اشاره
یکی از مباحث مهم در باب وحی، ضرورت عقلی آن است . علمای شیعه معتقدند که انسان همواره به احکام و معارف وحیانی نیازمند است. جماعتی از معتزله بر این باورند که وحی عقلاً ضرورت ندارد. از جمله اشاعره چون حُسن و قبح عقلی را قبول ندارند، برای وحی ضرورت عقلی نمیبینند.(۱) البته، این به معنی انکار امکان و وقوع وحی از سوی آنان نیست. فقط براهمهمنکر وحیبوده وبهبیفایده بودن آناستدلالهایی ذکر کردهاند که تماما مورد نقد دانشمندان مسلمان واقع شده است.(۲)
ما در این مختصر چند دیدگاه مشهور را بررسی میکنیم که اولاً، وحی را ضروری میدانند و ثانیا، بر مدعای خود استدلال عقلی کردهاند.
۱. قانون و عدالت اجتماعی و نیاز به وحی
گروهی از اندیشمندان مسلمان برای اثبات ضرورت وحی، به اجتماعی بودن زندگی انسانی و عدم توانایی بشر بر وضع و اجرای قوانین تأکید دارند. گرچه بوعلی اولین بار بر این روش استدلال کرده است، ولی شروع آن به دست فارابی صورت گرفته است.بیان فارابی
فارابی بر این باور بود که انسانها طوری خلق شدهاند که به زندگی گروهی و اجتماعی محتاجاند، ولی از تهیّه و اجرای قوانینی که جامعه را از فروپاشی نگهدارد، ناتوانند.(۳) راههای گوناگونی برای استقرار نظم قانونی در جامعه وجود دارد. برای مثال، در مدینه ضروریه و کرامیه، که دو نمونه از زندگی اجتماعی است، مناسبات اجتماعی بر اساس عقل و فکر شهروندان تحقق پیدا میکند. اما در برقراری مدینه فاضله به وحی نبوی نیاز است. در مورد رئیس مدینه فاضله گوید:
این چنین انسانی، رئیس نخست علی الاطلاق که به تعبیر قدماء پادشاه نامیده میشود؛ همان انسانی است که باید گفت: مورد وحی الهی واقع شده است؛ زیرا آن هنگام به انسان وحی میرسد که بدین مرتبه از کمال نایل شده باشد، یعنی به مرتبهای که بین وی و عقل فعّال واسطهای نمانده باشد. بنابراین، در هنگام پیوستگی کامل، از ناحیه عقل فعّال، بر عقل منفعل قوّتی افاضه میشود؛ قوّتی که به وسیله آن امکان خواهد یافت، تا حدود اشیاء و کارها را بداند و آنها را به سوی هدفی که سعادت اوست راهنمایی کند.(۴)
بیان بوعلی
بوعلی (۴۳۸ ـ ۳۷۰ ه .ق.) برای اثبات ضرورت عقلی بعثت انبیا برهانی اقامه کرده که به برهان حکما مشهور شده است. وی در الهیات شفا به تفصیل از این مسأله بحث کرده است و در «النجاه»(۵)، که تلخیص الهیات شفاست، بخشی از مطالب آن را عینا آورده و در کتاب «الاشارات و التنبیهات» در نمط نهم، به اختصار به این مسأله میپردازد. آنچه را که در کتاب الهیات شفا به تفصیل آورده، میتوان به صورت زیر تنظیم کرد:
مقدمه اوّل، انسانها برای داشتن زندگی خوب، نیاز به همیاری دارند.
مقدمه دوّم، همیاری انسانها، در سایه زندگی اجتماعی تحقق میپذیرد.
مقدمه سوّم، زندگی اجتماعی نیاز به قانون دارد، تا داد و ستد و ارتباطات عادلانه صورت بگیرد.
مقدمه چهارم، عدالت، جز به وسیله قانونگذار و مجری تحقق نمییابد.
مقدمه پنجم، قانونگذار و مجری قانون باید انسانی برتر از همه و دارای حجّت، یعنی معجزه باشد تا مردم با آگاهی از این امتیازات از او اطاعت کنند.
