بساطی که در آن انواع و اقسام خوراکیها و تنقلات تا لوازم آرایشی- بهداشتی و پوشاک زنانه و مردانه میبینید. اجناسی که غالبا با قیمتهایی مناسب و ارزانتر از قیمت مغازهها و پاساژها در سطح شهر به مردم عرضه میشود.کافی است یک بار مسیر خط یک شمال به جنوب متروی تهران یا هر مسیر دیگری را برای سفر شهری انتخاب کنید تا بدانید دستفروشی در مترو سن و سال نمیشناسد.
در میان دستفروشان مترو از دختران ۸ ساله تا زنان ۶۰ ساله را میبینید که ساکی سنگین به دوش میکشند و برای تامین هزینههای زندگی خود یا همراهی برای تامین هزینهها به سرپرست خانوادهشان کمک میکنند. در میان این دستفروشان علاوه بر دختران کم سن و سال و زنان میانسال که سرپرستی خانواده را برعهده دارند، دختران نوجوان، دیپلمه و حتی دانشجویی را میتوان دید که با ظاهری متفاوت و حتی کاملا زیبا با انتخاب اجناس و کالاهای لوکس مانند بدلیجات، لوازم آرایشی، لباس، کارهای دستی و هنری در جمع زنان میانسال با پوششهای معمولی حاضر میشوند. دخترانی که گاهی چسب روی بینیشان که نشان از جراحی زیبایی بینی دارد و قیمت زیورآلاتی که به خود آویختهاند با وجود نوسانات بازار طلا و سکه از درآمد ماهانه آنها خیلی بیشتر است. دخترانی که به نظر میرسد به دلایل و انگیزههای فراتر از تامین هزینههای روزمره زندگی، دستفروشی در واگنهای مترو را به عنوان حرفه پاره وقت خود انتخاب کردهاند.
با پولم جراحی بینی کردممحبوبه دختر ۲۴ سالهای است که فوق دیپلم گرافیک دارد، او چمدان کوچکی به همراه داشته که درون آن انواع و اقسام لوازم آرایشی وجود دارد. محبوبه از سال ۸۸ وقتی که هنوز دانشجو بود دستفروشی را به عنوان حرفهای پارهوقت که میتواند روی درآمد آن برای رسیدن به بزرگترین آرزویش حساب کند، انتخاب کرده است. او در اینباره میگوید: روزی که برای رفتن به دانشگاه سوار متروی صادقیه بودم، دختر جوانی را دیدم که در کولهاش لاک میفروخت. از او درباره درآمدش پرسیدم و دیدم که بهراحتی میتواند در طول سال از فروش لاک، سوهان ناخن، پد لاکپاککن و طرح ناخن درآمدی حدود ۵/۲ میلیون تومان داشته باشد. آن روزها خیلی تحت تاثیر دوستانم بودم، بیشتر آنها بینیشان را جراحی کرده بودند. شرایط اقتصادی خانواده اجازه نمیداد حتی به این موضوع فکر کنم، بنابراین با مشاهده آن دختر لاکفروش، تصمیم گرفتم از این روش برای تامین پول مورد نیازم برای جراحی بینی استفاده کنم، بنابراین با پرسوجو از دستفروشهایی که در مترو بودند اطلاعاتی در این زمینه به دست آوردم و به طور پاره وقت مشغول کار شدم.روزهای اول خجالت میکشیدممحبوبه میگوید:«کار کردن در مترو در هفتههای اول برایم خیلی سخت بود. تصور میکردم همه مردم به من نگاه میکنند. برای همین خیلی برایم سخت بود که وسط جمعیت بایستم و محصولم را با صدای بلند به مردم معرفی کنم. همین مسئله باعث میشد که در روز ۲ تا ۳ ساعت کار کنم. برای همین روزهای اول از ماسک استفاده میکردم و اعتماد به نفس چندانی برای ارائه محصولاتم نداشتم. اما کمکم نگاهم نسبت به کار بهتر شد و ساعت کاریام را به ۵ تا ۶ ساعت در روز تغییر دادم. وقتی تعداد دختران جوان و دانشجو در واگنها بیشتر شد و با آنها آشنا شدم، اعتمادبهنفس بیشتری پیدا کردم و عجیب است که همین مسئله تاثیر زیادی بر درآمد روزانهام داشت. ۲ سال تمام با عشق جراحی بینی، در واگنهای مترو مشغول به کار بودم. یادم میآید روزهای اول خط مترو جنوب به شمال تهران را انتخاب کردم تا در واگنهای قطار خط صادقیه احیانا همکلاسیهایم را نبینم. با وجود این سختیهای زیادی تحمل کردم و توانستم در مدت یک سال آرزویم را برآورده کنم. ابتدای ماجرا خانوادهام بهخصوص مادرم با این موضوع مخالفت میکرد اما چون در واگن زنها کار میکردم کمکم توانستم او را راضی کنم. تا امروز که همچنان به این کار مشغولم و فوقدیپلم گرافیک را گرفتم. اما چون کار مناسبی پیدا نکردم تصمیم گرفتم دستفروشی را ادامه دهم و الان با فروش لوازم آرایشی- بهداشتی در ماه حدود ۹۰۰ هزار تا یک میلیون تومان در آمد دارم و از کارم راضیام.»
