رابطه بین ربوبیت خداوند و فرستادن پیامبران ۲

رابطه بین ربوبیت خداوند و فرستادن پیامبران 2

در مسأله ” رب ” که همان مفهوم پرورش است بحث جامعی هست ( اغلب، مفهوم متداول ما شاید عکس این قضیه است) و آن این است که ما همیشه در مسأله تربیت نظرمان به جنبه منفی است. خیال می کنیم تربیت فقط یعنی جلوگیری. بیشتر خانواده ها عقیده شان این است که تربیت بچه فقط همان چشم غره رفتن به او و ترساندن اوست و او را مانع شدن که یک تلاش و حرکتی داشته باشد: اینجا نخند، آنجا چنین نکن، در آن همواره ” نکن ” است، یعنی تربیتشان از ” لا ” ( نه ) درست می شود در صورتی که این تربیت نیست. در تربیت بچه و انسان به طور کلی تربیتی که خود آن مربی نفهمد که هدف چیست، حالت خرس مابی را پیدا می کند، یعنی این بچه وقتی شما به او می گویید این کار را نکن، اول باید بفهمد که چرا نباید این کار را بکند والا گیج می شود و حتی بیماری روانی پیدا می کند. به هر حال اینکه اینجا کلمه «رحمه من ربک» آمده است بعد «رب السموات و الارض و ما بینهما ان کنتم موقنین» عنایت به این است که نبوت از خدمه ربوبیت و شأنی از شؤون ربوبیت است. کار پیغمبر پرورش دادن است. پرورش دادن یعنی نیروهای موجود را تکمیل کردن. پرورش دادن یک گل یعنی چه؟ یعنی استعدادهای آن را به بروز و ظهور رساندن.

«ان کنتم موقنین» اگر شما اهل یقین باشید معنایش این نیست که اگر شما یقین داشته باشید خدا این طور است، اگر یقین نداشته باشید نه. همان طور که زمخشری گفته و دیگران از او استفاده کرده اند، گاهی ما خودمان این تعبیر را به کار می بریم ( این تعبیر شایع است)، می گوییم فلان قضیه این طور شده اگر بدانی. این ” اگر بدانی ” نه معنایش این است که اگر تو ندانی چنین قضیه ای اتفاق نیفتاده، یعنی چنین چیزی هست و باید تو بدانی. «ان کنتم موقنین» هم این است: اگر یقین داشته باشید، یعنی باید این مطلب را درک کنید.

«لا اله الا هو یحیی و یمیت ربکم و رب ابائکم الاولین» پشت سر ربوبیت مطلقه الهی الوهیت مطلقه الهی ذکر می شود. الوهیت، استحقاق ذات پروردگار است برای پرستش و استحقاق نداشتن هیچ موجود دیگر برای پرستش، یعنی به دلیل اینکه او رب مطلق است به همین دلیل او معبود مطلق است. به همین دلیل که ربی غیر از او نیست و تدبیری جز به دست او نیست پس معبودی جز او نیست چون هر معبودی را که انسان عبادت می کند به حساب این است که خیال می کند تدبیر کار در دست اوست، امری را در دست او مستقلا خیال می کند، ولی وقتی که فهمید تدبیر امر مطلقا در دست خداست، رب مطلق خداست، قهرا معبود مطلق هم اوست. « لا اله الا هو » پس معبودی جز او نیست. « یحیی و یمیت » دو شأن و دو صفت دیگر از پروردگار ذکر کرده است، احیاء و اماته، اوست که می میراند و اوست که زنده می کند، او هم می میراند و هم زنده می کند. احیاء و زندگی در دست اوست، همه چیز در دست اوست. باز بار دیگر: «ربکم و رب ابائکم الاولین» الله رب شما، اوست که شما را در همین حدی که یک موجود جسمانی هستید در رحم مادر پرورش داد، اوست که شما را از دوره کودکی به دوره جوانی و از دوره جوانی به دوره پیری برد، نه تنها پروردگار شما، پروردگار شما و پروردگار پدران گذشته شما، یعنی همه شما با دست او پرورش یافته اید. بعد می فرماید: «بل هم فی شک یلعبون» (دخان/۹) با همه این حقایق روشن، باز اینها در یک حال شکی به سر می برند، شک توأم با لعب.

این تعبیر بی ادبانه از من است: این (سخن) مثل این است که بعد که همه اینها را گفتیم بگوییم در عین حال همه این حرفها یاسین به گوش کی خواندن است. به گوش اینها چیزی فرو نمی رود. اینها در همان حالت شک و تردید خودشان هستند ولی لعب. این توأم شدن شک با لعب تصادفی نیست. خدا تضمین کرده است که اگر انسان طالب حقیقت باشد راه را به او بنمایاند. این، تضمین قطعی است: «والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا و ان الله لمع المحسنین ؛ کسانی که در راه ما بکوشند ( همان شأن ربوبیت پروردگار است)، شأن ربوبیت ما، شأن هادویت ما اقتضا می کند که راهها را به آنها بنمایانیم و بی تردید خدا با نیکوکاران است» (عنکبوت / ۶۹).

دیدگاه‌ خود را بنویسید

اشتراک گذاری این صفحه در :
ما را در رسانه های اجتماعی دنبال کنید
اسکرول به بالا