مقدمه ششم، خالق هستی حکیمی مدبر است که خللی در آفرینش او راه ندارد و برای هر حاجت بشری پاسخی در نظام آفرینش قرار داده است.
مقدمه هفتم، نیاز انسان به قانونگذار و مجری عادل، در نظام آفرینش امکانپذیر بوده و بیپاسخ نیست.
نتیجه: محال است، خداوند وجود انسانِ برترِ قانونگذار و مجری عدالت گستر را در جامعه بشری نخواهد. پس، بعثت انبیا ضروری است.(۶)
این استدلال بوعلی را برخی از اندیشمندان و حکمای اسلامی بعد از وی دنبال کردهاند. مانند شیخ اشراق شهاب الدین سهروردی (۵۸۷ـ۵۴۹ه.ق)(۷)، ملاصدرا شیرازی(۸)، فیض کاشانی(۹) و علامه طباطبائی و…
بیان علامه طباطبائی
علامه طباطبائی به استدلال حکما استحکام بیشتری بخشیده و تلاش کرده به طوری استدلال را تقریر کند که اشکالات وارد بر حکمای پیشین را برطرف کند. در تفسیر شریف المیزان، قبل از تقریر این برهان، سعی بر استفاده مقدمات آن از آیه ۲۱۳ سوره بقره دارد. و نیز در کتابهای دیگرش مانند: شیعه در اسلام و مباحثی در وحی و قرآن به این برهان اشاره کرده است که شکل آن را میتوان به صورت زیر تنظیم کرد:
مقدمه اول، دستگاه آفرینش به گونهای است که هر موجودی، از جمله انسان بالضروره به سوی کمال نوعی خویش هدایت میشود.
مقدمه دوم، انسان به طور طبیعی دارای حبّ ذات است و برای خود، همه چیز را استخدام میکند و دامنه استخدام وی، همنوعانش را نیز فرا میگیرد.
مقدمه سوّم، انسان به دلیل استخدامگر بودن، بالاضطرار اجتماعی است.
مقدمه چهارم، حبّ ذات، برتری جویی و استخدامگری انسان، موجب بروز اختلاف و ستیز در جامعه میشود.
مقدمه پنجم، نظام آفرینش اقتضا میکند این اختلاف بر طرف شود، تا انسانها به کمال برسند.
مقدمه ششم، قوای ادراکی بشر، به تنهایی عاجز از کشف و یا وضع قوانینی است که اختلافها را رفع کند.
مقدمه هفتم، انسان باید منبع علم و راه کشفِ دیگری داشته باشد تا قوانین لازم برای رفع اختلاف را کشف یا وضع کند. (به دلیلمقدمه پنجم و ششم)
مقدمه هشتم، نوعِ دیگرِ درک و شعور فقط وحی است که به پیامبران اختصاص دارد.
نتیجه: برای اینکه از جوامع بشری رفع اختلاف شود و زمینه کمال انسانها فراهم آید، فرو فرستادن وحی از سوی خداوند ضروری میباشد.(۱۰)
همانطوری که ملاحظه میشود، تقریر علامه طباطبائی، با تقریر بوعلی فرقهایی دارد. از جمله اینکه، بوعلی فقط اداره بهتر زندگی بشری را مرهون زندگی اجتماعی میدانست، ولی مرحوم علامه معتقد است، انسان بالضروره نیازمند زندگی اجتماعی میباشد.
