«دنیای تئو» که به ظاهر داستانی دربارهی ادیان و ریشههای مشترک آنان است در قالب یک رمان و در پرتو گوناگونیهای زمانی مکانی و بدایع و عجایب سرزمینها با اهداف چند گانه است. سیر داستان و سیر سفر و بهبودی از بیماری کمی مشکوک، کمی مغرضانه، کمی با شیطنت صهیونیستی در طول تاریخ و البته کمی هم با چشم داشت به مسیحیان صهیونیست معاصر است. جمعیتی به نام مورمونها با نظری تحسینی معرفی میشوند. از کنار تمدن و دین پارسیان (زرتشت) با لقب کافر دادن گذشته و در کتاب فراوان از خشایارشا ابراز تنفر میشود و در مقابل به ستایش استر دختر فریبای یهودی که خود را به خشایارشا تحمیل کرد و با شیطنت ماهان وزیر را معزول و مردخای را جانشین او کرد، به عنوان عملی حماسی نگریسته میشود.همین موضعگیری در ابتدای سفر به اورشلیم به خواننده تفهیم میکند که جواب معمای طرح شده در داخل رمان ششصد صفحهای، صهیونیسم و دوستان بالقوه و بالفعل آنان است. اگر گیتیشناسی و گیتانگری میشود در راستای تفهیم بیشتر است. قرن بیستم زمانی بود که نویسندگانی چون فاکنر و کافکا، روانشناسانی چون فروید و مکتب وین، جامعهشناسانی چون امیل دورکیم و فیلمسازانی چون گریفیث و اسپیلبرگ فعالیتی همه جانبه و هم عرض را ادامه دادند و خانم کاترین کلمان در آغاز هزارهی سوم با نوشتن دنیای تئو در راستای آن اهداف گام برداشته است. این زمینه را وقتی به فرویدیسم تطبیق کنیم و کتاب «نامه به پدر کافکا» را هم در کنار آنها بسنجیم خط سیر داستانی دنیای تئو را از سفر به اورشلیم و مصر و ترکیه و هند و تبت و ژاپن و برزیل هماهنگ مییابیم. داستان در نیویورک به اوج میرسد و فرود پیامد آن در پراگ به نتیجهگیری میانجامد. در آتن یونانیها شاهد به مقصد رسیدنها هستند. دنیای تئو و این سفر در رمان سیر و سیاحت دیدار از اقالیم جهان نیست و میتوانست در کتابخانهای با ورق زدن کتابهایی درباره ادیان نوشته شود.
وجوهی که عمه مارتا دارندهی نقش خانم کلمان در رمان آشکار میکند این است که او و بردارش ژروم نمایندهی صهیونیستهای لائیک هستند و میتوانند در سراسر جهان دوستانی از میان همهی اقوام و ادیان داشته باشند. تئو، پسر نابغهی چهارده ساله و قهرمان داستان از چنان تربیتی بهرهمند است که شیوههای نهی شده در نامه به پدر را داراست. به اینکه پدر یهودی و مادر مسیحیاش بر سر انتخاب دین دلخواه در آینده او را اختیاری تام دادهاند افتخار میکند. بیماری مرموز و یافتن درمان به کمک عمه مارتا که هم پولدار است و هم در اکثر شهرهای جهان دوستانی دارد انگیزهی سفر را توجیه میکند. هدف عمه مارتا هم درمان شدن تئو عنوان میشود.
