ایرانیها خیلی کوشش می کنند که بگویند دین زرتشت یک دین توحیدی بوده است. البته این مطلب در همان حدی هم که آنها می گویند دین توحیدی بوده، از نظر تاریخی مجهول است ولی آن مقداری که ثابت می شود این است که در تعلیمات اصلی زردشت یک توحید در پرستشی بوده است، یعنی قبل از زردشت مردم دو گونه عبادت می کردند:
ارواح طیبه را عبادت می کردند برای جلب لطفشان و ارواح خبیثه را عبادت می کردند برای دفع شرشان «یعبدون الجن» به تعبیر قرآن؛ (سبأ/ ۴۱)، هم ملائکه را عبادت می کردند هم جن را، هم ارواح طیبه را هم ارواح خبیثه را، در تعلیمات زرتشت آن مقداری را که دلیل بر توحید می گیرند که ضدش هم پیدا می شود این است که اولاً پرستش ارواح خبیثه را به طور کلی نهی کرده و در پرستش ارواح طیبه هم پرستش ذات یگانه را توصیه کرده است، آن که منشأ همه خیرات است، یعنی یک قوه و یک ذاتی را معرفی کرده است که همه خیرات از ناحیه او می رسد و گفته همان را پرستش کنید، اهرمن را و آنچه که منشأ بدیهاست پرستش نکنید. این اگر باشد یک نوع توحید در عبادت است.
اما توحید در خلقت چطور؟ یعنی آیا از تعلیمات زرتشت می شود فهمید که خیرها و شرها همه از ناحیه همان است که باید پرستش کنیم؟ یا نه، آن که منشأ خیرهاست یک چیز است، منشأ شر چیز دیگری است، منشأ خیر را عبادت بکنید، منشأ شر را عبادت نکنید؟ این خودش عین شرک است. هیچ در تعلیمات زرتشت نمی شود به دست آورد که بگوید آن چیزی که شرور را به آن نسبت می دهید خود آن هم مخلوق همان خالق کل است.
از این هم بگذریم. ما وقتی که می آییم در عهد ساسانیان و حتی قبل از ساسانیان می بینیم اهورامزدا اساساً تجسم دارد، شکل دارد، مجسمه دارد. که الان هم مجسمه اش را در کتابها و احیاناً در آرمهای زردشتیها می بینید، یک ریش حلقه حلقه جواهر نشانی، یک کلاه مخصوصی، خیلی شبیه همان سلاطین خودشان است، یعنی نمی توانسته اند خدایی را که خدا باشد ولی شکل و صورت و تجسم