نقد و بررسی
استدلال حکما توسط گروهی از دانشمندان اسلامی از چند جهت مورد اشکال واقع شده است که ما به دو اشکال عمده اشاره میکنیم:
اشکال اوّل: مهمترین اشکالی که به تصویر حکما از ضرورت بعثت انبیا شده، آن است که این استدلال، تفسیر دنیاگرایانه از دین است. ابوحامد غزالی (۴۵۰ ـ ۵۰۵ ه .ق) از جمله کسانی است که بر استدلال بوعلی، این اشکال را کرده و معتقد است، از جمله علل سستی عقیده و ایمان مردم تحلیل برخی فیلسوفان از نبوت است که معتقدند: حاصل نبوت و مصلحت و مقصود از عبادتها، دور نگهداشتن عوام از برخورد، کشمکشها و فرورفتن در شهوتها است.(۱۱) ابن خلدون در تأیید این اشکال، نمونههایی از زندگی جمعی را ذکر میکند که به رغم غیر متدیّن بودن افراد و داشتن حکومت غیردینی، مردم زندگی نظاممندی دارند. وی علاوه بر اشکال قبلی، اساسا استفاده از عقل را در اثبات ضرورت نبوّت، ناصحیح دانسته و میگوید: مسأله ضرورت وحی به امور منطقی عقلی مربوط نیست؛ بلکه از راه شرع باید به وحی و نبوّت رسید. چنانکه روش گذشتگان و امت اسلام نیز چنین بوده است.(۱۲)
از دیگر افرادی که به شیخالرئیس اشکال کرده، خواجه نصیر الدین است. وی بعد از شرح کلام بوعلی در «الاشارات و التنبیهات» میگوید: آنچه که شیخ گفته چنین نیست که انسانها نتوانند بدون وحی زندگی خود را قوام بخشند. بلکه اینها اموری است که نظامی که منجر به صلاح دنیوی و اخروی عمومی فقط با آنها حاصل می شود. انسانها با نوعی سیاست گرچه غیرشرعی میتوانند نظام اجتماعی را حفظ کنند. چنانکه برخی جوامع چنین هستند.(۱۳)
بی شک، تحلیل دنیاگرایانه و سکولار(۱۴) از نیاز به وحی درست نیست. گرچه طبق ظاهر استدلال حکما، به ویژه کلام بوعلی در اشارات، لزوم زندگی عادلانه اجتماعی و ناتوانی بشر از فراهم کردن آن علّت نیاز به وحی است، ولی همانطوری که شهید مطهری نیز اشاره دارد،(۱۵) بوعلی در باب بهجت و سعادت عقلی (فصل قبل از بحث ضرورت نبوّت) و نیز طبق آنچه که در دو کتاب الهیات «شفا» و «النجاه»، فواید دیگری نیز از جمله شناسایی خداوند و هدایت مردم، برای وحی بیان می کند.(۱۶) بنابراین، نمیتوان گفت بوعلی دید دنیاگرایانه نسبت به دین داشته است. مرحوم علامه طباطبائی نیز از این نسبت مبرّا است و در نوشتههای مختلف خود بر جامع نگری وحی تأکید میکند، از جمله میگوید: در تشریح دین فقط کمال طبیعی انسان مد نظر نبوده است، بلکه به حقیقت وجود انسان توجه شده و کمال روحی و جسمی، هر دو و رسیدن به سعادت مادی و معنوی انسان، هدف دین میباشد.(۱۷)
اشکال دوم: طبق این استدلال برای انسان اولیّه، وحی ضرورتی ندارد؛ زیرا، جامعهای تشکیل نشده است تا به قوانین و مجری قوانین و به تبع آن، به وحی نیاز باشد.
۲. شناخت و سیر به سوی خدا و نیز به وحی
عرفا به ضرورت شناخت خداوند و سیر الیالله بر ضرورت وحی استدلال کردهاند. بر این اساس، غایت وجود انسان، شناخت و سیر و سلوک به سوی باریتعالی است و مراتب سیر سالک چهارتاست:
اول، «السفر من الخلق الی الحق»، با برطرف کردن پردههای ظلمانی و نورانی بین خدا و حقیقتی که با او بوده و خواهد بود. به عبارت دیگر، ترقی از مقام نفس به مقام قلب و از مقام قلب به مقام روح و از آن به بهجه کبری.
دوّم، «السفر من الحق الی الحق بالحق» در این سفر سالک جمیع کمالات را مشاهده میکند و به جمیع اسمای الهی، غیر از آنچه که علمش ویژه خدا است، آگاهی مییابد و ولایتش تامّ میشود.