رمان یا سفرنامهی تئو با این پیشفرضها که در همهی شهرهای مسافرت اشخاص هم پروفسور دینشناسیاند و هم مهربان و موجه و همه هم میتوانند به راحتی فرانسه صحبت بکنند و تئو هم از هر ایما و اشاره و توضیحی به کنه دینی پی میبرد. رمان به رغم این کاستیها کیفیت پوستهای برگ روی برگ پیاز را مانند است. طول زمان سفر نه ماه است. نه ماهی که زمان باروری نطفه نبوغ دین پژوهشی تئو را شامل میشود که در پایان همراه با خاخام اوپن هایمر اهل چک به تفاهم و درک متقابل برسند. لایهی دیگر داستان الگوی به کار رفتهی نامه به پدر کافکا است. پدری که هم قوی و مدیر و کارآمد و سرسخت است و هم در فضایی دیگر الوهیت است و پسر در نهایت با گذار از تردیدها و سؤالها و سوءتفاهمها مقام پدر را ارج مینهد. تئو هم در پایان به همان ارجگذاری میرسد. از طرفی عقده ادیپ فروید را در گرایش به مادر به نمایش میگذارد.مادری که هم از سوی پسر و هم از سوی پدر بیشترین رنج آن دو را متحمل میشود. در نامه به پدر کافکا تنها پسر زنده مانده است و دو خواهر بزرگتر از خود دارد. در مقایسه، تئو هم دو خواهر دارد و تنها پسر است. هر دو بیمارند. هر دو نابغهاند و دیگران به نبوغ آنان اعتراف دارند. هر دو بیماریشان روحی است هر چند در آزمایشهای تئو علائمی از هپاتیت و در کافکا علائمی از سل ریوی مشاهده شده است. هر دو تعمق در زندگی و در احوال پدر و خود شروع میکنند.
در رمان دنیای تئو کم و بیش آدمها و دنیایشان حقیقی است. عمه مارتا شخصیت داستانی کاترین کلمان نویسنده است. مسافرتهایش به هند و اتریش و اقامت در آفریقا و تحقیق در زمینههای مردمشناسی و روانکاوی دستمایهی نوشتن رمان شده است. تئوی چهارده ساله با آمدن عمه مارتا از سفری دور و دراز و توافق با ملینا مادر و ژروم پدر تئو، مسافرت خودش را شروع میکنند.
آنها در اورشلیم دو نوع تفکر یهودی را مشاهده میکنند. کیپا، یهودیانی هستند که عقیده دارند مرد یهودی نباید با سر بیکلاه با خداوند حرف بزند. آنها خواستار اجرای ثبات هستند که یعنی از غروب جمعه تا غروب شنبه نباید از آتش به هر صورت که باشد استفاده کرد. همینها بودند که اسحاق رابین را به دلیل امتیاز دادن به فلسطینیها ترور کردند.
عمه مارتا شناسایی اولین ساکنان کنعانیهای بتپرست با یک قوم کوچک به نام عبریان را که خداپرست بودند و پیوند اتحاد و یگانگی بستند به روایت فیلمهای ده فرمان و سیسیل به تئو توضیح میدهد. در صفحهی ۴۸ از ذهنیتی در آمریکا و اسرائیل نام برده میشود که مسیح به زودی ظهور خواهد کرد. خاخامی به نام شینسرون قرار بود از فرودگاه نیویورک سوار هواپیما شود. هواپیمای ال آن رژیم صهیونیستی اخبار را به سرعت پخش کرده بود اما خاخام پیر در نیویورک میماند و در ۹۲ سالگی میمیرد. بعد از آن هم شایعاتی دربارهی ظهور مسیحهای مختلف بر سر زبانها در آمریکا و اسرائیل رانده میشود.
ایجاد کردن این نوع آمادگی ذهنی برای خواننده دارای پشتوانهی پدیدهی مسیحیان صهیونیست است که از قرن پانزدهم شروع شده به موازی دیگر فعالیتهای صهیونیستها براندازی از درون مذاهب را نیز شامل میشود؛ بدعتی که با فعالیتهای لابی صهیونیستی با ایجاد سفارت بینالمللی مسیحیت مستقر در شهر بیتالمقدس به جنگ ایدئولوژیک مسیحیت اصیل رفته است. مغلطهای که نام آن را هزارهی مسیح گذاشتهاند، هر چند در بیانیههای روحانیت مسیحیان از آن تشکیلات دست ساختهی صهیونیستها، ابراز انزجار شده است. ژاکوبها لیفی یهودیان را در قرن پانزدهم بعد از اخراج از اسپانیا با گرایش صوفیگرایانه یهودیت با نام قبلانیت پیریزی کرد و با تحت تأثیر قرار دادن مارتین لوتر و تنی چند از سرشناسان مسیحیت در انگلستان در سال ۱۵۸۵ میلادی یکی از آنان با نام جان برایتمن ادعا کردند که باید یهود به سرزمین مقدس بازگردد تا نبوت تورات محقق شود.
