درگذر تا درگذرند

درگذر تا درگذرند

اگر به دنبال خوشبختی در زندگی مشترک هستید، از گذشت غافل نشوید!

محسن، بعد از یک روز کاری سخت، تازه از راه رسیده بود. آن‌قدر خسته و گیج بود که وقتی می‌رفت به سمت جالباسی، پایش خورد به میز دکوری کوچک و ظرف بلوره تزئینی افتاد زمین و خرد و خاکشیر شد! رنگ از صورتش پرید و با خودش گفت الان است که نیلوفر از راه برسد و دمار از روزگارش درآورد! حدسش درست بود؛ نیلوفر مثل شیر زخم‌خورده ظاهر شد و شروع کرد به جیغ‌وداد و ردیف کردن برخی کلمات…! محسن که دست‌پاچه شده بود گفت «ببخشید عزیزم! عمداً که نبود! اصلاً نفهمیدم چی شد که یک‌دفعه…»

– هیچ معلوم هست حواست کجاست؟ چرا جلوی پات‌رو نگاه نمی‌کنی؟ می‌دونی این ظرف چه‌قدر قیمت داشت؟ مگه من جهازم‌رو از سر راه آوردم که تو بزنی این‌طور راحت داغونش کنی؟

– نیلوفرجان! من که گفتم ببخشید. از قصد که این کار رو نکردم!

– تا کی می‌خوای این‌قدر دست‌وپا چلفتی باشی؟ همین یک ماه پیش بود که زدی یکی از لیوان‌های بلور جهازم‌رو شکستی! من دیگه نمی‌تونم این وضع رو تحمل کنم!

– حالا مگه چی شده؟! چه خبره؟ یه ظرف شکسته دیگه! من که معذرت‌خواهی کردم ازت!

– زدی ظرف به این گرون‌قیمتی‌رو شکستی میگی چی شده؟ معذرت‌خواهی تو هیچ دردی از من دوا نمی‌کنه!

– اصلاً من اشتباه کردم که از تو معذرت‌خواهی کردم! خوب کردم که شکستم، باز هم می‌شکنم!

نیلوفر، گریه را با گلایه‌های بلندش درهم می‌آویزد. محسن نیز ترجیح می‌دهد از خانه بیرون برود تا کمتر آزار ببیند!

محسن، بعد از یک روز کاری سخت، تازه از راه رسیده بود…

نیلوفر از راه رسید و دید که ظرف گران‌قیمت جهیزیه‌اش شکسته، صورتش قرمز شد و خشم و اندوه همه وجودش را فراگرفت. محسن دستپاچه گفت «ببخشید عزیزم شرمنده!» نیلوفر چیزی نگفت. دلش می‌خواست یک جیغ بلند سر محسن بکشد و همه خشم و ناراحتی‌اش را سر او خالی کند، اما ندایی در درونش به او می‌گفت «واقعاً لازمه که به‌خاطر یه ظرف، شروع کنم به شماتت کردن شوهرم که همین الان خسته از کار به خونه رسیده؟ خب اون که عمداً این کار رو نکرده! الان هم شرمنده است. ارزشش‌رو نداره که بخوام برای یه تیکه ظرف، عشق و صمیمیت‌رو توی خونه از بین ببرم. قیمت علاقه بین ما بیشتر از یه ظرفه…» پس به‌زحمت دهانش را باز کرد و گفت «عیب نداره… فدای سرت!» محسن که حسابی شرمنده شده بود گفت «قول میدم در اولین فرصت، یکی شبیه همین‌ و حتی بهترش‌رو برات بخرم، فقط تو ناراحت نباش!» نیلوفر به روی محسن خندید و شروع کرد به جمع‌کردن تکه‌های ظرف.

نظر روان‌شناس

زندگی هر یک از ما آدم‌ها پر است از اشتباهات ریزودرشت عمدی یا غیرعمدی‌مان. اطرافیان ما، همسرمان، اعضای خانواده و دوستان ما هم درست مثل خود ما انسان هستند و مرتکب اشتباه می‌شوند، اما واکنش ما آدم‌ها نسبت به اشتباهات دیگران، بسیار متفاوت است. افراد خوشبخت و عاقل، همان افرادی هستند که هنر «گذشت کردن» و «بخشیدن» به‌موقع و به‌جا را دارند. آن‌ها زندگی را هم برای خودشان آسان و شیرین می‌سازند و هم برای اطرافیانشان.