سوّم، «السفر من الحق الی الخلق بالحق» در این سفر مسافر به جبروت و ملکوت و ناسوت سیر کرده و این عوالم را مشاهده میکند و حظی از نبوّت برایش حاصل میشود. لکن نبوت تشریعی ندارد و باید از نبی مطلق احکام خود را بگیرد. او فقط میتواند از اسما و صفات الهی خبر دهد.
چهارم، «السفر بالحق فی الخلق». در این سفر، سالک خلایق و آثار و لوازم آنها را مشاهده میکند و از منافع و ضررهای آنها در دنیا و آخرت، آگاهی مییابد و به مقام نبوّت میرسد.(۱۸)
این اسفار اربعه مترتّب بر هم بوده و لازم است در میان انسانها کسی یا کسانی باشند که به مرتبه چهارم برسند تا سالاری قافله سلوک از عالم امکان به شهرستان وجود را به عهده بگیرد و این شخص همان نبی یا رسول، که ارتباط وحیانی با خدا دارد، میباشد. بنابراین، برای اینکه انسانها در سیر و سلوک الیالله بی سالار نمانند و از معرفت الهی و آشنایی به منافع و مضار بی نصیب نشوند، وحی ضرورت دارد.(۱۹) سید حیدر آملی، یکی از عرفای بنام قرن هشتم هجری، ضرورت وحی را در آگاهی و خبر دادن از حقایق الهی دانسته میگوید:
«اعلم، ان النبوه عند هذه الطائفه، هی الاخبار عن الحقایق الالهیّه. ای، معرفه ذات الحق تعالی و صفاته و احکامه.»(۲۰) بدان که نبوت نزد عرفا، آگاهی و خبر دادن از حقایق الهی یعنی، شناخت ذات و اسما و صفات و احکام حق تعالی است.
اینکه رسالت اصلی وحی و نبوت ، شناساندن خداوند برای انسانها بوده است، در کلمات عرفای دیگر نیز دیده میشود. امام خمینی، آن رهبر عارف و سالک میگوید: تمام مقاصد انبیا برمیگردد به معرفت الله. آنچه دنبالش بودند، واقعا خداشناسی بود.(۲۱)
نقد وبررسی
تحلیل مذکور درصدد بیان تمام عامل نیاز به وحی و استدلال بر آن نیست. به همین جهت همه نیاز انسان به وحی را منحصر در شناساندن اسما و صفات الهی و هدایت مردم به سوی تقرب به خداوند نمیداند. بلکه، این را هدف اصلی وحی میشمارد.(۲۲) شاهد آن این است کسانی مثل امام خمینی قدسسره ، که شناخت خدا را تمام مقاصد وحی میشمارند، اجرای عدالت و برقراری حکومت را نیز جزو قلمرو دین میدانند و تلاش ایشان در جهت برقراری حکومت بر اساس دستورات وحی بر کسی پوشیده نیست. بنابراین، با این تحلیل نمیتوان به طور دقیق بر نیاز به وحی استدلال کرد.
۳. حُسن تکلیف و ضرورت وحی
متکلمان شیعه و معتزله، بر خلاف اشاعره، برای ضرورت وحی صلیاللهعلیهوآله بر اساس حُسن تکلیف، از چند طریق استدلال عقلی آوردهاند: یکی از آنها، استدلال بر اساس حُسن و قبع عقلی است. این استدلال به بیانهای مختلف، و در کتابهای کلامی و اعتقادی دانشمندان اسلامی از زمان شیخ طوسی آمده و دارای مقدماتی است که میتوان به صورت زیر بیان کرد:
مقدمه اوّل، تکلیف کردن خداوند بر بندگان حسن عقلی دارد؛ زیرا، تکلیف وسیله تکامل انسانها و الطاف نسبت به احکام عقلی بوده و دارای مصالح فراوانی است که بدون آن قابل تحصیل نیستند. (حسن تکلیف)
مقدمّه دوم، براساس قاعده لطف،(۲۳) لازم است خداوند هر چیزی را که در تکامل انسانها مؤثر است، برای آنها فراهم آورد.(۲۴) (ضرورت لطف از طرف خداوند)
نتیجه مقدمه اوّل و دوّم، بر خداوند است که بندگان را به انجام کارهای خوب و ترک اعمال قبیح تکلیف کند.