به داستان دنیای تئو برگردیم که از زبان خاخام الی ازر ده فرمان را تشریح و تفسیر میکند. کشیش دوبور نمایندهی مسیحیان فلسطین و شیخ سلیمان نمایندهی مسلمانان فلسطینی هر یک به نوبت حرفهایی میزنند اما صرف حضور به نوعی دموکراتیکشان در کنار خاخام الی ازر تسلیمطلبی آنان در برابر تمامیت طلبی ستمگرانهی صهیونیستهاست. خاخام الی ازر از ساختن معبدهای اولی و بعد از آن دومی بود که به فرمان کوروش ساخته شده بود مسیر صحبت را به سال ۱۴۹۲ کشانده، در صفحهی ۸۲ میگوید: در سال ۱۴۹۲ وقتی پادشاه اسپانیا یهودیان این مملکت را به قبول دین مسیح و یا اخراج از اسپانیا مجبور کرد آنان به سوی فلسطین بازگشتند که حکومت عثمانی در آن زمان کاری به کارشان نداشت. در سال ۱۸۴۰ امپراتوری عثمانی حق برابری دینی داد و یک خاخام بزرگ برای حکومت آنجا گذاشت. در پایان سدهی نوزدهم آدمی به نام تئودور هرزل که یهودی بیدینی بود و در شهر وین روزنامهنگاری میکرد. به پاریس اعزام شد تا دربارهی محاکمهی کاپیتن دریفوس که یهودی و متهم به افشای اسرار نظامی بود شرکت کند، وی در بازگشت صهیونیسم را اعلام کرد. ازدواج ملکهی سبا با سلیمان ملک و پیدایش یهودیان سیاهپوست را مفصل توضیح میدهد. هسیدیسمهای چکها را با زبان بیدیش توصیف میکند، همانهایی که داستان خانم کاترین کلمان در آنجا به آخر میرسید، خاخام در صفحهی ۱۱۵ میگوید: هسیدیسمها با زبان بیدیش به معنای درستکاران با رقص و آوازها و هنرشان میخواهند آن اورشلیم نورانی را در دلها زنده نگه دارند. یهودیان دیگری هم هستند که در گذشته زندگی میکنند.
به یاد داشته باشیم کاترین کلمان در جایی به پایانبندی خود میرسد که آنها سراسر وعدههای مخاطب اول مذهبی یعنی خاخام الی ازر را میبینند. جایی که کافکا در سال ۱۹۱۹ نامه به پدر را نوشته بود. داستان بعد از اورشلیم در مصر جریان مییابد تا تبارشناسی خانم کلمان بیشتر جای طرح داشته باشد. در هند درباره هشت مذهب و فرقههای دیگر توضیحاتی داده میشود. معابد و مناظری همراه با مراسم خاص توصیف میشوند. از یوگیها و کارهای عجیب و غریبشان و از سرگشتگان غربی که در هند برای آنان محل اعتکاف ساختهاند تا پولهایی از آنان بگیرند ترسیم میشوند. فرقهای به نام دختران برهما که اکثریت به خلسه فرو رفتههایشان غربی هستند. نام تئو که کوتاه شدهی تئودور است به عنوان نظر کرده انتخاب شده است. دربارهی بودا و سیذارتا بعد از هرمان هسه و شرقشناسان دیگری چون پرل باک نوبت به داستاننویسی کاترین کلمان رسیده است تا سفر توریستیاش کم و بیش کامل انجام بشود. از هند به تبت و ژاپن و اندونزی سفرشان را ادامه میدهند. یکی از جنبههای بارز دنیای تئو، شیوهی گزینشی عمل کردن گردشگری تمدنهاست. در صفحهی ۳۸۶ در ژاپن عمه مارتا و تئو همراه با اشی کو، دختر جوان شانزده ساله که راهنمای آنان است، به تماشای تئاتر مینشینند. زن بازیگر بعد از اجرای قطعهای موسیقی با صدایی که از اعماق وجودش بیرون میآمد و لزره بر پشت تئو انداخت ناگهان کودک مرده، با موهای مجعدش زبور خوانان بر صحنه ظهور کرد چشمان تئو در روشنایی خیره شد. کودک مرده با او سخن گفت.