کار هنری میکنم، مد روز میپوشمآیدا ۲۶ ساله یکی دیگر از دخترانی است که برای تامین مخارج شخصی خود و نه کمک به هزینههای خانواده، دستفروشی در مترو را انتخاب کرده است. او به همراه آرزو خواهرش و یاسمن، دختر خالهاش که هر دو از او کوچکترند به صورت گروهی تصمیم به این کار گرفتهاند. آنها دستبند، دستکش، جوراب بافتنی، تل و گلسر چرمی، پارچهای و بافت در خانه درست میکنند و نوبتی در طول هفته برای فروش به مترو میآیند. آنها که ظاهری امروزی، شاد و هنری دارند، خیلی ساده و با اعتماد به نفس زیاد درباره کالاهایی که به دست خودشان درست کردند را به مردم معرفی میکنند. آیدا به خواهرش اشاره میکند و میگوید: «ما علاقه زیادی به لباس و کیف و کفش و تنوع رنگی داریم. برای همین هر دو پولهایمان را روی هم میگذاریم و بخشی از درآمد هر ماه را برای خرید چرم، کاموا، پارچه و گیرههای فلزی برای کار کنار گذاشته و مابقی آن را صرف خرید مانتو، کفش و زیورآلات میکنیم. خیلی وقتها از همکاران خودمان خرید میکنیم. این کار برای ما جالب است. هم اوقات فراغتمان پر میشود و هم از کار هنری پول در میآوریم که بسیار لذت بخش است.»برای خرید جهیزیه پسانداز میکنمدر میان دستفروشهای مترو که در واگنهای زنانه در تردد هستند و با صدای بلند محصولات خود را معرفی میکنند دختر جوانی هست که برخلاف زنان و دختران دیگر ساک یا کیف بزرگی را با خود حمل نمیکند. او کیف دستی کوچکی با خود همراه دارد که پر از جلوچتریهای رنگی و موهای مصنوعی است که از آنها به عنوان هایلایت مو استفاده میکنند. وقتی از او میپرسم این موهای مصنوعی با استقبال روبهرو شده به جلوچتریهای خودش اشاره میکند و میگوید: «دختران نوجوان و جوان زیادی مشتری من هستند و از این جلوچتریها میخرند. آنها میتوانند به راحتی با استفاده از جلوچتریهای مختلف ظاهری متفاوت پیدا کنند. میتوانند هر ماه موهایشان را به یک رنگ درآورند بدون آنکه مبلغ زیادی را در آرایشگاهها خرج کنند.» او ادامه میدهد: «دستفروشی در مترو دومین شغل من است. صبحها تا ساعت ۳ در آرایشگاه کار میکنم و عصرها تا ساعت ۸ شب در مترو مشغولم. دستفروشی در مترو در آمد خوبی دارد و کمک خرج خوبی برایم است. با درآمدی که در طول ماه از مترو به دست میآورم به مادرم برای تامین کرایه خانه کمک کرده و مابقی آن را برای خرید جهیزیه پسانداز میکنم.»درآمد دستفروشی از تدریس زبان بیشتر استفائزه. س در میان این گروه از دختران دستفروش خوشتیپ با انگیزه متفاوتی، دستفروشی را به عنوان کار اصلیاش انتخاب کرده است. او که تمایل زیادی به گفتوگو ندارد و ترجیح میدهد وقتش را صرف معرفی محصولش کند تا ۲ سال گذشته به عنوان مدرس زبان مهدکودکهای پایتخت مشغول به کار بود و در ماه ۶۰۰ هزار تومان حقوق ماهانه داشته. اما به تشویق یکی از دوستانش کار کردن در مهدکودک را رها کرده و امروز با همان ساعت کاری به طور متوسط روزی ۶۰ هزار تومان فروش دارد که ۳۰ هزار تومان آن سود بهدست آمده از فروش شال و روسری است. فائزه. س معتقد است دستفروشی شال، روسری، تاپ و محصولاتی که مورد توجه زنان و دختران جوان است بهترین انتخاب برای دستفروشی در واگنهای زنانه متروست. او نه تنها از کارش راضی است بلکه بر این باور است که اگر به حرفه قبلیاش تدریس زبان در مهدکودکها ادامه میداد نه تنها راه به جایی نمیبرد و پیشرفتی پیش رویش نبود بلکه با احتمال تعدیل نیرو از سوی مدیران مهدکودک نیز روبهرو بود. اما امروز او برای خودش کار میکند و از این بابت به خود میبالد که درآمد ماهانهاش از درآمد پدرش که بازنشسته آموزش و پرورش است بیشتر است.