مقدمه سوم، مکلف بودن بندگان میطلبد که از طریقی احکام الهی بر ایشان برسد؛ زیرا، از طریق عقل و علم ضروری، نمیتوان به آن احکام رسید.
نتیجه: ارسال وحی از سوی خداوند لازم است.(۲۵)
قسمتی از این استدلال، از کلام حضرت علی علیهالسلام نیز قابل استفاده است که میفرماید:
«أیُّها الناسُ، اِنَّ اللّه تَبارَکَ وَ تَعالی لَمَّا خَلَقَ، اَرَادَ اَنْ یَکُونُوا عَلی آدابِ الرَّفِیعَهِ وَ اَخْلاقِ الشَّرِیفَهِ، فَعَلِمَ اَنّهُمْ لَمْ یَکُونُوا کَذلِکَ اِلاّ بِاَنْ یُعرِّفَهُمْ ما لَهُمْ وَ مَا عَلَیْهِمْ وَ التَعْریِفْ لا یَکُون اِلاَّ بِالاَمْرِ و النَّهْی.(۲۶) ای مردم قطعا خداوند زمان آفریدن خلقاش خواست که آنان دارای آداب و اخلاق نیکو باشند و میدانست که بدون آگاه کردن آنان به آنچه به نفع و ضررشان است، نمیتوانند به آن دو برسند و آگاه کردن بدون امر و نهی انجام نمیگیرد.
نقد و بررسی
با این استدلال نمیتوان به طور دقیق نیازمندی انسان به وحی را مشخص کرد. به علاوه، پیرامون آن شبهات و سؤالاتی نیز مطرح است. اول، این روش دارای پیچ و خمهای زیادی است و چند امر در آن اصل مسلّم گرفته شده است، حال آن که نیاز به اثبات دارد. مانند:
۱ـ اصل حُسن و قبح عقلی. مثلاً در مورد این اصل، سؤال مطرح است که آیا آن اعتباری است یا حقیقی؟ ریشه حکم عقلی به حسن و قبح کارها چیست؟ تا چه حد عقل قادر است حسن و قبح امور را دریابد؟
۲ـ اصل قاعده لطف، در مورد این اصل نیز سؤالاتی مطرح است. از جمله اینکه، این قاعده از کجا ریشه میگیرد؟(۲۷)
دوّم، این استدلال فقط حیطه نیازمندی به وحی در احکام را بیان میکند. در صورتی که این نیازها منحصر به احکام نیست.
علاوه بر آنچه گذشت، استدلالهای دیگری نیز در کتابهای کلامی آمده است که از ذکر آنها صرف نظر میشود. مثل استدلال از طریق نیاز انسان به معرفت که به اسماعیلیّه نسبت داده میشود و یا استدلال از طریق ضرورت هدایت فطریات و تعدیل غرایز.(۲۸) لکن هیچکدام از این استدلالهای متکلمان تمام ابعاد نیازمندی انسان به وحی را مورد توجه قرار نداده است. بنابراین، با این روش نیز نمیتوان تحلیل کاملی از ضرورت وحی ارائه داد.