کودک شبح با صدایی که از آن جهان برمیخاست آواز میخواند: بردارم! من با تو زاده شدهام و من در زندگی تو زندگی میکنم… این را به مامان بگو. شمنها که هر کدام با القای توهمی و استعمال مواد مخدری در روسیه با نام مرگ سرخ در چین و هند و جاهای دیگر دست به خودکشی جمعی میزنند و در ژاپن هاراگیری میکنند یا در ایران فرقه اسماعیلیه ترور جمعی را در دستور کار خود قرار داده بودند به نوعی باستانشناسی میشوند. بین تجربهسنجی عمه مارتا و نبوغ تئو، تعادلی همسو از جانب نویسنده اعمال میشود. عمه مارتا بعد از ظهور معجزه در تئاتر ژاپنی، در روسیه از تئو میپرسد: در اسرائیل کدامها را ترجیح میدهی، غیرمذهبیها (لائیک) یا متعصبان را؟ تئو گفت: لائیکها را … توجه به لائیکها و مهر تأیید زدن بر شیوهی آنان از آن جهت است که لائیکها آمادگی بالفعل را برای منافع استعماری دارند. در ترکیه زن پاکستانی (نصرت) با مهندس مسیحی ازدواج کرده است و هر کدام سنتهای خود را حفظ میکنند. نکتهی مقابل و تأیید شدهی عمه مارتا، نوعی اعتقاد دینی است که در صفحهی ۳۷۵ نصرت، زن پاکستانی برای عمه مارتا و تئو شرح میدهد: در ترکیه دو روش دیگر برای ارتباط با خداوند یافتند. رقص و یا ناله زدن (هو کشیدنهای مقدس).
در سراسر جهان آنچه در همه صوفیان مشترک است عشق به خدا، تساهل و ذکر یا بر خواندن نام است… صوفیها نه انتظار فرج را دارند و نه جهاد، آنها یاد میدهند که چگونه میتوان عشق خدایی را مستقیماً دریافت. صوفیان با هیچ دینی سر ناسازگاری ندارند و مثل همهی دراویش به ذکر و رقص اهمیت میدهند. شیوههای سنتی جوگیگری، درویشگری و آنهایی که با هر عنوان زندگی را زشت میشمارند و در انتظار مرگند هر کدام جادهصاف کن استعمارند و نویسنده در جای جای کتاب از زبان عمه مارتا یا تئویا نصرت پاکستانی و عبد ولایه سنگالی به نیکی از آنها یاد میکند. دیرنشینان و معتکفان هر سنتی در عمل و در دنیای واقعیت حکم لائیکها را دارند. لائیکهایی که امپریالیسم آنان را میستاید. این خوابآلودگی و مهر تأیید خوردن سنتهای فرو رفته در خود را در صفحهی ۵۷۶ از قول آگوست کنت در قرن نوزدهم میگوید: سعی کرد با درآمیختن تقویم مشتمل بر اعیاد موسی، شارلمانی، دکارت، پرولتاریا و زنان با رویکردی به نام نظم و ترقی به نام فلسفهی پوزیتیویسم به وجود بیاورد و در برزیل طرفداران زیادی پیدا بکند. برتوس راهنمای عمه مارتا و تئو در برزیل که دکترای فلسفه است و میخواهد با مارتا ازدواج بکند در صفحهی ۵۸۳ میگوید: با نوعی حالت خلسه، شما را از وجود خودتان خارج میکنند. مرحله سلوک، نوعی ازدواج عرفانی با خداست که میتوان آن را با عروسی خواهران تارک دنیا و همسر خدایی آنها مقایسه کرد. دیر، جایی است که ما برای اعتکاف به آن وارد میشویم. من حق ندارم در این خصوص صحبت کنم آنچه میتوانم بگویم که حالت طبیعی نداشت. عمه مارتا حرفهای او را تأیید کرد و گفت: من خواندهام که به سالکان معتکف، کم و بیش مواد مخدر میدهند… در این باره چیزی نگویید. در آمریکا با همراهی دکتر برتوس از کلیسای پروتستانها دیدار میکنند. از پیدایش مارتین لوتر، کالوین و توماس مونترز صحبت کردند. با رهبری مارتین لوتر گروهی که پورتینها (منزهطلبان) نامیده میشوند. منزهطلبان بر آن بودند که از طریق تغییر دادن کامل و تام و تمام جامعه، یک اورشلیم آلمانی بنا گذارند. عمه مارتا و بروتوس دربارهی آنها بحثهای طولانی میکنند. بروتوس گفت: وقتی انسان خود را برگزیدهی خداوند بداند شکستناپذیر میشود.