اما شما اگر از آن دسته آدم‌هایی هستید که برای هر اشتباه کوچک، انگشت اتهام را به سمت طرف مقابلتان دراز می‌کنید و او را لبریز انتقاد و مؤاخذه، باید بدانید که این رفتارتان باعث می‌شود طرف مقابل، انگیزه‌اش را برای تغییر و بهبود اخلاق و شخصیت از دست بدهد و نسبت به زندگی حالت بی‌تفاوت و سرد پیدا کند. درصورتی‌که گذشت و برخورد آرام و منطقی با مسائل زندگی، به رابطه‌ها گرما می‌بخشد و افراد را برای تغییر و بهبود باانگیزه می‌کند.

در هنگام ناراحتی یا خشم لازم است قبل از هر حرکت یا عکس‌العملی دو سؤال از خود بپرسیم:

 ۱. چه‌طور می‌توان با یک برخورد آرام و منطقی، موضوع و مشکل را پایان داد؟

 ۲. آیا اصلاً مسئله پیش آمده ارزش برخورد هیجانی و تهاجمی را دارد؟

البته برخی افراد شاید هیچ‌گاه به‌صورت زبانی گله و اعتراض نکنند، اما به‌شدت کینه به دل می‌گیرند و همواره خاطرات منفی و رنجش‌ها را در ذهن خود تلنبار می‌کنند. این‌گونه آدم‌ها دیر یا زود دچار حس نفرت نسبت به‌طرف مقابل می‌شوند. آن‌ها باید بدانند وقتی از همسرشان کینه به دل می‌گیرند، ذهنشان مدام انرژی‌اش را صرف فکر کردن به ظلمی می‌کند که همسرشان به آن‌ها کرده و در نتیجه کم‌کم تمام فکر و احساس و رفتارشان حول خاطره رنجش و کینه‌ای که از او به دل دارند، می‌چرخد و انرژی روانی بسیاری از آن‌ها می‌گیرد. این افراد به‌مرور زمان دچار کمبود انرژی روانی و ضعف اعصاب می‌شوند و دیگر نمی‌توانند از زندگی لذت ببرند و با لحظه‌های خوش آن دمخور شوند.

خاصیت ذهن ما

خاصیت ذهن ما آدم‌ها این‌گونه است که تا موضوعی را تمام نکند، آرام نمی‌شود. ممکن است شما فکر کنید برای پایان دادن به رنجش و کینه خود، باید حتماً از همسرتان انتقام بگیرید، اما این مسئله فقط اوضاع روانتان را ناخوش‌تر و وضع زندگی‌تان را بدتر می‌کند. بهتر است با گفت‌وگو در یک فضای آرام یا حتی نوشتن نامه، درباره خاطرات و احساسات منفی که شما را رنج می‌دهند، با طرف مقابل صحبت کنید و به این شکل، از نظر روانی تخلیه شوید. سعی کنید وقتی با همسرتان درباره مسئله‌ای که برای شما ناراحت‌کننده است، صحبت می‌کنید، لحن تهاجمی نداشته باشید، چون در این صورت، همسر شما وارد فاز دفاعی می‌شود و گفت‌وگو نتیجه نخواهد داد. بکوشید بیشتر درباره احساساتی که در اثر آن واقعه تجربه کرده‌اید صحبت کنید تا همسر شما وارد فاز همدلی شود. مثلاً نگویید «تو نباید به من اون حرف‌رو می‌گفتی! حرفت خیلی بد بود!» بلکه بگویید «من از حرفی که اون روز زدی غمگین شدم چون احساس کردم علاقه تو به من کم شده».

راحله مهاجر(همسر پاسدار)

مجله آشنا، شماره ۲۱۵، صفحه۷۸

دیدگاه‌ خود را بنویسید

اشتراک گذاری این صفحه در :
ما را در رسانه های اجتماعی دنبال کنید
اسکرول به بالا