۴. کمال انسان و نیاز به وحی
برخی از صاحبنظران به نحو دیگری بر ضرورت وحی استدلال کردهاند که در آن به حکمت الهی و کمال انسانی تکیه شده است. خداوند بنا به حکمت خود برای رسیدن انسانها به کمال مطلوب، باید بر افراد بر گزیدهای وحی بفرستد تا از این طریق، امور مورد نیاز و مؤثّر در تکامل انسانها را به آنان بیان کند. این مدعا با چند مقدمه زیر به اثبات میرسد:(۲۹)
مقدمه اوّل: کمال انسان هدف از خلقت او
حکمت الهی اقتضا دارد که از آفرینش جهان هستی هدفی داشته باشد. البته نه بدین معنی که این خلقت را برای جبران نقص خویش و یا رفع احتیاجات خود انجام دهد. زیرا، خداوند در مرتبه ذات استغنای کامل از غیر دارد. بلکه هدفمندی خلقت بدین معنی است که، خدا به تبع حبّ ذات، آثار وجودی خودش را دوست دارد و همین محبّت علت آفرینش میباشد و حکمت الهی از کمال ذاتی و حبّ به کمال و خیر ناشی میشود و دوست دارد که تمام موجودات از جمله انسان، به کمالات ممکن برسند. به بیان دیگر، مقصود ایجاد عالم «کمال پیدایی» یعنی ظهور و تجلّی خداست و مظهر کمال این کمال پیدایی، انسان است که دارای معرفت و شناخت حق تعالی میباشد. مولوی گوید:
بانگ میآید که ای طالب بیا
جود محتاج گدایان چون گدا
جود محتاج است و خواهد طالبی
همچنانکه توبه خواهد تائبی(۳۰)
مقدمه دوّم: انسان موجودی مختار
در میان مخلوقات عالم انسان به گونهای آفریده شده است که اختیار داشته و تکاملش در گرو اعمال اختیاری اوست. بر خلاف موجودات مادی که استکمال آنها اختیاری نیست و با حصول شرایط لازم به کمال میرسند و نیز موجوداتی که کمالاتشان با وجودشان همراه است. احتمالاً مجردات تام، از جمله فرشتگان مقام و کمال مشخصی و غیر و قابل افزایش و کاهش دارند. شاید بتوان این مطلب را از قرآن کریم نیز استفاده کرد که از قول آنها میفرماید: «وَ مَا مِنَّا إِلاَّ لَهُ مَقَامٌ مَعْلُومٌ»(۳۱) به ویژه با عنایت به غیر اعتباری بودن مقامات آن عالم و اینکه هر کسی به اندازهظرفیّت وجودی خود شأن و مقامی دارد، احتمال مذکور قوت پیدا میکند.
لازمه مختار بودن انسان و ضرورت پیمودن مسیر کمال این است که شناخت کافی نسبت به خوب و بد و روش پیمودن راه صحیح داشته باشد.
مقدمه سوّم. عدم کفایت منابع عادی درک انسان (عقل و حس) در شناخت مسیر صحیح زندگی
در دو مقدمه اوّل و دوّم گفته شد، انسان برای رسیدن به کمال خلق شده و با اختیار خود بایستی راه صحیح رسیدن به کمال را بپیماید، اما منابع عادی شناخت انسان، این توانایی را ندارد که در همه موارد و همه جا تشخیص دهد، چه کاری مایه سعادت اوست و چه عملی او را به شقاوت میرساند. البته، عقل در مواردی به تنهایی یا به کمک حسّ حقایقی را درک میکند ولی انسان دارای ابعاد وجودی متعدد مرتبط و پیچیده بوده و اعمال او در عالم دنیا با سرنوشت او در عالم آخرت مرتبط است و دانش عادی انسان نمیتواند، تمام مصالح و مفاسد و امور مرتبط با انسان و روابط بین آنها را درک کند. به ویژه با توجه به این که تمام حرکات و سکنات انسان، در سعادت و شقاوت او تأثیر دارد. برای مثال، عقل و تجربه نمیتواند تشخیص دهد که به چه نگاه نباید کرد و کدام حرف را نمیتوان زد و حقوق افراد خانواده مساوی باشد بهتر است یا نه و… .
نتیجه
در سه مقدمه گذشته گفتیم: خداوند انسان را برای تکامل آفریده است و تکامل انسان فقط از طریق اعمال اختیاری او حاصل میشود و اعمال اختیاری در گرو شناخت است. ولی انسان بماهو انسان در همه زمینهها، از جمله در مورد خود شناخت کافی ندارد. بنابراین، به مقتضای حکمت الهی باید راه شناخت دیگری غیر از عقل و حس برای انسان باشد، تا به کمال مطلوب برسد. بدون چنین راهی، شناخت لازم را نداشته و در نتیجه کارهایش، باانتخاب آگاهانه نبوده و به تکامل نخواهد رسید و غرض الهی از آفرینش انسان نقض خواهد شد. از قرآن نیز استفاده میشود حکمت الهی اقتضا دارد که برای هدایت بشر به او وحی بفرستد. میفرماید: و ما قدروا الله حق قدره اذ قالوا ما انزل الله علی بشر من شیء» (انعام: ۹۲)؛ آنها خدا را درست نشناختند که گفتند: خداوند بر هیچ انسانی چیزی نفرستاده است. در این آیه شریفه میفرماید آنهایی که میگویند خداوند برای بشر چیزی فرو نفرستاده است شأن ربوی خدا را نشناختهاند. یعنی اگر شأن خداوند میدانستند میفهمیدند که حکمت خداوند اقتضا دارد که برای هدایت انسانها به کمال به بشر وحی بفرستد تا از طریق وحی پیامبران مردم را به راه صحیح هدایت کنند.