عمه مارتا برگزیده بودن نخستین قوم یعنی یهودیان را تذکر داد. بروتوس گفت: کالون این را میدانست. شکست و پیروزیهای پروتستانها شباهت به عبریان دارد و روز خروج از مصر نیز برای آنان وقتی خواهد رسید که یک جمهوری الهی دور از حکومتها، کشورها و جنگها بنیان نهد. یهودیان به این کار موفق نشده بودند. کالون میخواست با موفقیت اورشلیم را بسازد. عمه مارتا در تأیید صحبتهای بروتوس گفت: ژان کالون دوست خودش میشل سروه را محکوم کرد و در آتش سوزاند. در صفحههای ۶۲۰ ـ ۶۱۹ بارها اصطلاح عصر بیابان مطرح میشود. یعنی روزی که یهودیان از مصر خارج شدند. طرفدار پروتستانهاست و میگوید به بیماری هپاتیت گرفتار است به تئو میگوید: راستی تئو، من نظری دارم. تو زبور یکصدوسیونه را میدانی؟ … زبورها ادعیهی شاعرانهی داود پادشاهاند که با دست خود او نوشته شدهاند. من آن را برای تو و خودم میخوانم گوش کن: خداوندا به کجا روم، دور از نفس تو؟ به کجا بگریزم دور از صورت تو؟ به آسمانها صعود میکنم، تو در آنجایی. در سپیده دمی بال میگشایم و در آن سوی دریاها بر زمین مینشینم حتی در آنجا، دست تو راهنمای من است. دست راست تو مرا نگه داشته است. نئومی پروتستان نیویورکی تورات را بست و گفت: میبینی؟ دست خداوند تو را به آن سوی دریاها برده و درمان کرده است. اگر اراده کند برای من هم همین کار را خواهد کرد. عمه مارتا و تئو به آخرین منزلگاه از صهیونیسم تا صهیونیسم میرسند. پراگ را از آن جهت برای آخر انتخاب کرده بودند که در آنجا آخرین گتو را ببینند. هیتلر بعد از قتل عام یهودیان و دیگر ملل دستور داده بود گتو را نگه دارند تا موزهای از نسلی سپری شده باقی مانده باشد. عمه مارتا طبق معمول نقش راهنمایی تئو را بر عهده گرفته بود. او گفت: بعد از سومین بار ویران شدن معبد سلیمان، آن معبد تنها در قلوب یهودیان زنده ماند. سنت یهود به دو گونه بوده است. سنت نخست که جنبهی پیامبرانه نداشت مصروف کتابت و مطالعه بود که به آن در زبان عبری تلمود میگویند.
