حتی در تاریخ ۱۰/۷/۱۳۵۹ دشمن توانسته بود از در سنتاب چند تانک را تا میدان راهآهن پیش بفرستد. در هر بار با تجاوز دشمن مقابله شد، تا آن که در ۲۷/۷/۱۳۵۹ در حالی که بیش از دو سوم شهر سقوط کرده بود، مقابله با دشمن در مقابل در ساحلی گمرک نیز به پایان رسید.
پادگان دژ
در طرحهای نظامی قبل از انقلاب پیشبینی شده بود که در صورت حمله ی عراق به خوزستان، دژهای مرزی عملیات تأخیری انجام بدهند تا فرصت لازم برای حضور لشکرهای نیروی زمینی ارتش به دست آید. به همین منظور در پادگان دژ که فرماندهی پاسگاههای دژ را نیز به عهده داشت، سلاح و مهمات کافی برای یک مقاومت ۴۸ ساعته ذخیره شده بود. اما پس از هجوم ارتش عراق از این تجهیزات استفاده بهینه نشد و در حالی که مدافعان خرمشهر در مضیقه شدید بودند، سلاح و مهمات لازم در اختیار آنان قرار نگرفت تا آن که پادگان دژ در ۲۳/۷/۱۳۵۹ سقوط کرد و سلاحهای باقی مانده در پادگان توسط دشمن غارت شد.
مرکز شهر
در طول ۳۵ روز جنگ و مقاومت در خرمشهر تمام نقاط و محلههای آن زیر آتش دشمن قرار داشت. در عین حال مناطق شهر، خصوصاً کوی طالقانی به عنوان خط دوم خودی شناخته میشد و از این محله جبهه پلیس راه حمایت میگردید، تا آن که با سقوط پلیس راه در ۲۱/۷/۱۳۵۹ امکان نفوذ دشمن به کوی طالقانی فراهم شد، دستیابی دشمن به کوی طالقانی که همزمان بود با سقوط میدان کشتارگاه و بخشی از جاده کمربندی، نبرد در این محله را به شدت پیچیده کرد. از این تاریخ به بعد تقریباً هر سه روز یکبار خرمشهر تا آستانه سقوط پیش میرفت و در ۲۴/۷/۱۳۵۹ خونینترین درگیریها رخ داد و خرمشهر، خونینشهر نام گرفت. در این روز مدافعان در خیابان چهلمتری حماسه آفریدند و در مقابله ی سرسختانه ی خود دشمن را تا کوی طالقانی عقب راندند. در ۲۷/۷/۱۳۵۹، ۲۹/۷/۱۳۵۹ و ۲/۸/۱۳۵۹ سه بار دیگر شهر تا آستانه سقوط رفت و مهاجمان به فرمانداری خرمشهر رسیدند، اما رزمندگان فرمانداری را پس گرفتند، تا آن که در ۳/۸/۵۹ دیگر توانی برای مقابله با دشمن نماند و دستور تخلیه شهر داده شد. اندک مدافعان باقی مانده شروع به ترک شهر کردند و تا ۴/۸/۱۳۵۹ همه چیز تمام شد.
پل خرمشهر
این پل روی کارون احداث شده و شمال و جنوب خرمشهر را به هم وصل میکند و ۶۱۶ متر طول و ۸ متر عرض دارد. از سومین روز هجوم دشمن (۲/۷/۱۳۵۹) که عراق جاده خرمشهر- اهواز را قطع کرد، تنها راه پشتیبانی مدافعان همین پل بود و دشمن از همان ابتدا در صدد بود با اجرای آتش روی آن، امکان تردد از این پل را غیرممکن کند و در اواخر مهرماه چند بار به آن نزدیک شد. سرانجام از ۳/۸/۱۳۵۹ با تسلط دشمن بر پل، حماسه مقاومت ۳۴ روزه ی مدافعان خرمشهر پایان یافت.
مسجد جامع
مسجد جامع خرمشهر سمبل مقاومت خرمشهر شناخته میشود. این مسجد در طول ۲۴ روز مقاومت، مرکز فرماندهی و ستاد نیروهای مردمی بود. هماهنگیها در آنجا صورت میگرفت. تبادل اخبار، تجهیز، تسلیح و آموزش رزمندگان، مداوای اورژانسی مجروحین و نگهداری موقت شهدا همگی در مسجد جامع صورت میپذیرفت. در عین حال سایر مساجد و حسینههای شهر نیز پایگاههای فرعی بودند که از مسجد جامع هدایت میشدند. مسجد جامع به رغم آن که از آغاز جنگ در زیر آتش موثر دشمن قرار داشت و از ۲۴/۷/۱۳۵۹ چندین بار در آستانه سقوط قرار گرفت، اما تا آخرین روز مقاوم باقی ماند و حتی پس از سقوط تنها راه ارتباطی (پل خرمشهر) یک روز دیگر مأمن و پناه نیروهایی بود که هنوز در شهر باقی بودند. اما آن گاه که آخرین مدافعان به آب زدند و از کارون گذشتند، مسجد جامع نیز خاموش شد تا در سوم خرداد ۱۳۶۱ شاهد اشک شوق و شادی توأم با سجده ی شکر رزمندگان اسلام باشد.