خواجه نصیر الدین طوسی در این زمینه میگوید: «در تقدیر اوضاع … و احکام به شخصی احتیاج افتد که به تأیید وحی الهی ممتاز بود از دیگران، تا او را تکمیل ایشان میسّر شود.»(۳۲)
ارزیابی
این برهان نسبت به براهین قبلی دارای مزیّتهایی بوده و از اشکالات پیشین مبرّا است و چون در آن، بر تکامل انسانها و نارسایی شناخت بشری، که با ارزیابی آن به دست آمده است، تکیه شده است و هر دو همگانی و همیشگی میباشد، از این برهان علاوه بر نیاز دایمی بشر به وحی، وجود تمام امور مربوط به کمال انسان (در صورت عدم مانع) در متون وحیانی و جامعیت آن استفاده میشود.
پینوشتها
۱ـ العلامه الحلّی، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص ۳۵۲ ـ ۳۵۴
۲ـ ر.ک: ابی جعفر محمد بن الحسن الطوسی، الاعتقاد، ص ۱۵۳ / نیز مرتضی علم الهدی، الذخیره فی علم الکلام، ص ۲۲۶ / جعفر سبحانی، الالهیات علی هدی الکتاب و السنه و العقل، ج ۳، ص ۵۹ ـ ۶۸
۳ـ ابونصر محمّد فارابی، اندیشههای اهل مدینه فاضله، ترجمه دکتر سید جعفر سجّادی، ص ۳۵۱ ـ ۳۵۳
۴ـ ابونصر فارابی، سیاست مدنیّه، ترجمه و تحشی، سید جعفر سجّادی، ص ۱۵۶
۵ـ ابن سینا، النجاه، ص ۴۹۸ ـ ۵۰۲
۶ـ ابن سینا، الشفاء: الالهیات، ص ۴۴۱ ـ ۴۴۳
۷ـ شهاب الدین یحیی سهروردی، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، تصحیح و مقدمه هنری کربین، ص ۹۵ و۹۶
۸ـ ملاصدرا، الشواهد الربوبیّه، تصحیح سید جلالالدین آشتیانی، ص ۳۵۹ و ۳۶۰ و نیز ترجمه و شرح الشواهد الربوبیه، دکتر جواد مصلح، ص ۴۹۱
۹ـ المولی محسن کاشانی، علم الیقین فی اصول الدین، ج ۱، ص ۳۳۸ ـ ۳۳۹
۱۰ـ ر.ک: محمدحسین طباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج ۲، ص ۱۳، شیعه در اسلام، ص ۸۰ ـ ۸۳ و مباحثی در وحی و قرآن، ص ۵۱ـ ۵۵.ونیز ر.ک: احد فرامرز فراملی، منبع قبلی، ص ۳۳ـ ۳۴
۱۱ـ ابوحامد غزالی، شک و شناخت (المنقذ من الضلال)، ترجمه صادق آئینهوند، ص ۵۶ـ۵۷
۱۲ـ ابن خلدون، مقدمه ابن خلدون، ص ۴۴ـ ۴۳
۱۳ـ ابن سینا، الشیخ ابی علی حسین بن عبدالله، الاشارات و التبیهات، باتعلیقه خواجه نصیرالدین و فخر رازی، ج ۳، ص ۳۷۴
۱۴ـ جهت نقد برداشت سکولار از دین ر.ک: عبدالکریم سروش، مدیریت و مدارا، «دین سکولار» ص ۱۷۵ ـ ۱۵۷. البته، در مورد این نقد باید توجه داشت که ایشان بیان خدمات دنیوی برای دین را سکولار کردن دین دانسته است که درست نمیباشد.