سنت دوم که در عصر دومین معبد اورشلیم ظهور کرد فقط سنت یا کابال نامیده شد. به زودی این دو جریان از هم جدا و مشخص شدند. تلمودیها تا حد بینهایت قانون مکتوب را تفسیر و تعبیر میکردند و کابالیها فقط به جنبهی عارفانهی ارتباط مستقیم با خداوند علاقه داشتند. کابالیستها هرگز از منبع الهامها دور نبودند. بعد از خروج از اسپانیا آن دستهای که به فلسطین بازگشتند در شهر کوچک سفد روی کوهستان گالیکه مکان گرفتند. در آنجاست که ریاحین پرگل عارفانه جریان کابالیسم به رهبری سودبخش یک ربی جوان به نام اسحاق لوویه گسترش یافت. ربی لوویه که از یک خانوادهی اخراجی آلمانی در اورشلیم تولد یافته بود بلافاصله به مصر رفت و در کنار رودخانهی نیل زندگی کرد و بعد به سفد آمد و آیین و نظریه خود را نشر داد. عقیدهی ربی لوویه این بود که ارواح انسانها همه از ارواح آدم نشأت گرفتهاند لیکن همهی آن ارواح در یک بخش مشترک و واحد از پیکر آدم قرار نداشتند.قسمتهای شعورزا به بنیاسرائیل و مابقی اعضا به دیگر قومها رسید. ربی لوویه به زبان حشرات سخن میگفت. در قبرستانها به حالت خلسه میافتاد و تناسخ ارواح انفرادی ناشی از روح جمعی ـ همانی که امیل دورکیم ـ جامعهشناس فرانسوی میگوید. ربی لوویه را ملقب به لرری یعنی شیر کردند و مریدان او را شیربچگان نامیدند و هنوز محل دفن آنان زیارتگاه است. ربی ال ازر معتقد بود همه یهودیان باید به اسرائیل بیایند اما نظریه چکها غیر از آن است. ربی لوو یا شیر چنان در بین مردم چک از احترام برخوردار است که توریستهای فراوانی هم سالانه از حوزهی او دیدن میکنند.
ربی لوویه به برکت اعجاز یهودی، خدمتکاری از خاک رس ساخته بود که گولم نام داشت و هر وقت ربی مایل بود در تن او روح میدمید. گولم به ارادهی ربی میتوانست در یک چشم بر هم زدن یک قصر زیبا بسازد یا پرواز کند و از جایی به جای دیگر برود یا ارواح را احضار کند و آرزوها را برآورد. به قولی دیگر برای اینکه یهودیان داخل گتو در امان بمانند پادشاه ربی را به نزد خود خواند و او از شاه درخواست کرد موزهای بسازد که شاه موافقت کرد و موزه ساخته شد. از آن زمان هر یهودی هر نیازی داشته باشد نامهای نوشته در زیر سنگ قبرش میگذارد و بلافاصله جواب خود را دریافت میدارد و مشکلش حل میشود. ریو اوپنهایمر رئیس خانوادهی استقبال کننده و دخترش ریوکله آنان را به منزلشان بردند. عمه مارتا به تئو سفارش کرد نام یان هوس را، کسی که مانند کشیشان نمیاندیشید و قبل از لوتر بود، به خاطر داشته باش. او را در آتش سوزاندند. در زمانی که عمه مارتا و تئو و خانوادهی اوپن هایمر سرگرم دیدار از قبرستان و موزهها هستند دو نفر با نام کوچک جان پیش رویشان حاضر شدند. دو نفر جان از مورمونها بودند و دستهای اعلامیه آورده بودند. هر دو از سالت لیک سیتی آمریکا آمده بودند که شهر مقدس تمام مورمونهای جهان است که بریام یانگ جانشین جوزف اسمیت بنیانگذار آئین مورمون بعد از آن حماسهی رنجآور محل بنیانگذاری این شهر را مکان درست نامید. جوزف اسمیت را تکه تکه کرده بودند. دو سال و نیم طول کشید تا مورمونها دو هزار کیلومتر آن طرفتر بر روی صخرهای شهرشان را بنا نهادند. هر جوانی از خانوادههای مورمون در عمرشان یک سال مأموریت انجام بدهند و کتاب مورمون را تبلیغ کنند و چون میسیونرهای قدیمی انجام وظیفه کنند. زندگی ما به قناعت و سادهزیستی میگذرد. ما از گوشت و مواد الکلی و سیگار استفاده نمیکنیم.
زندگی ما مثل قبایل اولیهی اسرائیل است. زیرا ما بر اساس مندرجات کتابمان، قبیلههای گم شدهی اسرائیل هستیم که در آمریکای شمالی بازیافته شدهایم. ما در سالت لیک شجرهشناسی جهان را روی کامپیوتر بردهایم. ما با اتحادمان نیاکان گم شدهمان را فراهم میآوریم. مسیح ما مسیح رنج مقدس نیست بلکه مسیح رستاخیز و باز آمدن به زندگی است نام گولوم موجودی که خدمتگذار است و میتواند شرارت باطنی خود را بروز دهد و بیشتر هیبت آب زیستان را دارد در سه گانهی ارباب حلقهها جی.آر.آر تاکلین یکی از محوریترین موجودات رمان بلند است و شاید در اندیشه هر دو مؤلف برداشتهایی از آن موجود به اصطلاح معجزهگر یهودی چک شده است.
در مجموع از اشارهی اول مقاله اهداف خانم کاترین کلمان را یادآوری میکنیم که طرح مورمونها با نمایندههایی چون جان که به اروپای مرکزی فرستاده شدهاند نه بازتاب تمدنی هستند و نه در پشت آن، دینی به مفهوم عام کلمه موجود است. بعد از فعالیتهای اولیه خاخامها و دستپختشان پروتستانیسم از سال ۱۷۳۵ م تا ۱۷۷۵ فکر رایج در بین وعاظ مسیحی همان نظریه هزاره است؛ یعنی (حضرت مسیح برای یک دوره حکومت هزار ساله در اسرائیل خواهد آمد) آنها زمینهای خود را میفروختند و به اسرائیل میرفتند تا در سال ۱۸۴۳ ظهور مسیح را پیشواز کنند. ویلیام بلاکستن بزرگترین شخصیت آمریکایی بود که به راه و روش سیاسی مسیحی صهیونیست عمل میکرد. وی مؤلف کتاب «یسوع خواهد آمد» است که در سال ۱۸۸۱ میلادی به چاپ رسید و از پرفروشترین کتابهای آن دوره به حساب میآید. او اولین لابی آمریکایی را در جهت تشکیل دولت یهودی در فلسطین، شش سال قبل از دعوت هرتزل به راه انداخت.
بلاکستن فعالیتهای زیادی کرد تا اعضای مجلس سنای آمریکا و دادگاه عالی این کشور و برخی از شخصیتهای سیاسی معروف آمریکا مانند جان راکفلر و چارلز مورگان را با خود همراه و هم عقیده کند، حتی از رئیس جمهور وقت آمریکا بنیامین هاریسون دعوت کرد تا در اجرای این امر وی را یاری دهد. تمام اقدامهایی که به نحوی به قدرتافزایی صهیونیستها منجر شد، از جانب مسیحیمذهبهای صهیونیست تحت نظارت لابی صهیونیسم انجام پذیرفت. تأثیرگذاری بر جمعیت ۵۰ تا ۶۰ میلیونی انجیلی آمریکایی و پیامدهای بعدی آن همچنان ادامه دارد. لائیک معرفی کردن قهرمانان دست توجیه را باز میگذارد تا تئوری نظر کرده یهودی بعد از بازگشت به پاریس با فاتو دختر مسلمان سنگالی که از کامپیوتر پیام برای تئو میفرستد ازدواج کند.
کاری که نصرت (زن پاکستانی) با مهندس مسیحی کرده بود. جان راکفلر بزرگ سرمایهدار صهیونیست وقتی در توصیف نقش تبلیغات گفته بود اگر صد دلار سرمایه میداشتم نود و نه دلار آن را هزینهی تبلیغات میکردم، در کنار سودپرستی آزمند سرمایهداری، توجه ویژه داشتن به تبلیغات و ابزار و مالکیت آن را نیز تأیید میکند. به مالیکت درآرودن آن همه بنگاههای هنری و تبلیغاتی جایی هم برای رمانهای از نوع دنیای تئو محفوظ میدارد.
پینوشتها:
۱) نامه به پدر ـ فرانتس کافکا.
۲ـ روزنامه جوان، ۸۲/۱۲/۶.
۳ـ تربیت و جامعهشناسی، امیل دورکیم.
۴ـ الحیات، فوریه ۲۰۰۴.
منبع: / ماهنامه / سوره / ۱۳۸۳ / شماره ۱۱، مهرماه
نویسنده : کاترین کلمان
مترجم : مجتبی حبیبی
دنیای تئو؛ دنیای یهودا و بوسههای زهرآگین از تبلیغات موسوم
- آبان ۱۷, ۱۳۹۳
- ۰۰:۰۰
- No Comments
- تعداد بازدید 70 نفر
- برچسب ها : بوسههاي زهرآگين, تبليغات, دنياي تئو, دنياي يهودا, صهیونیست, فرقه های سری, یهودیت