۱۵ـ مرتضیمطهری،مجموعهآثار، ج ۷ «شرح اشارات»، ص ۱۲۲
۱۶ـ ابن سینا، الشفاء، الالهیات، ص ۴۴۳
۱۷ـ محمدحسینطباطبائی،المیزانفیتفسیرالقرآن،ج ۲، ص ۱۳۳
۱۸ـ ر. ک: محمد صدرالدین شیرازی، الحکمه المتعالیه فی الاسفار العقلیه الاربعه، ج ۱، ص ۱۳ تعلیقه شماره ۱
۱۹ـ ملا عبدالرزاق فیاض لاهیجی، گوهر مراد، ص ۳۶۲ ـ ۳۶۳. و نیز همو، نصّ النصوص فی شرح فصوص الحکم، محی الدین عربی، ص ۱۴۸
۲۰ـ شیخ سید حیدر آملی، جامع الاسرار و منبع الانوار، ص ۳۷۹
۲۱ـ امام خمینی قدسسره ، صحیفه نور، ج ۷، ص ۲۵۰
۲۲ـ ر.ک: شهید مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج ۷، ص ۱۲۲
۲۳ـ لطف به دو قسم است: محصّل و مقرّب. در این جا منظور لطف مقرّب است، به گفته شیخ مفید، مراد از آن امری است که انسان مکلف را در انجام اطاعت یاری و به آن نزدیک نماید و از معصیت دور کند؛ اما به حدّی در تمکین مکلّف دخیل نیست که منجر به جبر شود ر.ک: محمد بن محمد بن النعمان، مفید، النکت الاعتقادیّه، ص ۳۵. و نیز علامه حلّی منبع قبلی، ص ۳۲۴ و نیز جهت اطلاع بیشتر از نظر متکلمان و دانشمندان اسلامی دیگر در باب لطف ر.ک: یادنامه حکیم لاهیجی، مجموعه سخنرانیها و مقالات، محسن خرازی، قاعده لطف از نظر متکلمان و فلاسفه، ص ۳۶۰ ـ ۳۸۳.
۲۴ـ ر.ک: علامه حلّی، منبع قبلی، ص ۳۱۹
۲۵ـ ر.ک: ابوجعفر محمد بن الحسن الطوسی، الاقتصاد: الهادی الی طریق الرشاد ص ۱۵۳ـ۱۵۲ ونیزمرتضیعلمالهدی، منبعقبلی، ص۳۲۳وعلامهحلّی،منبع قبلی، ص ۳۴۸
۲۶ـ محمدباقرمجلسی، بحارالانوار، ج۵ باب ۱۵،حدیث۱۳، ص ۳۱۶
۲۷ـ ر.ک: محمّدتقی مصباح، راهنما شناسی، ص ۲۲
۲۸ـ جعفر سبحانی، منبع قبلی، ص ۳۹ ـ ۴۷
۲۹ـ ر.ک: محمدتقی مصباح، راهنما شناسی، ص ۳۶ ـ ۲۷، راه و راهنماشناسی، ص ۱۰ ـ ۱۹ و نیز جعفر سبحانی، منبع قبلی، ص ۴۷ ـ ۴۹، صادق لاریجانی، انتظار از دین، «غیر مطبوع» و احمد امین الکامل فی الاسلام، ج ۱، ص ۱۶۶
۳۰ـ جلالدین مولوی، مثنوی، دفتر اول
۳۱ـ و هیچ یک از ما[فرشتگان] نیست مگر (اینکه) برای او [مقام و[ مرتبهای معین است. صافات، آیه ۱۶۴.
۳۲ـ خواجه نصیرالدین طوسی، اخلاق ناصری، ص ۳۵۳ و نیز ر.ک: تحصیل المحصّل، ص ۴۵۷
مصطفی دستجردی –